غیاب -۲ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
درست وقتی
که میخواستم به صندلی خالی جعفر پناهی در کن و برلین به عنوان یکی از بارزترین
نمودهای غیاب اشاره کنم، خبر آمد که «تاکسی» جایزهی خرس طلایی را برده است؛
تبریک. جای خالی پناهی به هنگام دریافت جایزه بسیار بیشتر از خود بردن جایزه به
نظر آمد.
۲۵ بهمن با
آخرین راهحلّی که به ذهن رهبران سبز رسید برگزار شد: حمایت از قیام مردم تونس و
مصر. برعکس سخنان علی لاریجانی و محسن رضایی که این تظاهرات را امریکایی خواندند،
نه نیّت براندازی در آن بود و نه ادامهدادن صریح به اعتراضات۸۸؛ بله به رخکشیدن زندهبودن
شعلهی سبز و توان و پشتوانهی مردمی آن از نتایج بدیهی چنین راهپیمایی بود و
همین بود که حاکمیّت را ترساند. حصر غیررسمی کرّوبی از پنج روز پیش از آن شروع شد
و علاوه بر آغاز حصر موسوی و رهنورد، خاتمی و عبدالله نوری هم تحت نظر قرار
گرفتند. گویی اینها «مردم» نیستند و فقط حاضران در ۲۲بهمن «مردم» هستند. کسانی که
میتوان از طرف آنان بیانیّه داد و خواستههای حاکم را به جای آنان جا زد. (بماند
که در ۲۲بهمن هم اگر با نشانههای سبز به میدان بیایی جزو مردم نیستی) در ۲۵ بهمن
خبری از ساندیس* نبود بلکه به جای آن، ارعاب و پیامک و عکسبرداری و پیگیری قضایی یافت
میشد. موسوی و کروبی در پیامهای روز بعد ضمن تسلیت شهادت فرزندان سبز ملّت بر
استقلال این جنبش و اهداف خود و اجرای بیتنازل قانون اساسی باز هم تأکید کردند. ۲۵بهمن،
۹دی حکومتی را برای همیشه محو کرد و نشان داد که به رغم بیستماه سرکوب این جنبش
ریشه دارد و به اعتراض به نتایج انتخابات محدود نمیشود. حالا امّا خیابانهای خالی
و رفتوآمد عادی و سکوت سنگین پادگانی بر کشور شاید عدّهای را خشنود کند امّا
هراس از این سکوت سنگین در منابر جمعه و خطّونشانکشیدن برای روزنامهها آشکار
است. این وضع برای همیشه اینگونه باقی نخواهد ماند.
یک نکته:
پناهی از فیلمسازی ممنوع شده امّا تا به حال با کمترین امکانات سه فیلم ساخته
است. او نه اهل هیاهوست و نه برای کسی وظیفه تعیین میکند ولی به عنوان شهروند
معترض کار خودش را کرده است: نافرمانی مدنی. او به حکم ناعادلانهی دادگاه گردن
نگذاشته و ممنوعیّت فیلمسازی را زیر پا نهاده است. من و شما کجای قضیّه هستیم؟ آیا در محدودهی کوچک خود
کار او را میکنیم؟ اگر هرکس به سهم خود فقط یک دانهی سبز بکارد، فردا جنگل
انبوهی خواهیم داشت. کار پناهی تلنگری کوچک به همهی ماست.
*ساندیسخور
متلکی بود که منتقدان به پیادهنظام «نظام» گفتند و بعضیها خیلی آن را جدّی
گرفتند و به تمسخر پرداختند. «ساندیس» کنایه است از تمام امتیازهای طرفداران رهبر
نظام. دو تن از وبلاگنویسان سرشناس در یک دانشگاه تحصیل میکردند، یکی مدح نوشت و
مدرک گرفت، دیگری ننوشت و به خاطر چند مطلب خیلی ملایم از گرفتن مدرک محروم شد.
یک وبلاگنویس دیگر به خاطر موضع انتقادی ستارهدار شد و حتّی وزارت اطّلاعات دولت
تدبیر و امید به او اجازهی تحصیل نداد و دیگری گل ِسرسبد و نخبه شد. اینها
ساندیس است عزیزان. تصدیق نمیفرمایید که از آن مایع نوشیدنی گواراتر است؟
پ.ن: امیدوارم خبر حضور خامنهای در منزل احمدینژاد درست نباشد و گرنه فاتحهی همان اندک شعور و یاپبندی به «اصول» وی را هم باید خواند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.