خوابیدن روی دریا


                 
یکی از عالمان صدر اسلام را پرسیدند کیفیّت استواء یا همان جای گرفتن خدا بر عرش چگونه است؟ جواب داد استواء معلوم است ولی کیفیّتش مجهول و سؤال هم بدعت است؛ آسوده ترین راه برای رسیدن به آرامشی تخدیری بی هیچ تنش و دغدغه و اضطراب و شکّی.
اضافه می کنم که بله سؤال بدعتی در دین نیست یا لااقل در تشیّع اینگونه نیست که اگر اینطور بود پیشوایان مذهب از آن منع می‌کردند، ولی براستی که سؤال به خودی خود بدعت است، یعنی بدیع است. خلق را ساختن ِبا مصالح می دانند مثل خلق ِخداوند با مصالحی که پیشتر آفریده یا یک خانه توسّط انسان. ولی بدعت، به معنای آفرینش ازهیچ است ؛ چنین است که خدا خود را بدیع السموات والارض می‌خواند و انسان را هم به هنگام آفرینش هنری یا دانشی، تنها با اندیشه‌اش نزدیک به این معنا می‌دانند.
معنای بالا لقلقه‌ی زبان بسیاری است ولی چه کسی را این تاب و توان است که با پرسش خود را جرّاحی کند، یا اگر شروع کرد دوام بیاورد و از جایی به بعد نبُرد. یکی از استادان فلسفه می‌گفت که فلسفه شناور بودن ِهمیشگی بر دریاست چون هیچ تکیه گاهی نداری اگر می‌خواهی غرق نشوی باید خوابیدن روی دریا را یاد بگیری وگرنه به وقت خستگی از پا در می‌آیی. آدمهایی که کارشان این نیست را نمی‌توان ملامت کرد ولی اهل فن را می‌توان مورد عتاب قرار داد که چرا آنچنان که شاید به توصیه خود عمل نکرده‌اند تا ما امروز جیره‌خوار سفره‌ی دیگران نباشیم. دیگرانی که سؤالهای خود را پیش روی ما می‌نهند که سؤال فرهنگ ما نیست و خود جواب دادن آنرا به عهده می‌گیرند و ما مثل شاگردانی مطیع و رام تنها درسمان را از بر می‌کنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.