۱.پیش از این نشان دادهام که به هر راهحلّی برای برونرفت از وضع موجود معتقد نیستم و راهحلّ درست را ترجیح میدهم و معمولاً از آنجا که تعداد راههای صحیح لزوماً یکی نیست، میتوان به آنکه از بقیّه امکان تحقّق بیشتری دارد، اندیشید. این را اوّل گفتم تا از سوءتفاهمهای سابق جلوگیری کنم گرچه بعید میدانم موفّق شوم. راه نادرست- ولی به ظاهر سودمند- مسکّن موقّتی است که چه بسا زیانآور هم باشد. یک بیماری اگر با یک مسکّن آرام شود، فرد بیمار را دیرتر به فکر علاج دائم میاندازد و این یعنی اینکه گاهی« بودن» درد بسیار بهتر از نبودن آن است.
2. مجلّهی زنان توقیف شد که چیز عجیبی نبود و عجیبتر آن بود که شانزده سال تحمّل شد. دنبال بهانه بودند و زمان حال را مناسب تشخیص دادند؛ نه ضابطهای و نه قانونی، پس نقدپذیر هم نیست.
3. تعمیم از صفات اندیشههای ناپخته است که چه در جوامع سنّتی و چه جوامع مدرن- که تنها اندکی از آنها پیشرفتهترند- وجود دارد. رقابت و کرکری شهرهای همسایه و انتساب صفتی خاص به ساکنان یک شهر و قائل شدن صفات عام برای مردان و زنان یا هر دسته و گروهی از این دستهاند. جملاتی مانند«همهی مردها... هستند» را میان زنان و « همهی زنها... هستند» را میان مردان زیاد شنیدهایم. دیدن یک صفت در چند نفر از آشنایان و فامیل و تعمیم آن به همهی افراد آن جنس از نشانههای این گونه شبهتفّکراست و پادزهر آن دیدن انسانها به عنوان افراد یک نوع که خصوصیّات فیزیکی- هرچند در روحیّهی آنها تأثیرگذار باشد- مانند سیاه یا سفید، زشت یا زیبا، زن یا مرد بودن و تقسیمبندیهایی از این دست، نباید در ارزشگذاری آنها استفاده شود. چنان که میبینید خود این دستهبندیها، زیانآور و نادرستاند و تنها با نفی آن است که می توان امید رسیدن به جامعهای عدالتمحور وانسانی داشت. سیاه اگر در مقابل سفید جبههگیری کند که شما سفیدها همه... هستید و ما سیاهان دارای خصوصیّاتی هستیم که شما ندارید یا مطالبی از این دست- گرچه اینها را برای رسیدن به برابری گفته باشد- راه را اشتباه رفته است و این را مهمترین نقطه ضعف تئوریک هرآنچه فمینیسم نامیده میشود و هرکسی که راه احقاق حقّ زنان را برجستهکردن و تأکید بر جنسیّت آنان ببیند، میدانم؛ چه مثل برخی از افراطیان آنها ایدهآلش« جامعهی بدون مرد» باشد و چه نوع معتدلی که این شعار را راهی برای دفاع از حقوق نابرابر زنان بداند.
4. چه چیز باعث میشود که مجلّهای با عنوان« زنان» داشته باشیم؟ دو حالت بیشتر ندارد یا پرداختن به مسائلی عام از زنان است مثل زنان هنرمند و دانشور و فعّال در عرصههایی که مردان هم هستند و یا بررسی بعضی مسائل روحی و جسمی خاص زنان و یا موضوعات حقوقی و نابرابری جنسی که مختصّ زنان است و - ظاهراً- مشکل مردان نیست. دربارهی دستهی اوّل هیچ دلیلی برای جداسازی مردان و زنان نداریم و هردو گروه باید با هم و کنار هم خوانده و فهمیده شوند. ممکن است عدّهای بگویند که موضوعهای دستهی دوّم نیازی به جایی جداگانه دارند و خوانندگانی احتمالاً از همان جنس که این را هم نمیپذیرم. یکی از مشکلات جامعهی ما عدم آگاهی جنسی از طرف مقابل است که چه پیش از ازدواج و چه خصوصاً پس از آن، باعث ایجاد تقابل، سوءتفاهم و عدم درک متقابل میشود. گاه پدری نمیتواند پس از سالها زندگی مشترک با یک زن به زیر و بم روحی دخترش در دوران بلوغ واقف باشد و با یک پرخاش یا منع بیجا تأثیری در او میگذارد که هیچگاه فراموشش نمیشود. مسائل مختص به یک جنس برای آگاهی جنس دیگر الزامی است. پس دلیلی ندارد که به مکانی جداگانه برای طرح مسائل جنسی زنان - یا مردان- احتیاج داشته باشیم.
5. این مجلّه از مجلّاتی بود که پس از خواندن رغبتی به خرید مجدّد در من برنمیانگیخت و متأسّفانه یا خوشبختانه رنگ و لعاب مدرن آن نمیتوانست روح خالهزنکی پشت آن را از دید من پنهان کند. « ما زنان» و« شما مردان» گاه کم و گاه زیاد در آن دیده میشد. همه اینگونه نبودند و از میان زنان بسیاری این نوع نگاه را برنمیتابیدند. گلاب آدینه در گفتوگویی از زن به عنوان انسان گفت و تمایزی بین دو جنس قائل نشد و نیکی کریمی هم بر همین مفهوم پای فشرد و گفت که زنان باید با شرکت در فعّالیّتهای اجتماعی بیاتّکا به جنسیّتشان، خود را ثابت کنند و این تنها راه از بین بردن نابرابری جنسی است، گرچه مشکل است ولی نتیجه میدهد. مثالش هم یادم هست گفت که مثلاً ایران درّودی بیآنکه نان زن بودنش را بخورد یا برعکس به خاطر این موضوع نادیده گرفته شود، مطرح است و تابلوهایش را روی دست میبرند و او میتواند نمونهی یک «انسان» موفّق باشد.
6. شهلا شرکت در مصاحبه با شهروند امروز گفته که به فکر یک شبکهی مستقل برای زنان هستم. صدالبتّه چنین شبکهای به شکل قانونی – یا حتّی غیرقانونی- آرزوی محالی بیش نیست امّا نشان میدهد که ایشان راهی را که در پیش گرفته، میخواهد ادامه دهد. من منعی در این کار نمیبینم و اگر کسانی بخواهند در مقابل امثال ایشان راه بهتری را ارائه دهند، از میان خود زنان باید باشند. زنانی که پشت جنسیّت خود پنهان نشوند. زنانی که بیاتّکا به تعابیری مانند نثر زنانه، داستان امروز ما را بنویسند آنچنان که دانشور در زمان خود نوشت. زنانی که فروغ امروز ما باشند. فروغی که به آستانهی فصل سرد رسیده بود نه آنچنان که بعضی دختران شاعر ما تلاش میکنند باشند: فروغ ِ« گنه کردم گناهی پر ز لذِت» که او اگر سالها آنگونه شعر میگفت، در خاطر کسی نمیماند.
7. از دید کسانی که خود را روشنفکران این دیار میدانند، نگاه رسمی ما مبتنی بر تفکیک جنسیّتی است. بسیار خوب؛ من میپرسم از میان مجلّات سینمایی و ادبی و روزنامههای اصلاحطلب یا دگراندیش، چند سردبیر و مدیرمسؤول زن میشناسید؟ آنجا که واپسگرایان آنها را مجبور به استفاده از مردان نکردند؟ حقیقت این است که ما سروته یک کرباسیم و بیجهت با سردادن چند شعار حساب خود را از دیگران جدا میکنیم. با همهی گروهها خصوصاً هر دو گروه سنّتگرا و تجدّدگرا هستم. حرف در این زمینه بسیار است ولی جوامعی که از پوشش گرفته تا رفتار خود تفکیکهای فاحشی را بین زن و مرد میگذارند، نمیتوانند الگو و سرمشق دهندهی ما باشند. گمان میکنم مقصد ما با آنان متفاوت است و مقصد متفاوت، راه متفاوت میطلبد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.