سه گرایش عمدهی فلسفه در اروپا با اینکه گاه همدیگر را نفی میکنند یا همدیگر را جدّی نمیگیرند ولی هر یک، نشانده گوشهای از توانایی اندیشگی انسان در رویارویی با جهان هستند. چه فلسفهی مهیب، کلّینگر و سیستمساز آلمانی و چه فلسفهی جزیرهای منطقگرا و روشننویس و چه فلسفهی بازیگوش و بانشاط فرانسوی و آمیختگیاش با سیاست و هنرها. متأسّفانه این گرایشها – چه بسا مانند بسیاری پدیدهها- به ایران که آمدند، کاریکاتور شدند و پیروانشان مشغول دعواهایی شدند که اگر به گوش فیلسوفان همان دیار برسد، شاید به خنده بیفتند.
به هر روی، میشل فوکوی فرانسوی که دغدغهی بررسی سرگذشت اندیشهها داشت، سال 1978به روزنامه کوریهره دلّاسرا پیشنهاد کرد که گروهی روشنفکر- خبرنگار تشکیل دهد تا به حوادثی که با پیدایش و مرگ اندیشهها پیوند دارد، بپردازند. خود او پس از آتش گرفتن سینما رکس آبادان که غرب را به ایران متوجّه کرد، دو بار به ایران آمد، هربار یک هفته و گزارشهایی را نوشت که به صورت کتابچهای با ترجمهی حسین معصومی همدانی توسّط نشر هرمس منتشر شده است.
نظر به ایران توسّط نگاهی غربی، چیز بیسابقهای نیست ولی اینکه نگرنده فیلسوفی طراز اوّل در سطح جهان بوده که نه برای ارتباط با محافل آکادمیک و نه سخنرانی و کارهایی ازاین دست به اینجا آمد، بلکه چون خبرنگاری پیجو و کنجکاو حوادث ایران را تعقیب کرده، شایان توجه است. توجّه به گزارش او هم در معنای عام آن برای هرکس که به بازخوانی تاریخ علاقهمند است و هم خصوصاً برای کسانی که در ایران، تصوّری روشن از روزهای انقلاب ندارند مفید است؛ چه جوانانی که تنها گزارش رسمی را شنیده و پذیرفتهاند و چه تغییرخواهانی که گاه به نظر میرسد نگاهی حسرتبار به گذشته میکنند و تمنّای بازگشت به چیزی مانند آن روزگار دارند.
کتاب هشت مقاله دارد که نام مقالهی سوّم برای کتاب انتخاب شده است:« ایرانیها چه رؤیایی در سر دارند؟» قصدم از نوشتن این پست تنها معرّفی کتاب برای کسانی بود که احیاناً نخواندهاند و نمیخواهم خلاصهای از آن را بیان کنم. فقط همین قدر بگویم که برای هردو گروهی که بالاتر اشاره کردم، چیزهای غیرمنتظرهی زیادی در کتاب وجود دارد. هم برای غیرمذهبیها، تصویری که فوکو- به عنوان یک بیدین- از مذهب، پویایی و حرفداشتن آن برای دوران معاصر، ارائه میدهد و مخالفتش با هموطنانش که فکر میکردند جنبشی واپسگرا در کشوری که رو به مدرن شدن است، دارد رخ میدهد، میتواند جالب باشد و هم برای مذهبیها تعریفی که از افکار عمومی آن زمان ارائه میکند و اینکه آن زمان کسی فکر نمیکرد که حکومت یا جمهوری اسلامی که شعار آن روز اکثر مردم بود به معنای حکومت روحانیان و رهبری آنها باشد.
دکتر رضا داوری گفته است که فوکو معنای انقلاب ایران را درنیافت؛ اگر تعریف ایشان از انقلاب و معنای آن را هم بپذیریم- که معلوم هم نیست درست باشد- میتوان به جرأت گفت که او بسیار بیش از حدّ انتظار، به عنوان روشنفکری غربی که پای به سرزمینی با فرهنگ و آیین متفاوت گذاشت، به حقیقت نزدیک شد و گزارشی به جا گذاشت که یکی از اسناد بیطرفانه دربارهی انقلابی است که توسّط روشنفکران ایرانی هنوز آنچنان که باید، مورد بررسی و مطالعه قرار نگرفته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.