تفاهم گمشده




از ابتدای نوشتن این وبگاه تا کنون لااقل یک نکته برای من آشکار شده است که اصلی ترین مشکل جامعه‌ی فکری ما نداشتن تفاهم است؛ به معنای ساده‌ی درک همدیگر نه موافقت با هم. اکثر قریب به اتفاق جدالهای فکری نه به دلیل مخالفت اندیشگی، بلکه به دلیل عدم توجّه به مراد دیگری است. این مشکل با گفت‌وگوی دوطرفه و شجاعت ِتصحیح خود، درست می‌شود، امّا کمتر پیش می‌آید که روشنفکران ما واقعاً وارد گفت‌وگو شوند و تصویر نادرست دیگری از نظرات خود را اصلاح کنند. بدین گونه است که ما مدام خود را تکرار می‌کنیم و گاه از اینکه کسی ما را درک نمی‌کند، تلخ می‌شویم.


آقای محمود دلخواسته اینجا و در بخش نظرات دو پست پیش ایرادی در بخشی از نوشته‌ی من درباره‌ی قسمتی از یکی از کتابهای آقای بنی صدر دیده و آنرا بیان کرده است. با تشکّر از صرف وقت ایشان، لازم می‌دانم که نکاتی را یادآوری کنم. شاید در پایان این مطلب، ایشان متوجّه شوند که چرا جز آقای دباشی کسی بر نوشته‌های آقای بنی‌صدر نقد و نظری ننوشته است.


نوشته‌ی من پیرامون معنای انقلاب و اصلاح نبود، پس از اینکه دیدم آقای رضایی بعضی جاها چونان حکمی بدیهی از نادرستی ثنویّت در منطق صوری و درستی ایده‌ی موازنه‌ی عدمی سخن می‌راند، خطاب به ایشان خواستم بگویم که پیش فرضهای بنی‌صدر چقدر متزلزل‌اند. آقای بنی‌صدر در نقد تضاد و تناقض موجود در منطق صوری می‌گوید:«  برای مثال، انقلاب  خشونت و اصلاح عدم خشونت است. در نتیجه، انقلاب بد واصلاح خوب است. سه حکم  دروغ هستند...»


الف. استدلال ایشان یک حلقه‌ی مفقوده دارد. ایشان باید می‌گفت که عدّه‌ای بر اساس منطق صوری می‌گویند که: ۱- انقلاب خشونت بار و اصلاح بدون خشونت است.۲- « هر خشونتی بد و هر عدم خشونتی خوب است»،۳- پس انقلاب بد و اصلاح خوب است. عبارتی را که من در گیومه گذاشتم، ایشان نیاورده است که استدلال را ناقص می‌کند.


ب. ایشان برای نقل قول خود از معتقدان به منطق صوری – همانطور که همانجا نوشتم- منبع نمی‌آورد. آوردن منبع جایی نیست که موضوع محل مناقشه باشد و حتّی جایی که مسأله‌ای معروف باشد هم آوردن ارجاع لازم است. جناب دلخواسته از افرادی نام آورده‌اند که انقلاب را تعریف کرده‌اند. من علیرغم آوردن مثال از انقلاب‌هایی که به نسبت مسالمت آمیز بوده اند مثل انقلاب ایران، ارجاع به کلّ استدلال به خوب بودن اصلاح و بد بودن انقلاب را خواستار شده‌ام،‌ نه فقط تعریف انقلاب را .


ج. عبارت جا افتاده در استدلال فوق هم نیاز به اثبات دارد. مثلاً بشر برای مجازات مجرمان بنا بر قوانین و فرهنگ هر سرزمین از خشونت استفاده می‌کند و چه کسی مطلقاً هر گونه خشونت را « بد» دانسته است؟ دفاع از خود هم مستلزم خشونت است و گاه با ارتکاب یک خشونت جزئی، می‌توان جلو فاجعه‌ای را گرفت. ایشان نمی‌گوید که چه کسانی «هرگونه» خشونت را بد دانسته‌اند و تا به نتایجی که ادّعا می‌کند آنها می‌گویند، برسد.


د. به فرض که کسانی یافت شوند که استدلال فوق را به همین شکل گفته باشند- که باز هم من این فرض را نادیده نگرفتم- از کجا معلوم که اینان نماینده و سخنگوی منطق صوری باشند؟ شاید به اشتباه از این منطق استفاده کرده‌اند و شاید اصلاً تعلّق خاطری به این منطق نداشته‌اند.


هـ. برداشت ایشان از اصل عدم تناقض بسیار ابتدایی و اشتباه است. دو گزاره تحت هر شرایطی متناقض نیستند و در هشت – یا نه- أمر باید متّحد باشند و در سه أمر مختلف. دو گزاره‌ی: انقلاب خشونت است و انقلاب عدم خشونت است، تحت هر شرایطی متناقض نیستند. مثلاً- از جمله آن هشت امر- هردو گزاره باید وحدت در مکان و زمان داشته باشند. مثلاً « انقلاب سال57ایران خشونت‌بار بود» با «انقلاب سال57 ایران خشونت‌بار نبود» متناقض است( باز هم البتّه به شرطی که خشونت تعریف شود؛ مثلاً معیار خشونت‌بار بودن یک انقلاب، فلان تعداد کشته باشد) امّا هیچ گاه بر اساس منطق صوری، انقلاب خشونت است( مثلاً در الجزایر) با انقلاب خشونت نیست( مثلاً در ایران) به دلیل نداشتن برخی از شروط تناقض( یعنی همان نه وحدتی که گفتم)، دو گزاره‌ی متناقض به شمار نمی‌آیند.


نیازی به رجوع به کتابهایی مفصّل مانند اشارات ابن سینا نیست و خواندن و فهم متنی بسیار ابتدایی مانند نوشته‌ی بسیار خلاصه‌ی مطهّری برای مبتدیان هم اشتباههای ایشان را نشان می‌دهد. آقای بنی‌صدر بدون احاطه بر نکات بدیهی منطق، چیزی را به این دانش منتسب می‌کند که واقعیّت ندارد.همین موارد مغالطه در ادامه‌ی سخنان ایشان نیز به وفور مشاهده می‌شود و دقیقاً به همین دلیل است که کمتر کسی به نقد او برخاسته است. به هرحال ایشان در نامه‌ای کوتاه به آقای رضایی نوشته است که من منظور ایشان را درنیافته‌ام و قرار است که پاسخی تفصیلی بر نقدواره‌ی من بنویسند. من از این امر استقبال می‌کنم و منتظر ادامه‌ی بحث می‌مانم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.