کلامی با رضا میرکریمی



داستان‌نویسی ادّعا کرده که فیلم« به همین سادگی» بسیار شبیه یکی از داستانهای کوتاهش بوده است. نقاط تشابه- از نام شخصیّتها تا روند و جزئیّات داستان- نه به گونه‌ای است که بتوان قطعاً حکم به برداشت فیلمساز و همکارش از آن کرد و نه اجازه می‌دهد که فکر کنیم ایندو به هم ربطی ندارند.


در این میان من بیش از هرچیز نگران خود میرکریمی هستم که واکنشش آنچنان که از او انتظار می‌رفت نبود. او گفت:« به علت وقت کم و تعداد زیاد کتاب‌ها و فیلم‌نامه‌هایی که در نوبت مطالعه دارم، قول نمی‌دهم به این زودی‌ها بتوانم کتابش را بخوانم و البته امیدوارم نام ایشان و دیگر هنرمندان، به خاطر آثارشان سر زبان‌ها بیافتد نه پرداختن به این حواشی.»


شاید وسواس روی تک‌تک جملات افراد به نظر بعضی خیلی لازم نباشد، ولی میرکریمی به نظر من همراه با فرمان‌آرا دو فیلمساز زنده‌ی این روزهای ما هستند که هر اثرشان می‌تواند اتّفاقی در سپهر فرهنگی ما باشد، پس باید نسبت به او حسّاس‌تر بود. پیشتر من از تغییر روش او در مقابله با سانسور از کن تا جشنواره‌ی فجر نوشتم و از بی‌تفاوتی او و مجیدی و دیگران، به کنارگذاشتن غیرقانونی فرمان‌آرا از جشنواره‌ی فجر گله کردم. حالا ایشان که با گلایه‌ی بی‌هیاهوی داستان‌نویسی مواجه شده، حتّی حاضر نیست که داستان کوتاه او را بخواند. خواندن این داستان چند دقیقه بیشتر نمی‌خواهد و گفتن اینکه وقت ندارم، بهانه‌ای بیش برای ناچیز شمردن او و ندیدن لزوم پرداختن به وی نیست.


به نوشته‌ی علی‌اصغر عزّتی پاک نگاه کنید. وبلاگ ساده و بی‌شیله‌پیله‌ای دارد و نوشته‌اش هم خیلی مسالمت‌جویانه است. نهایت اعتراض او این است که بگوید:« و من نمی‌دانم یک داستان کوتاه شش هفت صفحه‌ای چه باید به یک فیلم سینمائی بدهد تا نویسنده‌اش و خودش شایستگی این را پیدا کنند تا توسط یک کارگردان یا فیلمنامه‌نویسش دیده شوند و یا اصولا به حساب بیایند؟ و... نمی‌دانم!» فکر کنید که این بهانه به دست یکی از میرزابنویس‌های قهّار روزنامه‌ای یا وبلاگ‌نویسان عاشق هیاهو می‌افتاد، چه قشقرقی به پا می‌کردند!


دو احتمال برای موضوع هست: یکی اینکه واقعاً نویسنده‌ای متوجّه شباهت بیش از حدّ داستانش به فیلمی مشهور شود( آنهم چقدر دیر و پس از جشنواره) و آنرا خیلی معمولی و بدون شکایت و شکایت‌کشی در وبلاگش بنویسد( که حقّ مسلّم اوست) و دیگر اینکه کسی بخواهد از این نمد شباهت برای خود کلاهی دست و پا کند. رضا میرکریمی بی هیچ دلیلی احتمال اوّل را رها کرده و احتمال دوّم را که مستلزم نیّت‌خوانی و اطّلاع بر درونه‌ی افراد است، برگزیده و با صدای بلند اعلام کرده است. این نوع نگرش و این بی‌اعتنایی به دیگران، آنی نیست که از کسی مثل میرکریمی انتظار داریم. صحبت از شکایت، دون شأن یک هنرمند است و مسأله با یک گفت‌وگوی دوستانه بین آنها حل می‌شود.

ای کاش صداوسیمای ما،‌ جسورتر از این بود و مثلاً یکی از برنامه‌های دو قدم مانده به صبح را به حضور این سه نفر و یک کارشناس داستان و فیلم‌نامه‌ی بی‌طرف،‌ اختصاص می‌داد؛ هم به موضوع بی‌جنجال پرداخته می‌شد و هم مردم چیزی از ظرایف عالم داستان‌نویسی می‌آموختند و هم به فروش فیلم و کتاب ِهر دو طرف کمک می‌شد.

۱ نظر:

  1. سلام.
    اين وبلاگ شما به من اجازه‌ي پيغام‌گذاري نمي‌دهد. چند بار تلاش كرده‌ام، اما هميشه مذبوحانه از كار درآمده است. اميد كه اين‌بار عمل كند. زنده باشيد.

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.