به یاد مطهّری -3


                            
7. داستان راستان مطهّری چیزی بیش از یک مجموعه داستان آموزنده است. برای کودکی ِما چرا، مجموعه‌ای جالب از حکایاتی است که ذهن و فکر ما را اشباع می‌کند و بدیلی است برای دیگر داستانهای صرفاً وقت پُرکن یا احیاناً دارای بار منفی امّا اگر باز به تاریخ نوشتن این کتابها نگاه کنیم متوجّه می‌شویم که او چقدر از زمان خود جلو بود. شاید که نه، به نظر من اگر همان مطهّری در آن سنّ و سال فارغ از دغدغه‌های سیاسی، امروز مشتاق کار فکری بود، یا با عبا و عمّامه پشت دوربین می‌رفت و فیلم می‌ساخت یا بر تهیّه‌ی آن توسّط شاگردانش نظارت می‌کرد. توجّه داشته باشید که با کسی طرفید که در حدّ مرجعیّت است و از انگشت شمار استادان طراز اوّل فلسفه‌ی اسلامی نه کسی مانند راستگو یا قرائتی. تشکیل حکومت یکی از بدیهایش این بود که توهّم استیلا و چیرگی را به صاحبان فکر بخشید و آنان که پیش از انقلاب با انگیزه‌ای قوی از احساس« در اقلیّت بودن» حاضر به هر نوآوری و فعّالیّتی بودند، با پیروزی انقلاب کار را فیصله یافته دیدند، حال آنکه جهاد اصغر به پایان رسید و نوبت جهاد اکبر بود.


8. گفتم جلوتر از زمان بود یاد کتاب توحید او افتادم. کتاب توحید، محصول ویرایش دست نوشته‌های ایشان است که بار اوّل در دهه‌ی هفتاد چاپ شد. با دیدن آن خوشحال شدم و متأسّف. خوشحال که چیزی از یادگارهای ایشان به دست ما رسید و متأسّف که در این سه دهه( آن کتاب محصول سخنرانی ایشان در انجمن مهندسان در دهه‌ی چهل بود) کسی کاری بهتر یا هم‌سطح ارائه نکرده است. آقای سیستانی هم از مسجدجامعی پرسیده بود که آیا جایگزین ایشان را پیدا کرده‌اید یا نه؟ اسلام و مقتضیات زمان، نه تنها نوشته که دغدغه‌ی او بود.  این گونه است که وقتی شاملو روایتی ملحدانه از حافظ به دست می‌دهد، آستین بالا می‌زند تا نظر خود را در مورد او بگوید یا در برابر افراط و تفریطها در مورد پوشش زن، کتاب حجاب را می نویسد. نمی‌دانم کتابی را که به ضمیمه‌ی کتاب حجاب چاپ شد دیدید یا نه؟ یکی از شاگردان ایشان با بدترین لحن ممکن به استاد خود پرخاش می‌کند و حاشیه‌هایی به آن کتاب می‌زند و ایشان هم با صبوری به او جواب می‌دهد( اگر فرصتی دست داد در مورد این کتابچه هم خواهم نوشت). خدمات متقابل ایران و اسلام را در جواب کسانی که یکی از دو طرف را حذف شده می‌خواستند می‌نویسد و اصلاً اگر به هر یک از کتابهای ایشان نگاه کنید، شأن نزولی دارد؛ یعنی به مناسبتی و در نیاز به پاسخی نوشته است.


9. روحیه و اخلاق عامل بسیار مهمّی در کار فکری است. اگر خود را همیشه طلبه بدانید و جست‌وجوگر، رفتار و منش شما بسیار متفاوت خواهد بود با زمانی که خود را صاحب فکری بدانید که به درماندگان طریقت معرفت منّت می‌گذارید و راه نشان می‌دهید. علمای پس از انقلاب آن قدر مشغول کار خود هستند که وقتی برای جواب به مسائل روز نمی‌ماند، حال آنکه مطالب ملحدانه‌ی بسیاری، روزانه در مجلّلات و روزنامه‌ها منتشرمی‌شود، بدون اینکه به صراحت نامی از مذهب در آنها برده شود و با تکرار، عقایدی را به مرور زمان در ذهن‌ها رسوب می‌دهند. عدم تمایل به هم‌سخنی و احساس بی‌نیازی از غیر، زیان فراوانی به پویش فکر استدلالی زده است. مطهّری آن زمان به ملحد پنداشتن حافظ اعتراض کرد، امروز کدام مقاله یا کتاب مستدل را در بررسی و نقد کتاب شاهدبازی شمیسا دیده‌اید؟ حوزه‌ی سینما و ادبیات و کلّاً ادب و هنر از یک طرف و گستره‌ی تئوری‌های وارداتی سیاسی و علمی به طور کل از حضور نواندیشان دینی( به معنای دقیق کلمه) خالی است و روشنفکران دینی، دیگر کسانی نیستند که درپی آشتی‌دادن آیین با اقتضای زمانه هستند بلکه امروز افرادی‌ هستند که از هر راه ممکن در پی زیر سؤال بردن قدرت سیاسی حاکم‌اند. این است که خودشان به خودشان مشغول شده‌اند و اندیشه‌ی فارغ از دغدغه‌ی مذهب، رسانه‌ها، کتب و مجلّات را پر کرده است؛ مطهّری کجاست؟


10. اگر قرار باشد تنها یک نفر را در مطهّری کردن ِمرتضی مطهّری دخیل بدانیم، کسی جز سیّد محمّد حسین طباطبایی نخواهد بود. این فیلسوف روشن‌اندیش و این عارف دلسوخته هم در سطحی بالاتر الگوی شاگردش بود که به خاطر عقیده‌اش خود را فدا کرد. وقتی نقل قول مرحوم آیت‌الله خوئی را درباره‌ی او خواندم تا دقایقی گیج بودم. آقای خویی پیرامون طباطبایی که به جای در پیش گرفتن ِراه مرجعیّت و به راه انداختن دستگاه دریافت خمس و پرداخت شهریّه و طلب شهرت به وسیله‌ی تدریس فقه و اصول، آنرا ترک کرد و به تفسیر قرآن پرداخت، می‌گوید که او خود را« تضحیه» کرد؛ یعنی خودش را قربانی کرد. باور نمی‌کردم که میان عالمان در آن سطح، این مسائل سطحی و این‌جهانی آن ارزشی را داشته باشد که گذشتن از آن، تعبیر به تضحیه شود. یکی از کارهای طباطبایی که کمتر از نوشتن آن آثار درخشان نیست، پرورش شاگردانی چون مطهّری، جوادی آملی، حسن زاده آملی، شجاعی، نصر، دینانی و دیگران است. خاتمی و محقّق داماد هم اگر امروز چیزی در چنته دارند، به خاطر حضوری کوتاه مدّت در درس خصوصی فلسفه‌ی ایشان است. مطهّری که مانند استادش از تمام جاه و مقامی که می‌توانست با حضور سنگین و رنگین در حوزه به دست آورد، چشم‌پوشی کرد تا خدمتی به دین کرده باشد. امروز که و چگونه می‌تواند مطهّری شود؟  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.