اتاقم ابری است


                         
انسان نو،‌ جهان نو را تابع خود می‌داند. انسانی که ابتدا به اندیشیدن خود یقین می‌آورد سپس به بودن خود، چه رسد به بودن جهان. شاعر جهان نو اگر خانه‌اش ابری باشد، یکسره جهان را با آن ابری می‌بیند. شاید حکمت آرام‌بخش بودن دریا و منظره‌ی غروب و چشم‌اندازهای طبیعی، گفت‌وگوی آنها با ناخودآگاه ما باشد که هرچه خواهی باش، جهان بی تو یا با تو، مغرور و باوقار راه خود را می‌رود. این بی‌اعتنایی معشوق‌وار، دمی توهّم ِذهن مدرن‌ را از بین می‌برد که اگر خانه‌ی همه‌ی آدمیان نیز ابری باشد، باشد ولی هیهات که جهان یکسره با آن ابری شود. تو جز روزن تنگی به جهان پهناور نیستی و هستی به تو و نگاه تو احتیاج ندارد.


در میان خیل مزخرفاتی که به عنوان فیلم ترسناک تولید می‌شوند، فیلم 1408 چیز دیگری است. نه تنها ترسناک که آگاهی‌دهنده و فلسفی. استیون کینگ با این داستان، تجربه‌ی مکان دارای تشخّص و وهم‌آور را که در« تلألو» انجام داده بود، تکرار می‌کند. آن داستان که توسّط کوبریک به فیلم تبدیل شد، از دید من نتوانست از داستان جلو بزند، گرچه خیلی هم عقب نماند.


مایک انسلین با بازی جان کیوزاک، نویسنده‌ی کتابهای ترسناک درباره‌ی مکان‌های جن‌زده است که خود به آنچه می‌نویسد باور ندارد. او در پی دریافت اخطاری مبنی بر عدم حضور در اتاق 1408 هتل دلفین به آنجا می‌رود و علیرغم اکراه مدیر هتل( ساموئل. ال. جکسون) پا به آن اتاق می‌گذارد و ...


آنچه این فیلم را از نمونه‌های مشابه، متمایز و از لحاظ تحلیلی قابل اعتناتر می‌کند- حتّی به نسبت داستان فیلم تلألو- این است که مکان مورد نظر، جایی در دور دست یا خارج شهر و متروک نیست. هتل مزبور درون شهر قرار دارد. از طرفی فردی که تحت تأثیر آن مکان قرار می گیرد تنهاست و کسی« جز ما» نیست تا ما شاهد جنون او باشیم یا احیاناً خود را در فیلم، در جبهه‌ی مقابل او- مثل زن و فرزند نیکلسون- تصوّر کنیم. ما به همراه او وارد اتاق 1408 می‌شویم و تجربه‌ی مشابه‌ی را پشت سر می‌گذاریم؛ تجربه‌ی تنهایی محض میان جمع. 


این فیلم می‌تواند نمونه‌ی آمریکایی و نازل ِاستاکر تارکوفسکی باشد، جایی که با رسیدن به اتاق آرزوها درونه‌ی هر فرد آشکار می‌شود و ما خود را در آینه‌ی خود می بینیم. این را با توجّه به مرور خاطرات و اشتباهات گذشته توسّط انسلین و بازگشت دخترک از دیار مردگان می‌گویم و این برداشت را نماهایی مانند دیدن آن فرد ِبه ظاهر بیگانه در ساختمان مقابل که رفتاری آینه‌وار دارد، تأیید می‌کند.


نسخه‌ی تدوین کارگردان این فیلم، با نسخه‌ی اکران شده متفاوت است و منجر به مرگ مایک می‌شود که با آن موافق نیستم. گاهی – و شاید اغلب مواقع- شمّ تجاری تهیه‌کنندگان در هالیوود کمکی به فیلم می‌کند، در حدّ یکی از عوامل تأثیرگذار یا حتّی کارگردان. فیلم اگر با مرگ مایک تمام می‌شد، نخ ارتباط با« واقعیّت» نیز گسسته می‌شد، شبیه یکی از بسیار فیلمهای ترسناک هالیوودی؛ امّا زنده ماندن مایک، دلیل قانع‌کننده دارد و آن هم از بین رفتن مکانی است که منجر به توهّم و مرگ می‌شد. در نسخه‌ی کارگردان، ظهور مایک در آینه مثلاً قرار است ترسناک باشد ولی در نسخه‌ی تجاری، شنیدن نوار درون ضبط، تأثیری به مراتب بیشتر و عمیق‌تر دارد. در فیلم‌های مشابه، کسی که از عالم دیگر یا ساحت ناشناخته‌ای از وجود برمی‌گشت، ردّی از آن واقعه با خود نمی‌آورد، نه عکس و نه صدا؛ ولی اینجا صدای دختر ِاز مرگ برگشته در نوار باقی می‌ماند و این یعنی آنچه او دیده«عین واقعیّت» بوده است.


اتاق 1408 درون تک تک ماست که در آن زندانی شده‌ایم، حالا نه لزوماً بسیار ترسناک امّا متفاوت با جهان خارج و آمیخته به تمام خاطرات و یادگارهای گذشته‌ی خود و نسل‌های پیش، همراه با تمام امیدها، آرزوها، بیم‌ها، شادی زایش مدام و ترس آمیخته به نگرانی ِمواجهه با مرگ؛ حقیقتی تلخ است ولی همه‌ی ما ساکن اتاق 1408 خود هستیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.