جهت‌گیری در دانش و زندگی

                           
1. بسیاری از مسائل هست که لازمه‌ی نوع انسانی است و ما دو راه در قبال آنها داریم: یا اینکه آنها را انکار کنیم و ناخواسته در دام آنها بیفتیم یا اینکه با به رسمیّت شناختنشان، با آنها مواجه شویم. دامنه‌ی مثالها بسیار گسترده است ولی برای نمونه می‌توان از تأثیر اطّلاعات و دانسته‌های شخص در رویارویی با جهان و اکتساب و پردازش داده‌های جدید گفت. می‌توان شخص را آزاد از اطّلاعات خود دانست و شعار امکان برداشت بی‌واسطه از جهان داد که کاری است ناشدنی یا برعکس با انتخاب و تنقیح دانسته‌های خود امکان ِبرداشت مناسب‌تر از جهان پیرامون را به وجود آورد.


2. یکی از این مسائل« جهت‌گیری فکری» در عمل علمی، هنری و اجتماعی خود است. خیلی وقتها این اصطلاح به معنایی منفی به کار می‌رود ولی واقع این است که ما ناچار از این کار هستیم و بهتر است که الگو یا چارچوبی مناسب برای هر فعّالیّت خود در نظر بگیریم. ضرورت نوشتن این را زمانی بیشتر دریافتم که به نظرم رسید بسیاری از قلم‌زنان عرصه‌ی معرفت دینی به پیامد سخنان خود خیلی نمی‌اندیشند و این از دید من ناپذیرفتنی است. بله، می‌پذیرم که قرآن که قرآن است نیز بسیاری را هدایت می‌کند و بسیاری را به ضلالت می‌افکند؛ امّا او خداست و حکایتش جداست. وقتی کتاب« مکتب در فرایند تکامل» را با این عنوان هدیه گرفتم که وجود امام عصر را زیر سؤال برده و در مباحث بین اهل سنّت- عمدةً وهّابیان- با شیعیان دیدم که از مطالب این کتاب علیه عقاید شیعه استفاده می‌کنند، از خود پرسیدم می‌توان در همه‌ی این سوءبرداشت‌ها، نویسنده را بی‌تقصیر دانست؟


خیلی پیشتر از معنای« تقوی» نوشته بودم. از دید من تقوی نه تنها پرهیز از گناه که پرهیز از هرعملی است مگر ضرورتش ثابت شود. حساب کنیم همین یک الگو، چقدر از اعمال روزانه‌ی ما را لغو تشخیص می‌دهد و وقت ما را برای کارهای مفیدتر باز می‌گذارد. « اصالت‌ها» در فقه و حقوق از این دسته‌اند. اصالت طهارت، یعنی همه چیز پاک است، مگر اینکه خلافش ثابت شود یا اصالت برائت یعنی همه بی‌گناهند مگر اینکه خلافش ثابت شود. این الگوها به اعمال ما نظم می‌دهند و چارچوبی برای حرکت درست می‌سازند و امکان نقد خود را میسّر می‌کنند.


3. تذکّر مهاجرانی به گنجی که این بحث‌ها- صرف نظر از قوّت و ضعف آنها- آیا در جهت زدودن زنگار دیگران از آینه‌ی ایمان مردم است یا تکرار سخنان دیگران و حرفهایی از همان جنس، به نظرم قابل تأمّل است. نه اینکه بگویم برای حفظ ایمان مردم باید حقیقت را کتمان کرد که چه بسا ایمان مردم عوامانه باشد و با بسیاری از بزرگان اندیشه‌ی اسلامی از ملّاصدرا تا طباطبایی نیز در حوزه‌های تدریس علم دین مخالفت‌ها شده است. امّا بررسی شخصی جهت‌گیری فکری، می‌تواند دست‌کم« یکی» از عوامل تصمیم‌گیری برای تعیین مسیر ما باشد.  


نقد برخی افراد بر بعضی سخنان سروش که آنرا منافی با لیبرالیسم می‌دانستند از همین جهت‌گیری‌های تحمیلی است، انگار یک متفکّر الزامی دارد که به یک مکتب فکری، پایبندی تام و تمام داشته باشد. سیر پوشش لباس و برداشته شدن تدریجی محدودیّت‌ها حتّی در مغرب زمین هم روز به روز بیشتر به چشم می‌خورد. فیلم‌های مبتذل به راحتی در دسترس هستند ولی فیلمی مانند «9 ترانه» اثر مایکل وینترباتم که به پرده‌ی سینماها راه پیدا می‌کند، می‌شود از خود پرسید که آخر این روند به کجا خواهد رسید؟ برعکس عقاید که به شکل گزاره‌ها ارائه می‌شوند و امکان واکنش فرد در قبال آنها آسانتر است، «جهت‌گیری‌ها» به شکل نامحسوس و از راه بمباران رسانه‌ای به ما تلقین می‌شوند.


مدّتها بود که پیش خودم درباره‌ی راز ماندگاری شریعتی می‌اندیشیدم. به نظر من« درد دین» داشتن باعث شده بود که او با شعار« مسلمانی از سر گرفتن» به میان مسلمانان بیاید. حتّی بحث‌هایی که در آن وجوهی از اسلام عوام و خواص را- درست یا نادرست- نفی می‌کند، به همراه ارائه‌ی الگوی جایگزین است. اگر بوعلی را نامنصفانه فرومی‌کشد لااقل ابوذر را به جایش می‌نشاند نه اینکه هرآنکه بوده و نبوده را با برچسب شیعه‌گری و غلو از میدان به درکند و استدلالش، ارجاع به متفکّرانی ناهمخوان با چارچوب فکری مسلمانان باشد. نگاه به فایده‌ی عمل حتّی در فلسفه‌ی جدید هم پیروانی دارد و احادیثی درباره‌ی علم نافع نیز در این باب وارد شده است. برای فتح باب همین کافی به نظر می‌رسد تا بعد چه پیش آید. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.