آرامش در حضور دیگران

انسان مدنی بالطّبع یا ذاتاً اجتماعی است؛ این را برخی فلاسفه می‌گویند ولی طبع آدمی را چطور توانسته‌اند بشکافند و ببینند که چه چیز درون آن هست؟ از این گونه حکم‌ها که چیزی را به طبیعت و ماهیّت ذاتی اشیا مربوط می‌کرد زمانی خیلی طرفدار داشت. حالا اگر ما بی‌دغدغه‌ی فلسفه‌ی قدیم و جدید نگاهی به انسان‌های موجود بیندازیم، چه چیز دستگیرمان می‌شود؟


1. بعضی دغدغه‌ی جمعی دارند، درست یا نادرست یا بهتر بگویم از راه صحیح یا ناصحیح. نمی‌توانند تنها باشند و از تنهایی می‌ترسند. تلاش می‌کنند تنهایی خود را با مهمانی و روضه‌خوانی و سفره و پارتی پُرکنند. نمونه‌ی واضح این‌ها سیاستمداران هستند و یکی از تئوریهایشان« بدنامی به از گمنامی» است.


2. برخی تنهایند ولی آنچنانکه نمی‌توانند یا جرأت ندارند در خانه دمی بی رادیو، تلویزیون یا اینترنت باشند. جهان امروز اصلاً جهان تنهایان نیست، جهان تنهانمایانی است که سرشان شلوغ است و دمی آسایش ندارند. این‌ها اکثریّت قریب به اتّفاق مردم امروزند: خود ما. تئوری نداریم؛ تئوری ما بی‌تئوری بودن است.


3. انگشت‌شماری امروز تنهایند، خیلی کم. شاید امروز و در قرن بیست و یکم، کسی را که آگاهانه خلوت گزیده و فرزانه‌وار به تماشا حاجتی ندارد، نداشته باشیم. بگرد و ببین چند نفر که فکری آسوده دارند و از نگاه دیگران بی‌نیازند، می‌یابی؟


4. کن فی النّاس و لا تکن معهم. در میان مردم باش ولی با آنان مباش، رهنمودی است از علی(ع) به کمیل به گمانم. این یکی که دیگر حکایت نسلی است که منقرض شده است. اگر می‌خواهی یکی از آنان را ببینی عکس بالا را ببین. در ازدحام استقبال از آیت‌الله خمینی در فرودگاه مهرآباد، سیّدی سبکبار و بی‌اعتنا به هیاهوی جمعیّت، روی زمین نشسته است: سیّد محمود طالقانی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.