بازي تقدير


                            روایتی تصویری از رستم و سهراب که درآمیختن خطوط تن دو پهلوان با محیط به بهترین وجه یکی شدن اراده و تقدیر را نشان می‌دهد.
این دو واژه خیلی با هم نمی‌سازند: بازی و تقدیر. در اوّلی نشانی از رهایی و آزادی است و در دوّمی معنای جبر و حتمیّت امّا گویا زندگی آمیزه‌ای غریب از هر دو باشد که گروهی را به جانب آن و عدّه‌ای را به سوی این می‌کشد. چند بار پیش آمده که بخواهیم با کسی تلفنی حرف بزنیم و برعکس همیشه و علیرغم اصرار ما نمی‌شود و بعد می‌گوییم چه خوب که نشد، انگار« قرار نبود» بشود. هرچه هست بی‌جهت نیست که فسخ عزائم یکی از دلایل شناخت خدا برای علی(ع) شده است. گفتن یا نگفتن یک کلمه، انجام دادن یا ندادن یک کار، گاه سرنوشت انسان یا قوم یا بشر را تغییر می‌دهد یا به تعبیر دیگر در مسیر خودش می‌اندازد. در قرآن سجده نکردن ابلیس و میوه‌ی ممنوع خوردن آدم و حوّا از آن جمله‌اند و در تاریخ تشیّع، جلوگیری کوتاه مدّت حرّ ریاحی از بازگشت امام حسین که باعث شد سپاه ابن سعد به او برسد و حماسه‌ی کربلا شکل بگیرد. در شاهنامه هم حکایت دردآور امتناع رستم از معرّفی خود به سهراب، تلخ‌ترین قسمت شاهنامه را رقم زد که نیاز به یادآوری ندارد. در همین زمینه دو حکایت مشهور نزد عام و خاص هم با اختلاف روایات فاحشی که دارد- و من معقول‌ترین آنها را برگزیده‌ام-، می‌آورم به لفّ و نشر مرتّب.


1. زبیده همسر مغرور هارون الرّشید و حاکم حرمسرای او یک روز در بازی شطرنجی با خلیفه شرکت کرد با این شرط که هر که برد هرچه خواست از طرف مقابل بخواهد. دور اوّل هارون برد و از همسر- یا به روایتی نامزد- خود خواست که سراپا برهنه شود و در اتاق دوری بزند. زبیده تمایلی نداشت ولی مجبور به این کار شد. دور دوّم که او برد هارون را واشت تا با مراجل کنیز بسیار زشت و بدترکیب ایرانی‌الاصل خود هم‌خواب شود. هارون در مقابل صرف‌نظر از این خواست، وعده‌های زیادی به زبیده داد ولی فایده‌ای نداشت و او به دنبال انتقام از پسرعموی خود بود. حاصل این هم‌بستری مأمون شد که بعدها امین برادر کوچکتر خود- و فرزند زبیده- را کشت و خلیفه‌ی پس از هارون شد. از احوال زبیده بعدها که به یاد این قضیّه و لجاجت خود می‌افتاد، حکایت‌ها نوشته‌اند.


2. یکی از وزیران جمهوری اسلامی در آغاز شکل‌گیری آن که هنوز محافظ و تشریفات آنچنانی وجود نداشت با پیشنهاد عقد موقّت از جانب زنی روبه‌رو می‌شود. زن می‌گوید که روحانی جوان را پسندیده و کس دیگری را هم سراغ ندارد و اگر او نپذیرد مجبور است برود و زنا کند. وزیر می‌پذیرد و به محلّی می‌روند. زن فرصتی برای تغییر لباس می‌خواهد و مرد خارج می‌شود و پس از مدّتی برمی‌گردد و پس از پایان یافتن کار از هم جدا می‌شوند. فردایش سفارت یکی از کشورهای خارجی که جاسوسی تبعه‌ی خود را در دست ایرانیان داشت تماس می‌گیرد که یا او را تحویل ما بدهید یا ما تصاویر خلوت وزیر شما با زنی زیبارو را در جهان منتشر می‌کنیم. زن در فرصتی که از مرد خواست، دوربینی را در اتاق کار گذاشته بود. انقلاب اسلامی داعیه‌ی برداشتن فساد داشت و رابطه‌ی زن و مرد را در هر صورت جایز نمی‌دانست و روسری بر سر زنان کرده بود ولی حالا با انتشار این تصاویر آنهم ارتباط خارج از محدوده‌ی خانواده از یک روحانی برای جهانی که از صیغه‌ی شرعی چیزی نمی‌دانست خیلی معنا داشت. پس از اندکی تردید راضی می‌شوند و در قبال دریافت فیلم و نگاتیو، آن جاسوس را که ظاهراً اطّلاعات بسیار مهمّی داشته، آزاد می‌کنند. آن وزیر مجبور به استعفا می‌شود بی‌آنکه توده‌ی مردم بدانند که دلیلش چه بوده است. شاید ظاهر این قضیّه تلخ باشد ولی او مجال آنرا یافت تا از چرخه‌ی مسؤولیّت در این نظام آزاد شود و به تحقیق و تألیف بپردازد. یک نکته جالب توجّه است:هنگاهی که مقاله‌ای از کسی در نشریّه‌‌ای منتشر می‌شود معمولاً سابقه‌ی آن فرد را هم همراهش می‌آورند ولی تا کنون ندیده‌ام که کسی پیش از نام این فرد، اشاره‌ای به وزیر بودنش کرده باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.