مهمان ناخوانده


     
« دعوت» حاتمی‌کیا نظر منتقدان را نگرفته است ولی ظاهراً او که به اراده‌ی خود یا خواست کسی که او را قبول دارد دست به این کار زده است، نقد ناقدان را به هیچ گرفته است و کار خود را می‌کند و در پی ساختن فیلم« قبل از دعوت» هم هست. به این فیلم از چند زاویه می‌توان نگریست:
1. « دعوت» فیلم خوبی نیست، یعنی سینما نیست. ساختار اپیزودیک آن انسجام ندارد و ربط آنها با دو دکتر متخصّص زنان و زایمان که یکی در کار تشخیص و زایمان و دوّمی علاوه بر آن عمل سقط هم انجام می‌دهد، نتوانسته ربطی منطقی بین آنها برقرار کند. داستان‌های چیده شده کنار هم اوج و افتی ندارند. در داستان اوّل زنی بازیگر خلاف میل خود- و طبق خواست همسرش- باردار می‌شود و سر کار خود –که فیلمی عجیب و غریب با کارهای محیّرالعقول است- با مشکل مواجه می‌شود. چرا زن از بدل کار استفاده نمی‌کند و به عمد اسکی می‌کند و سوار اسب می‌شود؟ چرا موقع سقوط به هنگام اسکی کردن، دستش آنچنان از زیر برفها در می‌آید که انگار بهمن بر سرش آوار شده است؟ داستان دوّم حکایت زن و مردی شهرستانی است که در تهران کارگری می‌کنند و زن از بارداری ناراضی است. زن سالمندی که از قصد سقط آنان باخبرشده است، آنان را به نزد خود می‌برد و به آنان پیشنهاد خرید بچّه را می‌دهد ولی با سخت‌گیری‌های خود، آنان را می‌ترساند تا فرار کنند. این داستان کمی تخیّلی است و پیوندی با باقی داستان‌های واقع‌گراتر این فیلم ندارد. پس از فرار زوج جوان، آیا مشکلات آنان حل می‌شود؟ دو سه روز پس از فرار باز متوجّه مشکل خود می‌شوند و روزی نو و روزی از نو. در داستان سوّم که حاملگی دیرهنگام زنی سیّده است، بازی گوهر خیراندیش جلب نظر می‌کند ولی نه فرازی در کار است و نه فرودی. زن از سرزنش دختران و خانواده می‌ترسد و پایان نامعلوم می‌ماند. در داستان چهارم، خانم دکتر اصلی داستان، که تخمک زنی را برای بارداری گرفته، متوجّه رابطه‌ی شوهر با آن زن می‌شود و می‌خواهد بچّه را بیندازد که نمی‌اندازد. در نوشته‌ها از خیانت مرد به زن گفته‌اند ولی من خیانتی ندیدم. مرد پس از عقد موقّت بین او و آن زن و گرفتن تخمک، کنجکاو می‌شود که زنی که تخمکش را داده کیست و او را می‌یابد و رابطه‌ای حلال بین آنها شکل می‌گیرد. این در عرف ایران و فیلمسازی مانند حاتمی‌کیا نباید« خیانت» به حساب بیاید. زن فقط با دیدن یک خودکار در دست زن- مشابه آنچه شرکت مرد تولید می‌کند- متوجّه این امر می‌شود؟ مرد به ظاهر معقول و منطقی می‌رسد، چرا خود را با نام دیگری به زن معرّفی کرده است؟( کاوه، حمید) مگر در دنیای امروز دو زن و مرد بالغ- نه دو نوجوان پشت رایانه‌نشین- به این راحتی می‌توانند نام واقعی خود را از هم پنهان کنند، آن هم وقتی بحث زندگی مشترک باشد؟ آقای شمشیری که قاعدةً متشرّع هستند به حاتمی‌کیا نسپرده که دفاع از یک قانون فقهی- حرمت سقط جنین- نباید با زیر سؤال بردن یک قانون فقهی دیگر- چند همسری یا ازدواج موقّت- همراه شود؟ طبعاً این سؤال را از حاتمی‌کیا می‌پرسم و اگر سازنده‌ی فیلم مثلاً مهرجویی بود، چنین سؤالی جایی نداشت. داستان آخر فیلم، مؤثّرترین داستان فیلم است. زنی نازا به ازدواج موقّت مردی با ظاهر متشرّع که زن و فرزندان بزرگ دارد در می‌آید ولی زن صیغه‌ای، حامله می‌شود. زن بچّه را می‌خواهد و مرد می‌خواهد او را مجبور به سقط کند. ای کاش همین داستان با شرح و بسط مناسب، تنها داستان فیلم بود و به سرانجام می‌رسید. دلیل توفیق این اپیزود نیاز به تفصیل دارد ولی به مرد داستان و همسرش( آذر) توجّه کنید؛ آنها را در دیگر فیلمهای حاتمی‌کیا نمی‌بینید؟ اینجاست که وقتی به حاتمی‌کیا می‌گویند یک طبقه از جامعه را بهتر می‌شناسد و مناسب‌تر است درباره‌ی آنان فیلم بسازد، نباید از کوره در رود.
2. « دعوت» در ایفای نقش اجتماعی خود نیز خیلی موفّق نیست. می‌گویم« خیلی» چون به هرحال این پرسش را به میان مردم و خواص کشانده و باعث توجّه به این امر شده است و این کم کاری نیست ولی فیلم نمی‌تواند- مثلاً- زنی را که به فکر سقط باشد، از این کار منصرف کند. در داستان اوّل حال بازیگر آنقدر بد می‌شود که تماشاگر با او همدردی می‌کند و به او حق می‌دهد که بچّه‌اش را بیندازد! در داستان سیّده خانم اصلاً مشکلی نیست، فقط مقداری خجالت و ترس از حرف مردم که رفع‌شدنی است. در داستان زن و مرد شهرستانی، بازگشت پیش خانواده در شهرستان راه حل است و مشکل سقط نمی‌تواند آنها را بر سر دوراهی قرار دهد. در داستان خانم دکتر هم خود جنین مشکل نیست، پدر جنین از نظر زن، خائن است. در داستان پایانی هم زن صیغه‌ای خود می‌گوید که بی هیچ چشم‌داشتی از مرد جدا می‌شود و بچّه‌اش را بزرگ می‌کند و در این صورت، لجاجت مرد بی‌دلیل به نظر می‌رسد.
اینها در صورتی است که ما منطق یثربی و حاتمی‌کیا را بپذیریم که:« مشکل سقط جنین در ایران جایی است که والدین- یا یکی از آنها- بر سر دوراهی فرزنددارشدن یا دست و پنجه‌نرم کردن با یک مشکل خاص( مشکلات کاری، سن بالا یا ...) قرار دارند» ولی صورت مسأله اشتباه است. مشکل سقط جنین در ایران حرمت نداشتن انسان بالقوّه‌ایست که بسیاری از مردم آنرا فقط یک لخته‌ی خون می‌بینند. پس دختری که می‌خواهد تا ده سال پس از ازدواج بچّه‌دار نشود و در آستانه‌ی سی و پنج سالگی فقط یک فرزند داشته باشد، اگر پس از چند ماه ببیند که ناخواسته باردار شده، آنرا به راحتی می‌اندازد یا زنی که فقط دو فرزند می‌خواهد، سوّمین جنین را می‌اندازد و به مناسبت آن، سور هم می‌دهد! این‌ها هیچ کدام مشکل ندارند، با اینها چگونه باید سخن گفت؟
3. پیشتر بی‌آنکه به عمد در پی شرح و بسط دادن باشم از رویکرد دینی سینمای میرکریمی گفته بودم. می‌گویم نمی‌خواهم در پی تفصیل باشم چرا که این‌ها را راز و رمز یک هنرمند می‌دانم و دوست دارم برایش باقی بماند. اجمالاً از زیستن در جهان هوشمند نوشته بودم و نگاهی که انسان را همه‌کاره نمی‌داند و سررشته‌ی اشیا را در دست اراده‌ای توانا می‌بیند. چرا راه دور برویم؟ همین حاتمی‌کیا وقتی دیده‌بان و خاکستر سبز( بهترین فیلمش از دید من) را می‌ساخت، بازببینیم. در دیده‌بان« قرار بود» که او به آن محلّ مقدّس، به آن میعاد، به آن قربانگاه برسد و دیدیم که ابرو باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم دادند تا بر سر قرار برود. آن نمای معروف خمپاره‌ای که عمل نمی‌کند را که همه به خاطر داریم؟ در فیلم کم‌همتای« خاکستر سبز» هم قهرمان داستان می‌خواهد که به محبوب خود برسد ولی «نباید برسد» اگر رسیدنی هم هست، با چشم بسته و ندیدن است. تماشاگر جهان هوشیار را می‌بیند و جهان‌گردان را؛ عناصری که بصیرند و سمیعند و خوشند و با نامحرمان خامش. سینماگر دین‌مدار، محرمی است که ما را« دعوت» می‌کند که دو ساعت از دریچه‌ی چشم او جهان را ببینیم و می‌بینیم. در فیلم« دعوت» ما چیزی نمی‌بینیم به جز چند داستان کنار هم چیده شده و مردان و زنانی که به دلیل عواطف و احساسات خود بچّه- این مهمان ناخوانده از دید دیگران را- می‌خواهند. من با عواطف مخالفتی ندارم ولی اگر عواطفی در کار نبود و هردو آنرا نمی‌خواستند چه؟ انداختن اشکالی نداشت؟ فکر کنید که داستان اینگونه بود که زنی بخواهد بچّه‌اش را بییندازد و ببیند که به گونه‌ای آشکار« چیزی» مانع اوست( مانند امتناع مرکب بلعم باعورا و بسیار مثالهای دیگر) چقدر لحن فیلم فرق می‌کرد؟ فیلمساز دیندار ما نباید فقط عرفان حق با دیدن« فسخ عزائم» را از زبان علی مرتضی بخواند، بلکه باید بکوشد آنرا بفهمد و به دیگران نشان دهد؛ از یثربی انتظار نداشتم ولی از حاتمی‌کیا چرا.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.