استقلال مثبت، استقلال منفی


                       آیت‌الله طالقانی بر مزار مرحوم مصدّق
اوایل ایمانویسی بود که حکایت آن استاد ذن را نقل کردم و تکرارش بی‌فایده نیست. یکی از هنرجویان هنرهای رزمی با زحمت و مرارت، یکی از استادان گوشه‌گرفته‌ی ذن را پیدا می‌کند. استاد برای اینکه او را امتحان کند، خطّی روی زمین می‌کشد و می‌گوید این خط را کوتاه کن، او مقداری از آن را پاک می‌کند ولی استاد نمی‌پسندد و می‌گوید برو یک سال دیگر بیا. سال دیگر همین سؤال را از او می‌کند و او کار دیگری می‌کند مثلاً چیزی روی آن خط می‌گذارد ولی استاد نمی‌پسندد، سال سوّم و پس از ناکامی سوّم می‌گوید تو اهلیّت این کار را نداری و باید دنبال همان پرتاب مشت و لگد و مبارزه‌ بروی. شاگرد از او می‌پرسد جواب چیست؟ استاد خطّی بلندتر کنار آن خط می‌کشد و می‌گوید: حالا خطّ اوّل کوتاه شد.


این حکایت مانند بسیاری از حکایات شرق دور نکات زیادی دارد که صلح‌جویی، پرهیز از تقابل با دیگران، خودسازی و نسبی دیدن امور از آن جمله ‌است. این راهکار را در بسیاری از اتّفاق‌های روزمرّه می‌توان پیاده کرد؛ کسی که به ناسزای دیگری جواب می‌دهد، تواناتر است یا کسی که با بردباری سکوت می‌کند؟( جواب امام چهارم به ناسزای مادر آن فرد که: «اگر تو درست می‌گویی خدا مادرم را ببخشد و اگر درست نمی‌گویی خدا تو را ببخشد»، پیش‌کش که به افسانه می‌ماند و کار هرکس نیست)


استقلال را هم می‌توان دو جور معنا کرد، یکی منفی که تمایزطلبی از راه نفی دیگری باشد و دیگری مثبت از راه اثبات و ساختن خود. سالهای سال است که نفی دیگری، تنها راه برای اثبات استقلال ماست. گاه عاقلانه و به جا مانند وقتی که کسی به سرزمین ما وارد شده باشد یا مالک دارایی ماشده باشد( اوایل جنگ تحمیلی و ملّی شدن نفت) و گاه کورکورانه آنرا انجام می‌دهیم( مانند تصرّف سفارتخانه‌ی آمریکا) و سالروزش را جشن می‌گیریم و شعارهای «مرگ بر...» سرمی‌دهیم؛ به گونه‌ای که دشمن‌طلبی یکی از خصیصه‌های ثابت سیاست خارجی ما شده است. به نظرم می‌رسد بسیاری، امروز از روی کار آمدن اوباما نگران هستند و اصرار دارند که او نیز بوش دیگری است. طبعاً «او» با« ما» نیست و با منافع کشور خودش است ولی این همه اصرار بر دیدن نیمه‌ی خالی لیوان چرا؟ اوباما هنوزحرف تند یا عجیب و غریبی ضدّ ایران نزده است، به جای انتظار برای تغییر، تیتر روزنامه‌ها را می‌خواهیم که رهبر برای بار چندم گفته:«او نیز فرقی با پیشینیان ندارد و نمی‌خواهد اشتباهات گذشته‌ی آمریکا را اصلاح کند». ایران و آمریکای بوش یا ایران و اسرائیل به هم این چنین وابسته‌اند. حماس این روزها برای اسرائیل چنین نیازی را برآورده می‌کند؛ هیچ چیز جز یک فلسطین آرام و صلح‌جو نمی‌تواند به یاد همه بیاورد که اسرائیل غاصب است و قطع‌نامه‌ی سازمان ملل درباره‌ی دو کشور چه می‌گوید. چامسکی در نوشته‌اش می‌گفت که اسرائیل می‌خواهد با خشونت مردم فلسطین و لبنان را وادار کند، حزب‌الله و حماس را کنار بگذارند ولی بیشتر به نظرم می‌آید که خشونت و گلوله، اسرائیل را سرحال نگه می‌دارد و حمله‌ی آنان برای آن است که طرف مقابل را به خشونت بیشتر وادار کنند تا حزب‌الله، حزب‌الله‌تر و حماس، حماس‌تر شود. در صورت برقراری حالت جنگی است که ادامه‌ی اشغال امکان‌پذیر است و گرنه رفتن به سوی صلح یعنی پذیرفتن الگوی دو کشور در کنار هم و این کابوس آنان است.  


یکی از سیاستمداران چینی- با لحنی شبیه به همان استاد ذن- به هاشمی رفسنجانی گفت که آمریکا سگی است که با اندک تحریکی پارس می‌کند، ما سعی می‌کنیم او را ساکت نگه داریم ولی شما مدام او را برمی‌انگیزید. این‌ها را نوشتم که بگویم هر کنشی را باید در ظرف زمان خود سنجید و آن تقابل بر سر نفت در زمان مرحوم مصدّق، متعلّق به زمان و محدوده‌ای خاص بود و نه یک استراتژی دائمی برای جعل هویّت و نگه داشتن خود بر سریر قدرت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.