زندهیاد اکبر رادی به عبارت «نویسنده و کارگردان» خیلی حسّاسیّت داشت و آنرا نمیپسندید و این دو حیطه را از هم جدا میدید که باید دو نفر با مشخّصات فکری جداگانه روی آن کار کنند. البتّه او به تآتر نظر داشت ولی به جز استثناهایی مانند بیضایی یا مهرجویی واقعاً سینمای ما نیز مبتلا به این معضل است که کارگردانان ما خود را از همکاری یک نویسنده بینیاز میبینند.
نظر من این است که نویسندگان به دلایل زیادی از کارگردانان یا حتّی فیلمنامهنویسان حرفهای قدرت تخیّل بیشتری دارند. کارگردان و فیلمنامهنویس به« تصویر» عادت دارند و این عادت به همراه بازیگری که گاه از پیش برای ایفای نقش در نظر میگیرند، بلندپروازی خیال آنها را ارضا میکند و نیاز کمتری بر کار روی طرح داستانی یا پیچ و خمهای خلّاقانه احساس میکنند. برای همین است که داستان سوپر استار را میتوان در چند جمله تعریف کرد:« بازیگر مشهوری غرق در آلودگیهای جانبی سینما ناگهان با دختری مواجه میشود که خود را دخترش و حاصل ارتباط موقّتی در گذشته با زنی به حال خود رها شده میخواند و این دو آرام آرام به هم دل میبندند ولی مرد در یک شب مستی او را از خود میراند و دختر برای همیشه میرود و جستوجوهای مرد برای یافتن او بینتیجه میماند و معلوم نمیشود که آیا چنین کسی وجود خارجی داشته یا دختری دستفروش بوده یا فرشته یا ...»
دیگر خطوط داستانی مثل ارتباط با زن میانسال یا درگیریش با کارگردان یا شکایت و حضور پلیس هم برای پرملاط نشان دادن داستان است و گرنه خود داستان نه گرهافکنی دارد نه اوج و فرودی، نه گرهگشایی و نه پیچ و خمی . فیلمهای ایرانی یا به شکلی جعلی با ازدواج تمام میشود یا مرگ یا با ناشیگری کارگردان و نویسنده نیمهتمام میماند تا مثلاً پایان باز داشته باشد و این یکی هم نوع معناگرای آن به اقتضای زمان است.
نویسندهی ادبیات از آنجا که با یک صفحهی سفید خالی و خوانندهای بیحوصله روبهروست میداند که با کمترین غفلت او را از ادامه دادن داستان یا خرید کتاب منصرف میکند و رنگ و لعاب هیچ نور و تصویر و موسیقی و بازیگر مشهوری نیست که او را نجات دهد پس فقط خودش است و آفرینش خودش. به فیلمهای ابتدایی مجیدی هنگامی که از نویسندگی شجاعی سود میبرد نگاه کنید و آنرا با فیلم آخرش مقایسه کنید. کارگردان، کارگردان است و واقعاً نیازی به الصاق صفت نویسندگی به هر قیمت به خودش ندارد. حتّی توفیق نسبی آتشبس بیارتباط با کتابی که از روی آن نوشته شد نیست. تهمینه میلانی دوستان نویسندهی زیادی دارد و استفاده از آنها به او کمک میکند که داستان فیلمش چفت و بست بهتری داشته باشد.
اینطور است که جایی علی ( ناپدری رها) کسی است که خیلی ماه و نجیب است ولی جای دیگری دختر میگوید که پس از مرگ مادر به رها به عنوان یک زائده نگاه میکرده است. اشارههای فیلم به واقعیّت هم ناقص و نادرستند؛ مانند تفاوت سنّی مرد بازیگر (شهاب حسینی) و رها( فتانه ملکمحمّدی) که از آنجا که کارگردان پیشاپیش حسینی را برای نقشش در نظر گرفته است، مجبور است بگوید که او در شانزده سالگی پدر شده است؛ یعنی در پانزده سالگی با آن زن شهرستانی رابطه داشته است ولی حتّی در کشورهای بزرگ سینمادار هم به زحمت میتوان کسی را یافت که در پانزده سالگی به آن درجه از ستارگی برسد که با زنان هواخواه خود ارتباط برقرار کند چه رسد به ایران. کوتاه نکردن مو( که اشاره به موهای گلزار است که مدّتی حاضر به کوتاه نکردن آنها نبود و حضور در چند فیلم از جمله فیلمی از کیمیایی را از دست داد) هم اگر واقعاً در قرارداد قید شده بوده است که دیگر معنی ندارد وسط فیلم کسی بخواهد موهایش را کوتاه کند. پایان فیلم هم بسیار بد است. داستان یا باید همانطور واقعی میماند و کوروش زند پس از بازی آخرین پلان برای یافتن دختر به اصفهان میرفت و در راه فیلم تمام میشد یا میرفت و او را نمییافت و وجود او برایش مانند یک معمّا باقی میماند. به هم آمیختن اینها به علاوهی جریان نچسب فرشته بودن( واقعی یا فراواقعی) و بچّه پرورشگاهی هم از آن حرفهاست. در پرورشگاه به بچّهها ویولون زدن یاد میدهند یا سر چهارراهها؟
میلانی یک تنه خواسته که خودش هم نویسنده، هم کارگردان و هم سوپراستار باشد و این نشدنی است. طرفدار گفتوگو و دموکراسی و دفاع از حقوق زنان بودن و این رفتار را از خود نشان دادن هم تناقض است. زمانی که نمایندگان زن سینمای ایران- فکر کنم- به سفر آمریکا رفته بودند نیز میلانی ساز مخالف با دیگران میزد و در بازگشت، نیکی کریمی و فریماه فرجامی گفتند که او به جای شناساندن سینمای ایران، نقد و حمله به دولت را برگزیده بود. سینما بیش از آنکه جایی برای بیان عقاید باشد، هنری است که قواعد خاص خودش را دارد گرچه واقعیّتی که در فیلم نمایش داده میشود هم گوشهی بسیار کوچکی از پشتصحنهی سینمای ایران است. سقوط اخلاقی یک بازیگر جنبهی کوچک و فردی این پشتصحنه است که با یک درس اخلاقی میتواند آنرا رفع و رجوع کرد ولی روابط ناسالم مالی و دلّالی و سرمایهسالاری را چگونه میتوان برملا کرد؟ برای یافتن جواب به واکنشهای متفاوت به دو فیلم« سوپر استار» و « وقتی همه خوابیم» دقّت کنید. میلانی باید بخواهد و بتواند از مشورت دیگران استفاده کند تا فیلمهایی با سر و شکل بهتر بسازد و گرنه فقط با پشتکار و انگیزهای که دارد، فیلمهایی متوسّط را به کارنامهاش اضافه خواهد کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.