چهار پرسش برای ادامه‌ی راه


                        
شش ماه از انتخابات گذشت؛ بسیاری می‌پرسند که آخرش چه خواهد شد و این نارضایتی باید تا کجا ادامه یابد؟ این پرسش از سوی برخی از عقلای اصولگرا تا افراد محتاط اصلاح‌طلب بیان می‌شود. اینان از ناآرامی‌ها به تنگ آمده‌اند و به دنبال راه‌حلهای احتمالی و جایگزین برای بیانیّه‌دادن و به خیابان آمدن هستند. اینان می‌گویند نمی‌شود آتش‌بس اعلام کرد و با پذیرش نتایج انتخابات، اقبال به آینده و اعتماد به سازوکارهای قانونی راه را ادامه داد؟ لازم است برای آگاهی این افراد و تجدید نیرو و تمرکز فکری، برخی سؤالها را از خود بپرسیم تا بدانیم آیا این روش، تنها راه ممکن است یا نه؟ اینها جوابهای من به این پرسشهاست.


۱. آیا انتخابات به گونه‌ای معقول زیر سؤال رفته است؟


به انتخابات شبهه‌های زیادی وارد شد که شورای نگهبان تنها واکنشش، پافشاری بر صحّت آن بود. کسانی هنوز فکر می‌کنند احمدی‌نژاد در روستاها رأی زیادی داشت و ما معترضان تنها شهرها را می‌بینیم ولی این پندار همانقدر بر اساس ملاک قراردادن عقیده‌ی خود است که سخن کسانی که بدون سند فکر می‌کنند موسوی اکثریّت آرا را داشت. برای بررسی صحّت دلایل معترضان مطالعه‌ی این کتاب و جستجوی بیشتر بی‌فایده نیست، ضمن اینکه نادرست بودن آمار نظرسنجی‌های دولتی با اعتراف اخیر زاکانی که پیروزی احمدی‌نژاد در مرحله‌ی اوّل ممکن نبود- چه رسد به پیروزی قاطع-، روشن به نظر می‌رسد.


خود من دستکم دو دلیل را برای عددسازی( نه تخلّف یا تقلّب) در انتخابات کافی می‌دانم. یکی اعلام زودهنگام نتایج انتخابات در سایتها که از دوازده نیمه‌شب و سایت الف آغاز شد که نمی‌دانم کسی از آن تصویری تهیّه کرده است یا نه ولی خود من پیش از ساعت سه تصویری از جهان‌نیوز (متعلّق به زاکانی) گرفتم که در حالیکه آمار رسمی از شمردن بیست و یک میلیون رأی حکایت داشت، آمار غیررسمی را سی و شش میلیون اعلام می‌کرد که احمدی‌نژاد با بیست و چهار میلیون نفر اوّل است. اعلام زودهنگام به کنار، در کار نبودن شمارش غیررسمی هم به کنار، به فرض وجود چنین شمارشی، چرا سه میلیون رأی از آمار نهایی کمتر دارد؟ بعد که سه میلیون رأی اضافه شد، چطور آرای احمدی‌نژاد- که بیش از شصت درصد از آرا را داشت- در همان بیست و چهار میلیون باقی ماند؟ وقتی بدانیم که سی وشش میلیون برآورد ابتدایی کامران دانشجو از تعداد آرا بود، حدس زدن اینکه عدد بیست و چهار میلیونی که قرار بود از ابتدا اعلام شود،( یعنی بیست و دو میلیون خاتمی +  دو میلیون اضافه) در کنار سی و شش میلیون تخمینی قرار گرفته است، کار سختی نیست. این تقلّب نیست، بلکه عددسازی است.


اعلام آرای تفصیلی وزارت کشور و تعداد آرای سرراست یا گرد بسیاری از صندوقها نشان می‌داد که باز با عددسازی سروکار داریم و گرنه به فرض وجود تقلّب و افزودن آرا به صندوقها؛ باز هم آرا اینقدر دقیق و اعداد صفردار نمی‌بود؛ مضحک‌تر اینکه جابه‌جایی آرا در فاصله‌ی اعلام آرای شهرها و صندوقها ادامه داشت و ابتدا آرای کلّی گذاشته می‌شد بعد به اعداد کوچکتر خرد می‌شد و این فرمول کلّی اعلام آرا بود، از بالا به پایین یعنی درست خلاف جهت یک انتخابات حقیقی. این دو مورد نشان می‌دهد که ما نه با تخلّف (مثل کم فرستادن تعرفه یا پایان زودتر از موعد رأی‌گیری) سروکار داریم و نه با تقلْب (مانند افزودن رأیهای فرد دلخواه به صندوقها)، بلکه با عددسازی مواجهیم، یعنی مجریان انتخابات اصلاً با صندوقها کاری نداشته‌اند و آنچه خواسته‌اند اعلام کرده‌اند.


۲. به فرض در انتخابات تقلّب شد، اوّلاً چرا در انتخابات افراد متقلّب شرکت کردیم؟ ثانیاً فقط یک انتخابات از دست رفته است، چرا برای انتخابات بعد دورخیز نمی‌کنیم؟


پس از فوت آیت‌الله خمینی علم کردن نظارت استصوابی به قلع و قمع مخالفان انجامید و دایره‌ی انتخاب مردم روز به روز تنگ‌تر شد ولی اعتراضها بیشتر به مراحل پیش از انتخابات بود نه پس از آن؛ تقلّب نیز در هر کشور و نظامی وجود دارد، امّا پندارها بر این بود که آنقدر نمی‌توان تقلّب کرد که نتایج را از اساس عوض کرد. به این اظهارنظر مسعود بهنود توجّه کنید (انتهای جواب به سؤال دوّم)؛ گفته‌ی او کمابیش عقیده‌ی تمامی اصلاح‌طلبان نیز بود که دیگر زمان اینکه بتوان نام هرکس را از صندوق درآورد گذشته و انتقادها بیشتر به اعمال نفوذ شورای نگهبان در دستچین کردن نامزدها بود نه روند انتخابات. نظارت استصوابی، مجلس را از مجلس بودن تهی کرده بود ولی در انتخابات ریاست جمهوری گمان بر این بود که با تمرکز روی یک نفر که نتوان او را حذف کرد و گزینش او، می‌توان راهی جدید برای ادامه‌ی اصلاح در کشور باز کرد. حالا که انتخابات به نمایشی صوری بدل شده و در آینده نیز گذشته از نظارت استصوابی، با آبدیده شدن و پرهیز از اشتباه‌های انتخابات امسال، می‌توان نمایش را بهتر اجرا کرد، جمهوریّت و مشارکت مردم در حاکمیّت نیز به طور کامل از دست رفته است و چنین ساختاری دفاع‌پذیر نیست تا بتوان با آن مماشات کرد و به فکر راه‌حلّی حاکم‌پسند بود؛ انتخابات در ایران به بن‌بست رسیده است. یقین به «پایان یافتن» فکر حاکم بر ساختار سیاسی کشور، موتور و سرمایه‌ی هر گونه اعتراض و حرکتی به سوی آینده است.


۳. چرا موسوی نمی‌گوید چه می‌خواهد و هدفش چیست؟


هدف مشخّص است. وقتی موسوی از بازگشت به قانون اساسی می‌گوید یعنی دستکم در مرحله‌ی اوّل هدف تغییر قانون اساسی نیست بلکه بازگزینی تمام افرادی است که با استفاده از کوتاه‌کردن دست مردم به مناصب فعلی رسیده‌اند؛ نه تنها رئیس‌جمهور برکشیده، بلکه تمام افراد ساختار سیاسی و جایگزینی آنان با افرادی است که با آرای مردم و بدون هیچگونه غربالگری در مرحله‌ی نام‌نویسی نامزدها بر سر کار بیایند. حذف کامل نظارت استصوابی و انتخابات آزاد، هدف اوّل و آخر موسوی است. اگر- به فرض محال- مردم ایران بخواهند یک فرد فاسد را انتخاب کنند، می‌توان آنها را آگاه کرد ولی نمی‌توان به جبر جلو آنان را گرفت. برای نظر مردم هر نامی بگذارید (عامل مشروعیّت‌زا یا مقبولیّت‌بخش)، آرای آزاد مردم، حرف اوّل و آخر را در راه‌یابی افراد به ساختار سیاسی می‌زند.


۴. چرا موسوی برای رسیدن به خواسته‌اش تنها بیانیّه می‌دهد؟


ارباب نظر می‌شاید و می‌باید به دنبال نقد هرچه بیشتر سخنان و اعمال حاکمیّت، ارائه‌ی تاکتیک، استراتژی، تصویرکردن ایران فردا و راه‌های اصلاح قانون اساسی باشند ولی موسوی الآن در مقام یک عملگراست. یقینی که در بند پیش گفتم دستکم دو جور می‌تواند متجلّی شود یکی اعمال کنشی و تهاجمی برای نفی حاکمیّت است و دیگری مدارا، انتظار و واکنش فعّال. برای تقریب به ذهن، روش مبارزه‌ی رسول خادم با خادارتسف روسی را به یاد بیاورید یا حملات تیم بارسلونای امروز را. آرامش، بازی با حریف، خسته‌کردن او و استفاده از اشتباهاتش حرف اوّل را در این شیوه می‌زند. دلیل انتخاب این روش هم ضدّخشونت بودن آن و تلفات کمتر انسانی و مالی در مقایسه با شیوه‌ی اوّل است. هر بیانیّه‌ و سخنرانی موسوی، اعلام ادامه‌ی مبارزه است با جمع‌بندی حرفهای بالاترین مقامها در فاصله دو بیانیّه یا گفتگوی او و ردّ و نقد آنها به خلاصه‌ترین وجه ممکن. اینکه چه زمانی این روش منجر به نتیجه می‌شود، معلوم نیست ولی اصرار حاکمان در پرخاش به معترضان و کسانی که آنان را به صراحت محکوم نمی‌کنند و افشای تخلّفات انتخاباتی، قضایی و نیروهای مقابله‌گر، می‌تواند زمان تغییر را جلو بیندازد. این روش از دید من دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. تا آن زمان اعتراض آرام و صبورانه ادامه خواهد یافت و شک نکنید که اشتباههای افراد حاکم- که اینقدر درایت ندارند که بدانند به کارگیری ادبیات نادرست تنها خشم معترضان را بیشتر می‌کند-، زمان ثمردهی این روش را بسیار نزدیکتر از آنچه بسیاری می‌پندارند، می‌کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.