امروز ِمقتدی، فردای کیست؟


                           سیّدمجید در کنار آیت‌الله خویی
۱- از میان کشورهای شیعه‌نشین، سرنوشت ایران و عراق از جهات بسیاری به هم گره خورده است که پیشتر هم درباره‌ی آن نوشته‌ام. دلیل اصلی این امر یکی سابقه‌ی تاریخی ایرانیانیست که به طور دائم یا موقّت به آنجا برای زیارت، تحصیل و اقامت می‌رفتند یا تبعید می‌شدند و از دیرزمان تا کنون چه به خاطر ریشه‌های مشترک شیعی حوزه‌های نجف و قم و چه حوادث سیاسی یک سده‌ی اخیر مانند فتوای تحریم تنباکوی میرزای شیرازی، فتوای تأیید مشروطه‌ی آخوند خراسانی و حضور طولانی‌مدّت آیت‌الله خمینی در عراق این رابطه‌ همیشه وجود داشته است.


۲- نکته‌ی دوّم این رابطه،  تئوری ولایت فقیهی است که خود را در ایران تنها شیوه‌ی حکومتی مشروع تشیّع در این سه دهه معرّفی کرده است ولی منش و روش آیت‌الله سیستانی در عراق پس از جنگ، پرهیز از دخالت مستقیم روحانیان در سیاست بوده است و کسانی که از ایشان حرف‌شنوی دارند هیچگاه مناصب دولتی را اشغال نکردند. این نوع روش، مخالفت روحانیون ایرانی را برانگیخت که با تندی می‌گفتند که چرا سیستانی معطّل است و برای به دست گرفتن قدرت تلاش نمی‌کند. آنها نگران جایگاه سیستانی نبودند ( که اگر اینگونه می‌شد یک ولی فقیه مشابه می‌توانست برای ولی امر مسلمین رقیب و بدیلی بتراشد) بلکه نگران این بودند که دین به شیوه‌ای دیگر در سیاست عراق بدون گرفتن مناصب نقش داشته باشد تا ایرانیان از خود بپرسند که پس نوع دیگری از رابطه‌ی سیاست و دیانت هم می‌توان داشت. در صورت موفّقیّت این نوع جدید رابطه، پایه‌های ولایت فقیه ایرانی متزلزل خواهد شد که از دید من در این مدّت سیّدعلی سیستانی کاملاً موفّق بوده است و بی‌دخالت آشکار در سیاست، مانند وزنه‌ی تعادلی عراق را از آشوب و هرج و مرج بیشتر حفظ کرده است و این چیزی نیست که موافق پسند بعضی محافل سیاسی ایران باشد.


۳- انگیزه‌ی نوشتن این ایما، دستور دستگیری معمّم جوان، کم‌سواد و پرهیاهویی به نام مقتدی صدر بود که باز هم حکومتیان ایران را نگران خواهد کرد. او نزدیکی زیادی با بعضی محافل سیاسی ایران دارد و متأسّفانه قتل سیّدعبدالمجید خویی به دست طرفداران او بود. بازگشت فرزند آیت‌الله خویی از لندن برای مهار اوضاع و جلوگیری از آشوب و هرج به مذاق طرفداران انقلابی صدر خوش نیامد، آنان هرگونه دخالت مسالمت‌آمیز در اوضاع پس از ورود نیروهای خارجی را به نفع آنان می‌دانستند و آشوب بیشتر را به شیوه‌ی نیروهای سلفی وهّابی بیشتر می‌پسندیدند. وقتی با اعتراض از یکی از نیروهای سپاه بدر پرسیدم که چرا اینطور شد، در کمال تعجّب من جواب داد که: «کشتند که کشتند، حقّ جاسوس انگلیس همین است!» بعدها از یکی از آشنایان که در تغسیل و تدفین او شرکت داشت، پرسیدم که جریان چگونه بود. او گرچه تمایلی به پاسخگویی نداشت، جواب داد که خویی را پس از یک دعوای ساختگی با چاقو در صحن امام علی زدند و پس از آن هم به کشته‌اش رحم نکردند؛ جسد او را به یک اتوموبیل بستند و کشان کشان روی زمین در شهر گرداندند. می‌گفت نمی‌دانستیم که این تکّه گوشت بی‌شکل را چطور غسل بدهیم و کفن کنیم. او حرفهای دیگری هم می‌زد مانند اینکه همین گروه بارها به جان آقای سیستانی -به عنوان کسی که به جای حکم جهاد علیه کفّار همه را مدام به آرامش دعوت می‌کند- سوء قصد کرده‌اند که در یکی از جدّی‌ترین این موارد، فردی با نارنجکی به جلسه‌ی عمومی ایشان آمده بود امّا لحظاتی پیش از آمدن ایشان آن نارنجک در دستش منفجر شد و خودش و گروهی دیگر را کشت. برای این اسلام ِمثلاً انقلابی که حرمت عالمان دین را نگه نمی‌دارد و بدون داشتن کمترین میزان معرفت علیه بزرگترین عالمان زمان، توهین‌آمیزترین احکام را صادر می‌کند، در همین ایران خودمان نیز در چند دهه‌ی گذشته، پیش و پس از انقلاب نمونه‌های آشنایی داشته‌ایم. بعید می‌دانم این حکم پیگرد به نتیجه برسد چون او در میان وفاداران به خانواده‌ی پدری خود طرفداران زیادی دارد و نمی‌توان به سادگی او را به محکمه سپرد. از طرفی شاید برخی محافل میانه‌رو هم این اقدام را برافروختن مجدّد آتش نزاع‌ها بدانند و پادرمیانی کنند، به هرحال این حکم، فصل تازه‌ای در عرصه‌ی سیاست و اجتماع امروز عراق خواهد بود.


نکته‌ی مهمتر حکم پیگرد صدر این است که روحانی و آقازاده بودن مقتدی نتوانسته است جلو کار دستگاه قضایی عراق را بگیرد، حال آنکه در ایران متّهمان بسیاری از پرونده‌های ملّی به حکم روحانی بودن- و صدالبتّه حمایت مقامات عالی- از پیگرد قضایی در امان ماندند. این نمونه به همه خواهد آموخت که همه‌کس در هر لباس و کسوتی، در صورت ارتکاب جرم باید در پیشگاه قانون یکسان باشند و با توجّه به رویدادهای امروز و فردای ایران جا دارد همه از خود بپرسند که امروز ِمقتدی، فردای چه کسانی خواهد بود؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.