۱- هاشمی و خبرگان
الف. خواندن تفاسیری با مضمون «حذف هاشمی» یا «یکدست شدن حاکمیّت» پس از اجلاس اخیر خبرگان برای من تعجّبانگیز بود. هاشمی رفسنجانی ریاست دو نهاد مهم را در اختیار داشت یکی مجلس خبرگان و دیگری مجمع تشخیص مصلحت نظام. اوّلی مجلسی نیمهتشریفاتی است که وی از ابتدا هم رئیس آن نبود و پس از درگذشت مرحوم مشکینی به آن رسید. بسیاری معتقد بودند که وی نباید به ریاست میرسید چون اگر بنا به اجتهاد بود، به اجتهاد وی- مانند بسیاری از روحانیان جوان و مبارز زمان شاه- همان ایرادی وارد بود که به اجتهاد سیّدعلی خامنهای. ظاهراً همان زمان- پس از درگذشت آیتالله مشکینی- هم هاشمی بفرمایی به مهدوی کنی گفته بود که او نیامده بود.
از سوی دیگر او هنوز رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام است یعنی جایی که مدام با دولت و مجلس در دادوستد است و احمدینژاد از حضور در جلسات آن خودداری میکند. این منصب پستی بسیار مهمتر و سرنوشتسازتر است. به هرحال حذف یک پست نیمهتشریفاتی را نمیتوان یکدست شدن حاکمیّت دانست و طرفداران ولایت از فردای حذف هاشمی به دنبال حذف وی از مجمع تشخیص هم خواهند بود که به دلیل انتصاب از سوی رهبر بسیار بعید است مگر اینکه کار خیلی حاد شود. هاشمی هنوز حضور دارد.
ب. رهبر در سخنانش از هاشمی تمجید کرد و کنارهگیری وی را ستود. این گفتار وی را در کنار تمجید از جوانان خوب و مؤمن و بااخلاص بگذارید. نمیدانم چرا وی چنین گفت؟ کنار گذاشتن هاشمی به دلیل مواضع او و حمایت نکردن صریح از رهبر بود. مجلس خبرگان به خودی خود متّهم است که از نظارت بر رهبر، به تبعیّت محض از رهبر تغییر نقش داده است و این خلاف قانون اساسی است. رهبر نباید در کشمکشهای آن اظهارنظر کند و نشان دهد که رضایت یا نارضایتی وی میتواند یک نفر مانند دستغیب را از حضور در مجلس محروم کند یا هاشمی را از ریاست پایین بکشد. سخنان وی دوسال است که دقّت سابق را ندارد و دائم به ضرر خود حرف میزند.
ج. رسانههای نظام این جمله را تکرار میکنند: « با انتخاب مهدوی کنی هیاهوی رسانههای بیگانه نقش بر آب شد». رسانههای بیگانه چه میگفتند؟ آنها میگفتند که مجلس خبرگان، مجلس منصوبان رهبر شده و هاشمی قرار است در یک تصفیهحساب سیاسی کنار گذاشته شود، زمانی هیاهوی آنان نقش بر آب میشد که پیشبینی آنان درست از کار در نمیآمد و هاشمی همچنان رئیس باقی میماند. وقتی پیشبینی آنان درست از کار درآمد، یعنی به هدف زدهاند نه اینکه ناکام شدهاند!
د. سخنان لاریجانی دربارهی نبودن نقش نظارت بر رهبر در قانون اساسی بسیار عجیب بود. خبرگان میتوانند رهبر را عزل کنند و این جز با نظارت ممکن نیست او بحث مقدّمهی واجب را در اصول فقه یا فراموش کرده است یا خود را به فراموشی زده است. کسانی که وی را میشناسند با شنیدن این سخنان به جادوی صندلی ریاست در تغییر فکر، سخن و رفتار افراد پی میبرند.
هـ. آنچه مجلس خبرگان را از معنای خود خود تهی کرد نبودن آیتالله دستغیب در این مجلس بود که انتقادهایی از وضعیّت کشور داشت ولی به مجلس دعوت نشد. مجلس خبرگان میتواند رهبر را عزل کند ولی یکی از اعضای آن فقط به دلیل انتقاد از برخورد با مخالفان از حضور در این مجلس کنار گذاشته میشود و این یعنی از مجلس خبرگان و قانون اساسی جز پوستهای بیمغز بر جا نمانده است، مردم به هر چه رأی داده باشند به این پوسته رأی ندادهاند و این اعمال حتّی با دورترین تفسیر از این قانون هم نمیخواند ولی کجاست دیدهای که از این همه رفتار خلاف قانون عرف و شرع ( پایبندی به عهود و پیمانها، اصلی اساسی در قرآن است) عبرت بگیرد و مهر تأیید زدن رهبر نظام بر این همه خلافکاری را نبیند؟
۲- جای پاکی برای نیایش
ابتدای سخنان ناسازگار با نظام آقای وحید برخی گفتند که شیوهی او این است و در گذشته بوده و چیز تازهای نیست امّا ملاقات با خانوادههای زندانیان سیاسی چیزی بیش از اشارات گذشتهی فقیه خاموش بود. نامعتبر دانستن اقرار زندانی و حکم به سقوط قاضی ( اینجا رهبر!) از عدالت در صورت ترتیب اثردادن به آن اقرار، تأکید بر حرّیّت انسانها و این اوخر سخنانی به ظاهر در نقد ترویج مسیحیّت ولی با زیر سؤال بردن اسلامی بودن نظام.
بعضی از دوستان از حلقههای درون نظام میگویند که برخی افراد دارند به این دامن میزنند که « منافقان دوروبر آقای وحید را گرفتهاند!» ظاهراً حساسیّتها روی ایشان بیشتر شده است. آن هم به علّت این سخنان است:«این دستگاه با این بساط اگر جایی یک کلمه سوئی برای تزلزل مقام «من» باشد, همه قوا آنجا حاضر است! اما دین و ایمان از مغز جوانها برده می شود و همه خفقان گرفته و خوابند, دنبال مقام و مالند، دم از اسلام می زنند و از اسلام خبری نیست!»
آقای جوادی آملی در فرازهایی از آخرین خطبههایش مضمونی گفت نزدیک به این که « در خانه جای پاکی میگذارند برای عبادت، شما هم در مملکت چنین کنید». تمرکز روی دستغیب، موسوی اردبیلی، صانعی، بیات زنجانی، وحید خراسانی و دیگران، تلاش برای باقی گذاشتن همین یک جای پاک است و گرنه محافظهکاری روحانیان در برابر حاکمیّت ممکن است کار را به جایی برساند که نه از تاک نشان بماند و نه از تاکنشان.
۳- یادآوری و مقایسه
علی (ع): «قولوا الحق ولو علی انفسکم» حرف حق بزنید حتّی اگر به ضرر شما باشد.
رهبر نظام: «گاهى اوقات، دشمن کار را به گونهاى ترتیب مىدهد که حرف حقى، از زبان یک نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا مىخواهد این حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون مىخواهد پازل خودش را کامل کند. این پازل از صد یا دویست قطعه تشکیل شده؛ یک قطعهاش هم همین حرف حقى است که آن شخص باید بزند تا این پازل را کامل کند! اینجا این حرف حق را نباید زد. پازل دشمن را کامل نباید کرد. در این حد هوشیارى لازم است! بله، وارد سیاست بشوید و فکرِ سیاسى کنید؛ اما بسیار هوشیار. دشمن نباید بتواند از هیچ حرکت و اظهار و موضعگیرى شما استفاده کند. این، اصل اول و یک خط قرمز است».
(در دیدار هزاران نفر از اعضاى بسیج دانشجویى دانشگاههاى سراسر کشور ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶)
در همین زمینه: کاش دشمن را زودتر شاد کرده بودیم ( محمّد مطهّری)
(در دیدار هزاران نفر از اعضاى بسیج دانشجویى دانشگاههاى سراسر کشور ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶)
در همین زمینه: کاش دشمن را زودتر شاد کرده بودیم ( محمّد مطهّری)
۴- جدال با جنبش سبز یا با حقیقت؟
گاه گداری در نامهها یا جواب به برخی نظرها چیزهایی مینویسم که به نظرم جای گسترش دارد. در دو سال اخیر گاهی از خود میپرسیدم که مدافعان نظام در دفاع از حاکمیّت فلان جا، آن اشتباه را کردند، آیا اگر حسابشدهتر عمل میکردند موضوع حل میشد؟ آیا اگر ده توصیه به رهبر من-مثلاً- عملی میشد، کارها سامان میگرفت؟ و هر بار به این نتیجه میرسیدم که نخیر، مشکل، درمانی اساسیتر از این وصله پینه کردنها میطلبد. این بند را در پاسخ به نامهی دوستی نوشتم:
« امّا یک نکته: شما نوشتهای که امکانات آنها در برابر هوش منتقدان کم آورده است. به نظر من وقایع تاریخی به گونهای پیش رفته که حالا استدلال و شاهد به نفع منتقدان بیشتر است به گونهای که با کمترین امکانات میتوانند بیشترین تأثیرگذاری را داشته باشند. یعنی موضوع بیشتر از مقایسهی هوش و درایت دو طرف است. البتّه میتوان اینگونه جواب داد که باهوشها این تغییر را درک کردهاند و به سوی حق متمایل شدهاند و گرنه برای مثال، شما باشی چطور میخواهی قتل صانع ژاله یا ندا را ماستمالی کنی؟ من و شما خیلی هم برای توجیه قتل آنها زور بزنیم باز زور واقعیّت و حقیقت از ما بیشتر است و ما بازنده خواهیم بود. موضوع امروز ایران، جدال دو گروه سیاسی و فکری نیست، جدال حاکمیّت با حقیقت، عدالت و دیانت است و همین است که رفتنشان را حتمی نشان میدهد.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.