نکات سبز -۲۶

          
برای تأمّل بهتر پیرامون کشمکشهای اخیر در رأس نظام، توجّه به نکات زیر جا دارد.
۱- تغییر نظر رهبر از قالیباف به احمدی‌نژاد
امروز همه می‌دانند که قالیباف با اصرار سیّدعلی خامنه‌ای وارد گود انتخابات ریاست جمهوری شد و فرزندش مجتبی نیز در ستاد او فعّال بود. پرسشی که یکی از مهمترین پرسشها پیرامون ریشه‌ی وقایع شش‌سال اخیر است و کمتر به طور جدّی به آن پرداخته شده، این است که چرا رهبر نظام ناگهان نظر خود را تغییر داد و یک هفته مانده به انتخابات رأیش را به احمدی‌نژاد برگرداند. پاسخ چندانی به این سؤال را به یاد نمی‌آورم. شاید یکی از آنها دیدگاهیست که روش و منش قالیباف را پس از اعلام نامزدی علّت تغییر نظر رهبر نظام می‌دانند که از دید من مردود است چون قالیباف پیش از آن و در نیروی انتظامی نیز به همین سبک و ترتیب عمل می‌کرد و سیّدعلی خامنه‌ای هم با روحانیان حجره‌نشینی که شیک‌پوشی و بعضی ریخت‌وپاشها را نشانه‌ی غربزدگی بدانند فرق می‌کند. کنار گذاشتن قالیباف به این دلیل یا هر دلیل دیگری هم بوده باشد، افرادی مانند لاریجانی نیز بودند که برای جانشینی قالیباف اصلح به نظر می‌رسیدند. نظر کاملتر،
این نوشته‌ از رضا ولی‌زاده است که می‌گوید نظرسنجی اعضای سپاه و بسیج، قالیباف را اوّل نشان می‌داد و محسن رضایی به همین دلیل کناره‌گیری کرد ولی احمدی‌نژاد تمکین نکرد و پا در میانی زاکانی و رجوع به فاضل لنکرانی نیز بیهوده بود. به این نظر می‌توان چند حاشیه‌ی انتقادی زد:
الف. رهبر اهل تأثیرپذیری از نظرسنجی نیست نه به شکل محدود و نه به شکل عام و انتخاباتی آن. وی در انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ با واسطه‌ی مجتبی به مراکز قدرت پیام داده بود که نظرم به ناطق است (خودم یک موردش را به خاطر دارم) و در دوّم ریاست جمهوری احمدی‌نژاد نیز با ارسال دستورالعملهایی مراکز بسیج ملزم به تبلیغ وی شدند. رهبر نظام اگر نظرش به قالیباف بود می‌توانست همین کار را با بسیج بکند و غیرمستقیم با واسطه‌ی نمایندگیهای خود در سپاه وبسیج پیغام بفرستد که به فلانی نظر دارد نه اینکه منتظر نظرسنجی این و آن بماند.
ب. قالیباف با اصرار او به انتخابات آمد. گفته‌ی معروف ناطق نوری را به یاد داشته باشد که آقا از تصمیم خود برنمی گردند هرچند نظر بهتری از آن وجود داشته باشد.
ج. تازه این نظرسنجی که به نفع قالیباف بود و نه احمدی‌نژاد. اگر نتایج این نظرسنجی مشخّص بود، تمایل بدنه‌ی بسیج به احمدی‌نژاد اصلاً معلوم نبود و نیست. نه سپاه و نه بسیج یک کلّ متشکّل نیستند که بگوییم که این‌وری‌ها با فلانی بودند و آن‌وریها با بهمانی. رأی بالای سپاه به سیّدمحمّد خاتمی را در خرداد ۷۶ فراموش نکنید. 
د. رضایی هم بسیار دیر و زمانی انصراف داد که رأی‌های پادگانی آماده‌ی انداختن به صندوق بودند، یعنی وقتی دستورالعمل از بالا آمده بود.
با توجّه به چهار ملاحظه‌ی فوق، تخمین چرایی تغییر مسیر رهبر بسیار دشوار است؛ به نظر من باید به دنبال علّت بود نه دلیل. ادّعای وجود توصیه ‌از بالا به رهبران جمهوری اسلامی به آیت‌الله خمینی و بیرون رفتن مردم در بیست‌ویکم بهمن ۵۷ نیز برمی‌گردد. این خبر درباره‌ی سخن رهبر انقلاب خطاب به طالقانی را بازخوانی کنید ( بعدها معلوم شد که واسطه، مرحوم آیت‌الله بهاءالدّینی بوده است). امروز هم وقتی پدر عروس رهبر پیرامون وقوع زلزله به رئیس‌جمهور توصیه می‌کند، چرا نتواند به خود رهبر توصیه‌ای کند؟ باز هم در نظر داشته باشیم که رفتار احمدی‌نژاد مانند کارمند توصیه شده‌ایست که حتّی رئیس اداره جرأت برخورد با وی را ندارد و این موضوع، این ظن را قوی می‌کند که چیزی جز محاسبات سیاسی باعث اقناع سیدعلی خامنه‌ای در دست شستن از قالیباف شده باشد. همیشه به دوستان می‌گویم که همانطور که علّت موجده،‌ علّت مبقیه نیز هست، آنچه که رهبر نظام را بر آن داشت که از احمدی‌نژاد حمایت کند، همان علّت، دست او را در برخورد با او بسته است. چیزی که ما نمی‌دانیم.
۲- خاتمی از چه سخن می‌گفت؟
یکی دیگر از ابهامها، سخنان خاتمی درباره‌ی این بود که این جریان روزی در برابر رهبر نیز خواهد ایستاد که به شوخی یا یک‌جور کم‌نیاوردن می‌مانست. چه کسانی می‌خواستند یا می‌توانستند در برابر رهبر بایستند؟ احمدی‌نژاد دست در دست چمران و پس از آن مصباح بود؟ چه کسی می‌تواند با جایگاه قدرت مطلقه شوخی کند؟ حتّی در تحلیل ولی‌زاده نیز رشته‌ی اصلی جریان در دست مصباح بود ولی پس از شش‌سال دیدیم که طرفداران رئیس جمهور منتصب حالا او را نیز با عنوان «برخی حجّتیّه‌ای‌ها» خطاب می‌کنند. ابتدا همه فقط می‌داستند احمدی‌نژاد مرادی دارد و ظنها ابتدا به سوی هاشمی ثمره بود و خاطرات دیپلماتها از «دخمه‌»ی وی و نوع ارزشگذاری افراد بر اساس اتوی شلوار و تاخورده بودن پشت کفش و اینها بازگویی می‌شد. خیلی طول کشید تا از پدیده‌ای به نام اسفندیار رحیم مشایی رونمایی شود. باز هم پرسش اصلی این بند را تکرار می‌کنم: خاتمی از چه مسأله‌ای باخبر بود که آن چنان سخن می‌گفت؟
۳- گرایش فکری مبهم گروه احمدی‌نژاد
نقل قولی هست از فرانسوا میتران خطاب به یکی از دیپلماتهای ایرانی که ما معمولاً در برابر ایران بلاتکلیفیم و غالب اوقات رودست می‌خوریم چون هنوز نمی‌دانیم در سر شما چه می‌گذرد و رفتار شما خیلی تابع عرف سیاست بین‌الملل نیست. معلوم نیست گفته‌ی میتران تعریف است یا خیر امّا احمدی‌نژاد در این شش‌ساله این گونه بوده است. کیارستمی آن نوشته‌ی معروف را در دفاع از هاشمی رفسنجانی وقتی نوشت، برداشت بسیاری از ایرانیان را بازتاب داد که وی چیزی شبیه به یکی از انقلابیان دهه شصتی است با همان خلوص و سادگی و تندی و نفی گذشته و اختراع دوباره‌ی چرخ و ... . امّا گذشت زمان نشان داد که اینطور نیست. موضوع از کاپشن کهنه و بوی جوراب خیلی فراتر رفت، کسی نمی‌دانست که وی مخالفان خود، حتّی روحانیان بلند مرتبه را به راحتی کنار می‌گذارد یا چند وزیر را به محض مخالفت با خود عزل می‌کند. همین حالا هم کسی نمی‌داند که شایعات پیرامون مشایی چقدر صحّت دارد. علّت اعتماد به نفس تیم احمدی‌نژاد در انتخابات ۸۴ و جداشدن از صف اصولگرایان- که بعدها به حرکت با چراغ خاموش معروف شد- ریشه در چه مسأله‌ای دارد؟ چرا وی نظرسنجی نظامیان را جدّی نگرفت؟ چرا هاشی ثمره در همان یک سال شهرداری ا.ن به اطرافیان می‌گفت خودتان را برای جایگاهای بلندتری مانند ریاست جمهوری آماده کنید؟ تا اینها روشن نشود یا لااقل درباره‌اش بحث نشود، نمی‌توان انتظار داشت که رخدادهای حال فهمیده یا رویدادهای آینده حدس‌پذیر شوند.
۴- واکنش رهبر به نصب مشایی و قبول استعفای مصلحی
جریان مصلحی و دخالت رهبر تفاوتی با دخالت رهبر در معاون اوّل نشدن مشایی نداشت. چرا هم سبزها و هم ولاییان دو سال دیر واکنش نشان دادند؟ سبزها آن زمان درگیر اعتراضات پس از انتخابات بودند و خود احمدی‌نژاد و کابینه‌اش برای آنها اهمّیّت چندانی نداشتند امّا اهل ولایت لااقل به سه دلیل موضوع را زیرسبیلی رد کردند:
الف. باورش برایشان سخن بود. احمدی‌نژاد چند وزیر کابینه را نه فقط به علّت با مخالفت با خود بلکه به دلیل اصرار آنها در تبعیّت از نامه‌ی ولایت مطلقه‌ی فقیه از دولت انداخت بیرون! باور کردن این مسأله زیر سؤال بردن اعتبار کسی بود که عدّه‌ای تمام فکر و بینش سیاسی و دینی خود را حول محور او شکل داده بودند، پس گفتند: إن‌شاءالله گربه است.
ب. رهبر در اوّلین خطبه‌ی جمعه پس از انتخابات او را نزدیکتر از هاشمی به خود دانسته بود. پذیرفتن گستاخی ا.ن در برخورد با رهبر نظام، قدرت تشخیص وی را نیز زیر سؤال می‌برد و نشان می‌داد کسی که از دید آنها قولش و فعلش فصل‌الخطاب است نیز درست نمی‌داند دارد از چه جریانی حمایت می‌کند که خود را تا حدّ حامی آنها فروکاسته است.
ج. دشمن مشترک و مهمتر باعث می‌شد که اتحاد موقّتاً حفظ شود. در گیرودار اعتراضات خیابانی و تشنّج آن زمان کشور، پذیرفتن دودستگی و شکاف در حاکمیّت، ضربه‌ی مهلکی به نظام بود پس مصلحت در سکوت بود. 
حالا هم عدّه‌ای بر همین باورند ولی بسیار کمتر که با تکرار دسته‌گلهای ا.ن کمتر هم خواهند شد.
۵- احمدی‌نژاد و امام زمان
یک نکته نه‌چندان کوچک در توجّه خاص احمدی‌نژاد به امام زمان هست. در نظام ولایت فقیه، قانون اساسی و بخشهای پیدا و پنهان ساختار قدرت، مشروعیّت و قدرت خود را از شخص ولیّ فقیه می‌گیرند و هیچ کس نمی‌تواند در برابر این جایگاه بایستد. تنها در یک صورت می‌توان آن را دور زد یا تضعیف کرد و آن، ادّعای توجّه خاص یا ارتباط ویژه با مقم بالاتر از اوست. اگر در ذهن افرادی چنین جا بیفتد که کسی مثل احمدی‌نژاد فلان شخصی است که در روایات آمده یا به هرحال مورد توجّه امام است، ولیّ فقیه هم نمی‌تواند در برابر او بایستد. این برنامه‌ای بود که خود طرفداران ولایت با نظریّه کشف دنبال می‌کردند یعنی وصل کردن شخص ولی فقیه به امام که حالا در برابر طرحی مشابه آن قرار گرفته‌اند. اگر نقل قول احمدی‌نژاد را که «ایشان ( یعنی سیّدعلی خامنه‌ای) نمی‌داند که من رئیس جمهور امام زمان هستم نه رئیس جمهور ایشان» باور نکنیم هم رفتار و سخنان اخیر وی درباره‌ی مدیریّت کشور یا نحوه‌ی پرداخت یارانه‌ها و معیّن بودن رئیس جمهور آینده با دخالت یا نظارت امام زمان، برای اثبات این که طرح ارتباط با امام زمان و مهدویّت نوین برای دورزدن ولیّ فقیه مناسب است، کافی به نظر می‌رسد.
یکی از فضلا خطاب به یکی از دولتیان گفته بود که اینقدر برای سیّد خراسانی و شعیب بن فلان تعیین مصداق نکنید، اخباری که می‌گویند هرگاه سیّد خراسانی آمد در برابرش بایستید از اخباری که دال بر مثبت و مؤیّدبودن وی است قویترست، اگر آقای خامنه‌ای همان سیّدخراسانی باشد که اوضاع برای شما بد می‌شود. وی جواب داد اگر مسأله همان طور شد که تو می‌گویی، در برابر ایشان هم می‌ایستیم! 
۶- آینده چه خواهد شد؟
احمدی نژاد کوتاه نمی‌آید؛ نه کنار می‌رود و نه از آن واضحتر حاضر است منصب خود را به شخص دیگری جز افراد تیم خود واگذار کند.
سیّدعلی خامنه‌ای باید تکلیف خود را بین علّت و دلیل حمایت از وی روشن کند.
افراطیان طرفدار رهبر مانند مصباح و کیهان و مدّاحان همچنان به ا.ن خواهند تاخت.
سبزها به هیچ عنوان به طرف مشائی نمی‌روند(هدف وسیله را توجیه نمی‌کند).
برخی از کسانی که می‌خواهند سر به تن جمهوری اسلامی نباشد از ا.ن حمایت خواهند کرد چون می‌دانند که وی بهتر از هرکس بساط حکومت روحانیان را برمی‌چیند.
اصولگرایان معتدل از درگیری با هر دو طرف خودداری می‌کنند.
جنگ آینده بین رهبر نظام و کسی است که نمی‌خواهد فقط یک تدارکاتچی باشد.
شاید به نظر بیاید که اختلاف بین دو گروه، ضامن بقای رهبر است و ظاهراً اصلاح‌طلبان را حالا بهتر می‌توان کنار گذاشت ولی اشتباه تاریخی رهبر در آن خطبه‌ی کذایی در اینکه یکی از دو طرف باشد، کار را برای او خراب کرده است.
دود تمام این سیاست‌بازیها در چشم مردمی خواهد رفت که همیشه‌ی تاریخ بازنده بوده‌اند.
گرچه سبزها اتّحادی با دولتیان نخواهند داشت، امّا سرسپردگی اطرافیان ا.ن به وی رنگ و بوی تمکین در برابر قدرت را دارد امّا تبعیّت اکثر طرفداران رهبر نظام از وی، به دلیل برداشت  ناقص و نادرست از متون دینی است. با اوّلی بهتر و آسانتر می‌توان مقابله کرد تا دوّمی. درگیری دو طرف اگر به تضعیف قدرت مطلقه بینجامد در نهایت به سود آزادیخواهان خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.