بازی انتخابات نود

                                                                                                        جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۰

انتخابات‌بازی 
   
این انتخابات در مقام بازی، بد نیست ولی نتیجه‌اش پیشاپیش معلوم است پس هیجانی هم ندارد. دلیل اینکه رغبتی برای نوشتن درباره‌ی آن نداشتم نیز- به جز گرفتاریهای روزمرّه- چیزی در همین مایه‌ها بود. این که نوشتم «نتیجه‌اش پیشاپیش معلوم است» به این معنا نیست که منتخبان از پیش معلومند یا چیزی شبیه به آن، بلکه به این معناست که برای منتقدان (اصلاح‌طلبان قدیم، سبزهای جدید) عمده، شرکت‌نکردن و فهرست‌ندادن بود که حاصل شد، باقی مهم نیست. آرایش نمایش انتخابات و ادّعای حضور مردم هم که از طرف حاکمیّت کاری ندارد، آنها قافیه را زمانی باختند که تعداد داوطلبان نمایندگی دوهزار نفر کم شد و گروههای اصلاح‌طلب نیامدند، آنها زمانی بازی را باختند که اعلام کردند سخن از تحریم گفتن جرم است؛ وقتي خبرنگاران خارجی را راه ندادند بازی شروع‌‌نشده تمام شد و بازی را باختند.
من ظاهراً اوّلین واکنش را به خبر احتمال شرکت برخی گروهای اصلاح‌طلب در انتخابات داشتم که نوشته‌ای تند و عتاب‌آمیز بود و از دید من به موقع. می‌گویند در حالت خشم ننویسید ولی اگر اینطور بود در تمام دو سال و نیم اخیر نباید چیزی می‌نوشتیم. خشم اگر در مهار عقال عقل باشد، مایه‌ی حرکت و پویش نیز ‌تواند بود. پس از آن نوشته‌ی کوتاه عبارت «خون نداها و سهرابها» بدل به ترجیع‌بند بسیاری از نوشته‌ها پیرامون انتخابات شد. مهمترین معنای تحریم فعّال همین است که نه تنها خود شرکت نکنی بلکه برای شرکت‌نکردن دیگران نیز دلیل بیاوری و از کسانی که دارای بیشترین میزان نزدیکی به آنها هستی انتظار داشته باشی خلاف مسیر شنا نکنند. معانی دیگری برای تحریم فعّال یا- بعدها- تحریم محتاطانه پیشنهاد دادم که کمی شنیده شد و کمی نه که با آن کاری ندارم. بیست‌وپنجم بهمن بسیار بهتر هم می‌شد مدیریّت شود که فعلاً لزومی به نوشتن درباره‌ی آن نمی‌بینم مگر اینکه حس کنم یک شخص، گروه یا سایت بخواهد خودش را مساوی جنبش سبز ببیند يا همراهی و همدلی را با رفیق‌بازی، نادیده‌گرفتن دلبخواهی و دست خود را پیش‌گرفتن خلط کند، که آنگاه بدون ملاحظه یقه‌ی بعضی‌ها را خواهم گرفت.
    
میانه‌روهای جدید، اصلاح‌طلبان تجدیدی
  
میانه‌روهای جدید را فعلاً اصلاح‌طلب نمی‌نامیم تا ببینیم این شبه‌انتقادها آیا به مرحله‌ی تعیین مصداق می‌رسد یا بخشی از بازی در آستانه‌ی انتخابات است. میانه‌روی جدید یک صورت مقبول دارد آن هم کسانی هستند که از اصولگرایی (تأیید توأمان نظام و رهبر) به نقد رهبر - یا دستکم سخن گفتن از جواز آن - رسیده‌اند. امّا اصلاح‌طلبان پیشین اگر رفوزه نباشند، تجدید هستند؛ یعنی فعلاً دارند درجا می‌زنند آن هم زمانی که نقطه‌ی ثقل اجماع اصلاح‌طلبان دارد به سوی دیگر می‌رود یعنی به سوی مخالفت میانه‌روانه. اینجاست که تعیین اشتباه جایگاه، توان تحلیل را از هرکس که باشد می‌گیرد حتّی اگر زمانی، کسانی به آن قلم و فکر امیدها بسته باشند. واضح است که تحریم انتخابات سبزها با شرکت‌نکردن اصلاح‌طلبان یکی است. با جرم شدن اعلام تحریم، صرف اعلام فهرست ندادن، حمایت از تحریم گسترده‌ی سبزهاست. از طرفی اگر کسی سبز یا اصلاح‌طلب نباشد- و طرفداران معترض احمدی‌نژاد را هم کنار بگذاریم-، نوشتن پیرامون شرکت‌کردن یا نکردن در انتخابات بی‌معنا می‌شود. اینجاست که من از خواندن این نوشته تعجّب کردم که نویسنده ابتدا از جنبش بی‌سر می‌گوید بعد می‌گوید که انتخابات هشتادو‌هشت همراه با تقلّب نبوده است؛ کسی که آن انتخابات را سالم بداند اصلاً جزو جنبش بي‌سر يا باسر نیست تا تبعیّت از رأی موسوی و کروبی و دیگران را تعبّد بداند یا نداند.
از همین دست است این نوشته که مایه‌ی انبساط خاطر شد. نویسنده چیزهایی می‌پرسد که پیشتر به آن جواب داده شده است. طبعاً ممکن است آن جوابها برای وی و دیگران کافی نبوده باشد ولی لازم است در نقد خود به آنها اشاره کنند.
گیر اساسی نظام فعلی جلوگیری از انتخابات آزاد است که اساس هرگونه اصلاح به شمار می‌رود؛ قبلاً بیشتر به شکل نظارت استصوابی و بعد - از دید بسیاری- دست بردن در نتیجه‌ی انتخابات. تلاش برای رفع بخش اوّل این گیر در پایان تحصّن مجلسيان و ردّ لوايح دوگانه‌ي خاتمی به بن‌بست محض رسید پس شرکت (نامزدان و رأی‌دهندگان) در انتخابات مجلس بعد هیچ توجیهی نداشت. امّا بسیاری هم‌رأی با مرحوم منتظری بر آن بودند که خاتمی از تمام توان و امكان خود مایه نگذاشت و بیش از حدّ لزوم با نفر اوّل ساختار سیاسی مماشات کرد، پس امکان داشت که خاتمي با روشي نوين يا کسی جز او بتواند طرحی نو در اندازد (احمدی‌نژاد درست‌بودن این باور را بعدها ثابت کرد). بازگشت اصلاح‌طلبان در انتخابات سال هشتادوچهار برای جلوگیری از بدترشدن اوضاع بود و در سال هشتادوهشت برای تغییر آن.
بخش دوّم گیر هم به دست‌بردن در نتیجه‌ی انتخابات برمی‌گشت که اوّلین روایات آن به آغاز جمهوری اسلامی نیز برمی‌گردد امّا در شکل فعلی آن- و گذشته از مواردی مانند فائزه هاشمی، علیرضا رجائی و دوبار هاشمی رفسنجانی (مجلس شورا و مجلس خبرگان که اوّلی را موفّق شدند و دوّمی را با نظر رهبر نظام، خیر)- تقلّب در انتخابات سال هشتادوچهار به مدد نزدیک‌بودن آرای نامزدان به دست آمد. اصلاح‌طلبان گمان می‌کردند که اگر اختلاف آرای فرد برنده زياد باشد، دیگر مجال تقلّب نیست که دیدیم برخلاف دستکاریهای پیشین این بار رأی از بالا عوض شد. پس رسیدن به تحریم یک جریان طولانی را طی کرد و برخلاف گفته/کنایه‌ی عبّاس عبدی (یکی دیگر از تجدیدی‌ها) «قهر» نیست که صرفاً بر اساس احساسات باشد، بلکه پس از یک روند طولانی به آن رسیدیم. آنچه ممدوح است انتخابات آزاد است نه هر انتخاباتی و البتّه خودداری از شركت هم خود انتخابی است مؤثّر.
از آنجا که بر خلاف نوشته‌ی پیشین قوچانی روی سخن او با اصلاح‌طلبان است نه جنبش سبز، من بیش از این توضیح واضحات نمی‌دهم. درباره‌ی به کار نبردن واژه‌ی تحریم هم بالاتر نظرم را نوشتم، فقط به پایان آن اشاره می‌کنم؛ بله، اصلاح‌طلبی با براندازی مرز معيّن دارد. با اصولگرایی و جنبش سبز نيز. اصولگرایی امروز تبعیّت محض از رهبر نظام است و اصلاح‌طلبی، پذیرفتن نظام و رواداشتن انتقاد از رهبر، جنبش سبز طیفی است که از قبول نظام و نپذیرفتن لیاقت رهبر نظام و منتصبان وی آغاز می‌شود و به تدریج تندتر می‌شود. کسانی هم که تغییر اساسی نظام را بخواهند برانداز نام گرفته‌اند که البتّه اسمش از خودش دافعه‌ی بیشتری دارد؛ این را هم درباره‌ی برخی از اصلاح‌طلبان پیشین که حالا به نظام سیاسی فعلی اعتقادی ندارند می‌گویم نه کسانی که سی سال است که برانداز هستند.
جایگاه اصلاح‌طلبی باقی است امّا ساکنان آن نقل مکان کرده‌اند؛ برخی در حصر، عدّه‌ای درون زندان، بعضی بیرون از کشور هستند و بسیاری همینجا وادار به سکوت شده‌اند. شجاعت، معیار بررسی یک عقیده نیست امّا جدای از ساکنان خارج (که تازه از دید من خیلی هم آهسته می‌روند) همینجا هستند کسانی که با صراحت اعتراض می‌کنند. رادیکالیسم نامیدن اعتراضات خرداد هشتادوهشت هنری است که فقط از قلم این نویسنده می‌توان انتظار داشت. راهپیمایی متین سکوت یکی از زیباترین و نجیبانه‌ترین اعتراضات به دخالت وقیحانه در سرنوشت کشور بود که با دستور تیر مجتهدان خودخوانده روبه‌رو شد. اگر اعتراض به کشتن آشکار افراد، دستگیریهای خودسرانه و تمشیتهای آن‌چنانی در زندان رادیکالیسم است، خوشا به حال رادیکالها. پارادوکسی در واقع وجود ندارد؛ تناقض اصلی، بلاتکلیفی تجدیدی‌‌ها با خویش است. جاماندگان در اردوگاه اصلاح‌طلبی، تجدیدی‌هایی هستند که سرنوشتشان دست خودشان است که يا مردود یا با تک مادّه قبول شوند.
   
احمدی‌نژاد و باخت
   
طرفداران احمدی‌نژاد از تحریم انتخابات می‌گویند و شجونی هم عملکرد جنّتی را درخشان دانسته است که ظاهراً به شناسایی و ردّ صلاحیّت طرفداران رئیس‌جمهور منتصب اشاره دارد. از دید من - با اینکه هنوز معلوم نیست دولتیان چه در آستین دارند- امّا شکست یا عقب‌نشینی تاکتیکی در این زمان براي وي بد نبود. چرا؟... از خود بپرسید اگر جزو کنشگران یک نظام سیاسی بودید که –ولو با نیّت تقرّب به خدا- هیچ کاری را برای حفظ نظام (اوجب واجبات) ناروا ندانید، با احمدی‌نژاد چه می‌کردید؟ به فرض که وی را یک سال و نیم دیگر تحمّل می‌کردید یا مانع ادامه‌ی حضور باند وی در نظام می‌شدید، او کسی مانند محسن رضایی نیست که پستی بگیرد و آرام شود. من توصیه می‌کنم روی ممکن‌بودن گل‌ساختن از یک موقعیّت مرده، با تکرار آنچه برای افراد موسوم به دانشمند هسته‌ای پیش آمد در مورد احمدی‌نژاد فکر کنید. هم خطر وی- که از دید بسیاری از فتنه‌ی سبز هم بزرگتر است- رفع می‌شد، هم دستگاه تبلیغاتی، برای بسیاری از عامّه‌ی مردم که خبر چندانی از اختلاف وی و رهبر نظام ندارند،  شهیدی تازه به فهرست شهدا اضافه می‌کرد. اخبار توطئه به جان رئیس‌جمهور را که در سایتهای طرفدار وی خوانده‌اید؛ آنها را من بیشتر یک بازی اطّلاعاتی برای کد دادن به طرف مقابل دیدم تا گنده‌گویی و شایعه‌سازی بی‌دلیل. خبر آمادگی سپاهیان برای به دست گیری مناصب را نیز در همین راستا ارزیابی می‌کنم که اگر احمدی‌نژاد دولت و مجلس را بخواهد همزمان در دست بگیرد، کارش با کرام الکاتبین خواهد بود. پس باخت احمدی‌نژاد به معنای در امان بودن فعلی اوست. حرفهای دقیق‌تر را پس از انتخابات مجلس و معلوم‌شدن دسته‌بندیها می‌توان زد.
    
آیا به انتخابات آینده امیدی هست؟
   
با توجّه به آنچه پیش نوشته‌ام، آنچه را که می‌توان کوتاهی نابخشودنی اصلاح‌طلبان دانست، دستکم گرفتن انتخابات دو دوره‌ی گذشته‌ی مجلس خبرگان است. یکی از دستاوردهای بزرگ دوسال‌ونیم اخیر وارد شدن بسیاری از افراد متعلّق به روحانیّت سنّتی به مرحله‌ی اعتراض بود. تأثیر انتقاد امثال آیت‌الله دستغیب را با چه گروه یا حزبی می‌توان مقایسه کرد؟ کار روی مجلس خبرگان ممکن است برای بسیاری هنوز معنا داشته باشد.
از سوی دیگر ترکتازی احمدی‌نژاد شاید برخی را به این باور برساند که می‌توان رئیس‌جمهور غیرتدارکاتچی بود. جایگاه سیّدعلی خامنه‌ای هم با حمایت از احمدی‌نژاد به شدّت تضعیف شده است و همین ممکن است عدّه‌ای را در این باور خود مصمّم‌تر کند.
من متأسّفانه آنقدر خوش‌بین نیستم و فکر می‌کنم که صندوقهای رأی دیگر جان ندارند و در نظام فعلی به تابوت بدل شده‌اند. بدیهی است که وقتی راهکاری سیاسی، از خارج از روشهایی سالم و معمول مانند انتخابات بگذرد، نتوان برای آن برنامه‌ی روشنی ارائه داد. گذشت زمان، افزایش منتقدان اصولگرای رهبر و روحانیان ناراضی، هنرنمایی احمدی‌نژاد و نوآوریهای جنبش سبز می‌تواند این حرکت اجتماعی را برای رسیدن به آزادی و عدالت یاری کند.

۳ نظر:

  1. يك كم از عصبانيّت آن ور تر بود: سياهي لشكران حقير، نخوديهاي صغير!

    پاسخحذف
  2. سلام.

    ممنون که به نوشته‌ی من ارجاع داده‌‌اید.

    من هرگز نگفته‌ام تقلب نشده است؛ بلکه گفته‌ام که معتقد نیستم که در انتخابات تقلب شده است. توضیحِ بیشترش هم این است که شواهدی که برای ادعای تقلب دیده‌ام به نظرِ من کافی نیست. (در متنی هم که به آن ارجاع داده‌اید می‌شود این را دید: "من معتقد نیستم که در انتخاباتِ قبلی تقلب شده است، و قبلاً سعی کرده‌ام توضیح بدهم که شواهدِ ادعایی به نظرِ من کافی نیست".) مثلاً من معتقد نیستم که جان کندی را اسوالد کشته است؛ اما این اصلاً نتیجه نمی‌دهد که من معتقدم کندی را اسوالد نکشته است—ممکن است در این موضوع شواهدی ندیده‌ باشم که به نظرم متقاعدکننده باشد.

    ممکن است معتقد باشید من در این امر زیادی سخت‌گیرم یا اینکه عناد دارم یا بعضی شواهد را ندیده‌ام. اما باید روشن باشد که این دو گزاره با هم فرق دارند، و فرق‌شان هم لفظی نیست و عمیقاً مفهومی است:

    (الف) من معتقدم تقلب نشده است.
    (ب) من معتقد نیستم تقلب شده است.

    کسی که (ب) را اظهار می‌کند می‌تواند نسبت به صدق و کذبِ (الف) موضعی نداشته باشد، چنان که من ندارم.

    تصور نمی‌کنم که برای اینکه کسی به رفتارِ‌حکومت اعتراض کند لازم باشد حتماً معتقد باشد که در انتخابات تقلب شده است. و دلیل‌هایی که من در آن نوشته بررسی کردم لزوماً همه دلیل‌‌های طرفدارانِ جنبشِ سبز نیست.


    شاد باشید،
    کاوه لاجوردی.

    پاسخحذف
  3. سلام
    منظور من همان جمله‌ي ب بود. متوجّه تفاوت اين دو هستم ولي تفاوتي ايجاد نمي‌كند. مي‌توان گفت: «كسي كه معتقد نيست تقلّب شده، عضو جنبش سبز نيست.»
    در بند اوّل نوشته‌ي شما صحبت از درستي يا نادرستي تعبّد به توصيه‌ي سران جنبش بي‌سر بود كه معناي ضمني آن اين است كه نويسنده خودش را جزو آنان مي‌داند و اين با «اعتراض به رفتار حكومت»- كه شامل تمام منتقدان مي‌شود- بسيار تفاوت دارد.
    موفق باشيد

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.