جمعه ۱۴ مهر
۱۳۹۱
امیدوارم جز کسانیکه چشم و گوش خود را بر
آنچه در ظاهر و باطن نظام رخ میدهد بستهاند، پوست احساس دیگران آنقدر کلفت نشده
باشد که به مطالبی همچون نامهی دردآور افشین شافعی کماعتنا شده باشند. وفور این
نامهها خصوصاً در سه سال اخیر به حدّی است که به قول علما به حدّ تواتر رسیده است
یعنی دیگر نمیتوان به عنوان یک خبر، شایعه یا احتمال با آن برخورد کرد و مطالب آن
یقینآور است. گرچه شافعی این نامه را از زبان یک ایرانی کرد اهل تسنّن نوشته امّا
نوع برخورد بازجویان با همه همینطور بوده است. در اخبار گذشته حتّی توهین به امامان
شیعه و دختر پیامبر هم بود، آن هم به هنگامی که فرد به هگام حملات بازجویان نام آن
بزرگان را بر زبان میآورد . کسی که از همان ابتدا میگوید به هیچ چیز جز نظام
عقیده ندارد، نه سنّی برایش فرقی میکند نه شیعه، نه مسلمان نه نامسلمان، نه ترک،
نه کرد نه عرب و نه هیچ قومیّت دیگری. آنها طبق تاکتیکهای زنگزدهشان آنچه را که
برای فرد مهم است (شخصیّت، اعتقادات، نزدیکان و دیگر تعلّقات) هدف میگیرند و تلاش
میکنند بسته به اینکه متّهم به چه کسانی تعلّق فکری و روحی دارد، آنها را در هم
بشکنند.
شافعی از امید کوکبی و دیگر نخبگانی نام میبرد که در چنگ بازجویان نظام اسیرند و با چنگ و دندان و در بدترین شرایط از غرور و هویّت خود پاسداری کردهاند و نگذاشتهاند که اسیر بازیهای رسوایی مانند اعترافگيری شوند. طرفه اینکه این بار شافعی خود درسخواندهی رشتهایست که به اینگونه مسائل اطّلاعاتی و امنیّتی احاطه دارد و روش و تاکتیک بازجویان را به سخره میگیرد و نظام اطّلاعاتی ایران را ناکارآمد و ضعیف میخواند. اینکه فردی زیر بدترین شکنجهها باشد و همچنان بتواند متنی بنویسد که پشت آن هوش و وقار یک تحصیلکردهی آگاه نمایان است، جای شگفتی دارد. این گوشهای از چشمانداز نخبگان بد نظام بود.
شافعی از امید کوکبی و دیگر نخبگانی نام میبرد که در چنگ بازجویان نظام اسیرند و با چنگ و دندان و در بدترین شرایط از غرور و هویّت خود پاسداری کردهاند و نگذاشتهاند که اسیر بازیهای رسوایی مانند اعترافگيری شوند. طرفه اینکه این بار شافعی خود درسخواندهی رشتهایست که به اینگونه مسائل اطّلاعاتی و امنیّتی احاطه دارد و روش و تاکتیک بازجویان را به سخره میگیرد و نظام اطّلاعاتی ایران را ناکارآمد و ضعیف میخواند. اینکه فردی زیر بدترین شکنجهها باشد و همچنان بتواند متنی بنویسد که پشت آن هوش و وقار یک تحصیلکردهی آگاه نمایان است، جای شگفتی دارد. این گوشهای از چشمانداز نخبگان بد نظام بود.
رهبر نظام نشستی با نخبگان
خوب نظام داشته که نشان میدهد بیش از پیش، از فهم شرایط جهان و ایران
دور و گرفتار دگمهای قدیم خود است. یکی از شرایط متعلّق امر،
ممکنبودن آن است؛ نمیتوان امر به محال کرد. برای مثال یکی از دلایل مخالفان تعیین
مجازات برای ارتداد این است که عقیدهمندی به یک باور، اختیاری نیست؛ میتوان گفت
فلان کتاب را بخوان یا نخوان امّا خوشآمدن یا نیامدن پس از خواندن آن، دست انسان
نیست. یکی از ویژگیهای رهبر همین امرکردنهای متوالی به محال است. ایران با دستهای
او به این روز افتاده بعد حالا از مقاومت اقتصادی میگوید. به این میماند که
هزارتومان به کسی بدهید و از او بخواهید دههزارتومان جنس بخرد. دانشگاهها چه در
پذیرش استاد و چه دانشجو و چه جوّ علمی بدترین وضع را دارد، حالا ایشان دستور به تداوم نشاط علمی و مانند آن میدهد؛ انگار نه انگار که آزادی بحث و بیان نظرات،
استفاده از استادان متخصّص و دخالتندادن عقاید شخصی در ارزیابی افراد، پیشفرض
چنین جوّی است.
انکار واقعیّات یکی دیگر از
ویژگیهای شخصیّتی رهبر نظام است. او میگوید که فکر نکنید فشارهای وارد بر ایران به
خاطر اتّخاذ فلان تصمیم است، خیر، به خاطر مستقل بودن ایران است. ایران لااقل در
زمان رهبری او به اصطلاح مستقل بوده است، چرا حالا وضع اقتصاد و اجتماع و سیاست
اینگونه است؟ چرا چهار سال پیش نبود؟ تحریمهای وارد بر ایران، ربطی به پروندهی
اتمی و تخلّف ایران از توافقها با آژانس ندارد؟ میگفتند روز روشن را نمیتوان
انکار کرد، حالا میبینیم، چرا میشود!
او در حالی که در اواسط
سخنانش میگوید به پیشرفتهای فعلی خود راضی نشوید، کمی بعد اضافه میکند مرعوب
پیشرفتهای علمی غرب نشوید. اگر آنقدر پیشرفت(؟) کردهایم که نباید اقناع شویم دیگر اخطار پيرامون مرعوبشدن معنی ندارد و اگر وضع و فاصلهی ما با دیگران به حدّی است که
ممکن است مرعوب آنها شویم، تحذير از راضیشدن جایی ندارد. حالا چرا «مرعوب»؟
گذشته از علاقهی ایشان به مقولهی رعب، کسانی که واقعاً نخبه باشند، علاقهشان به
دانش، به خاطر خود دانش است نه به خاطر پسوندهایی مانند بومی، شرقی، غربی و جزآن.
آنان هزاردستان هر گلی هستند که در چمن میروید و اگر دیگران پیشرفتی داشته باشند،
با دید تحسین یا حدّاکثر غبطه به آن مینگرند. عرصهی دانش، مانور نظامی نیست که
کسی بخواهد دیگری را مرعوب کند. این نگاه ایشان به مقولهی غرب و دشمن -که در پایان
ذکر خیری هم از آن میکند- ریشه در دوگانهی قدیم من- دشمن و غرب-شرق دارد که
میدانیم در ایران از چه کسی نشأت گرفته است. برای اینکه خامنهای را حتّی زیر
تأثیر فردید بدانیم، نیاز به این پیش فرض دارد که وی لاقل جزو پیادههای اهل فضل باشد که متأسّفانه من همینقدر هم به وی حسن ظن ندارم. برعکس ِآلاحمد که بر خلاف
نقدهای نه چندان منصفانهی این روزها، معتقدم واقعاً اهل فکر بوده و غربزدگی را هم
اگر از فردید گرفته، مقلّد نبوده بلکه نتیجهی این برخورد فکری چیزی شده که لااقل
از حرفهای خود فردید معقولتر و جاافتادهتر است. امّا شخص فردید که خود را همفکر
هیدگر -با تفسیری غریب از وی- میخواند، از میان اهل سیاست ایران چه کسی را موافق
خود میبیند؟ خودش میگوید: «تنها من همسخن هیدگر نیستم، بلکه دیگران نیز چنیناند.
از اینان امام جمعه تهران آقای خامنهای است؛ روحی که همراه انقلاب به سراغ او آمده
است. با این اختلاف که "همان" هیدگر با تفسیر متافیزیک است و فلسفه و هنر و حتّی
سیاست را مطرح کند و سعی در این است که همان را بگوید که که انسان پس فردا
میگوید.» (مفردات فردیدی، سیّد موسی دیباج، ص
۴۵۴)
پ.ن: تفاوت ظاهر و باطن یکی
دیگر از ویژگیهایی بود که از قلم افتاد. در حالیکه جلیلی در مذاکرات استانبول بارها
و بارها برای برداشتن تحریمها اصرار- بلکه التماس- کرده بود و حالا هم سلطانیّه
همان حرف را- صد البتّه با اجازهی رهبر- میزند، رهبر در ظاهر و برابر مردم از
تسلیمنشدن و مقاومت میگوید، مقاومتی که خیلی وقت است از بین رفته و حالا این
امریکاست که پیشنهاد ایران را نپذیرفته است.
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=2603
پاسخحذفآیا رهبری که تا این اندازه در جزئیات برنامههای رادیویی مذهبی دخالت میکند میتواند خود را راضی کند که دخالت در امور مهمتر کشور نپردازد؟