جمعه ۵ شهریور
۱۳۹۵
یک نسل دههی پنجاه
اوج درخشش بود؛ در عرصههای مختلف، همراه هم و بیشباهت به هم. چه شد که دههی
هفتاد جهان و پنجاه ما به این وضع رسید معلوم نیست. اینجا اگر بتوان برای آن عذر و
بهانه آورد بقیّهی جاها نمیتوان. به هرحال اثر «زمانه» به گونهای بود که آثاری
آفریده شد، هنوز الهامبخش و تروتازه. آثاری که علاوه بر معانی درونی، حالا میتوانیم
برداشتهای برونمتنی فراوانی از آن داشته باشیم. برای مثال برجستهترین کار داوود
رشیدی اجرای تأتر «در انتظار گودو» بود در شب شعر خوشه. اثری اعتراضی به انتظار
بیهوده به منجی که آن زمان به معنای خروج از رخوت و انفعال و دعوت به حرکت بود
امّا حالا که میبینیم واقعاً گودویی پیدا شد، همان اثر را چگونه تحلیل میکنیم؟
یکی از برداشتها از
«کندو» هجو بسیاری از مفاهیم مقدّسشدهی فرهنگ ماست. رابطهی شبه مرید و مرادی ابی
و آقحسینی، طیّ طریق ابی، هفت مرحلهی سلوک و رسیدن ابی (وثوقی) به ابی خواننده (تشابه
اسمی و نه خویشتن خویش) و در پایان نه رهایی که بازگشت به ابتدا (زندان). مضحکبودن
تکرار سنّت در دنیای نو، بیمعنایی سرسپردگی، دوراهی جهل و بینش یا بیحاصلی
ایستادگی بر قول، تعهّد یا هدفی که تعالی در بر ندارد. آن نسل توانستند آینههایی
بسازند که اکنون ما با آن گذشته و حال خود را ببینیم؛ آیا نسل امروز نیز چنین
میکند؟
عالی...
پاسخحذفدهه طلایی پنجاه!
پاسخحذف