زخم مزمن جنگ

                                                    ‌                                      دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۶


اینها سخنان سرلشکر محمّدحسین باقری است در حاشیه‌ی توضیح ویژگی‌های عملیّات فاو (والفجر ۸):
  
«پذيرش قرارداد به خاطر نامه‌ى اين و آن نبود... از سال  ۱۳۶۴ - ۱۳۶۵ ما ضعف‌هاى ساختارى و زيرساختى و اساسى ما در جنگ هويدا بود... قبل از آن هم بود، ولى ديگه عراقى ها به جايى رسيدن كه به شدت قوى شدند... ما با يك ارتش قدرتمند رو به رو بوديم... بعد، ما هشت‌مان گرو نُه‌مان بود و حضرت امام مى‌فرمودند جنگ جنگ تا پيروزى؛ جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم؛ تا اين حد... اما آيا بدنه‌ى كشور به اين نحو از جبهه پشتيبانى مى‌كرد و آيا به اين نحو جنگ ادامه‌پذير بود يا خير؟!... بسيارى از سرزمين‌هايى كه ما تصرف كرده بوديم دشمن موفق شد كه از ما پس بگيرد. اين‌ها اتفاقاتى بود كه بايد برایش تصميم گرفته مى‌شد. دشمن تا نزديكى اهواز هم آمد. بايد براش تصميم گرفته مى‌شد. ما براى مقابله با سلاحهاى پيشرفته‌ی شيميايى عراقى‌ها حتى ماسک مناسب نداشتيم و ماسکهاى ما به درد گاز اشك‌آور مى‌خورد، و در مقابل گاز اعصاب عمل نمى‌كرد و بچه‌ها مثل برگ خزان به زمين مى‌ريختند.»
  
یادآوری این حرفها برای همه رنج‌آور است ولی چاره‌ای نیست چون همچنان که خواهم گفت، گذشته نمی‌گذرد بلکه سایه‌اش روی حال و آینده همواره افکنده خواهد بود. باقری در این سخنان روی انتقاد خودش را به دولت وقت (موسوی) و نویسنده‌ی نامه به آیت‌الله خمینی درباره‌ی پایان جنگ (هاشمی رفسنجانی) می‌گیرد ولی:
  
اوّلاً کیست که نداند دولت قبل تمام درآمد کشور را برای جنگ می‌گذاشت جز یک میلیارد دلار آن هم برای یک کشور چند ده میلیونی که به زحمت و با سیستم کوپنی اداره می‌شد؛‌ چگونه می‌شود انتظار «پشتیبانی» بیشتری از جنگ داشت؟ با آن توصیفی که باقری از توان نظامی عراق می‌کند حتّی صرف همین یک میلیارد هم ایران را قادر به پیروزی نمی‌کرد. در واقع ایران آن زمان قطعنامه را نپذیرفت که فهمید پیروز نمی‌شود بلکه آن زمان قطعنامه را پذیرفت که فهمید محتمل است شکست بخورد و آنچه به دست آورده بود را نیز به تدریج ببازد.

ثانیاً هاشمی رفسنجانی فرمانده جنگ بود و نقش او بیش از نوشتن یک نامه بود. هیچ‌کس جرأت نوشتن همان یک نامه را هم نداشت و ممکن بود آنقدر جنگ ادامه بیابد که به یک تراژدی ختم شود. کافی بود که فوت کسی که شعار «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم» سر داده بود فرا برسد تا افت روحیّه‌ی رزمندگان به یک فاجعه منجر شود.

و امّا سایه‌ی گذشته روی زمان حال؛ آیا این تفکّر الآن وجود ندارد؟ به یک مثال دقّت کنیم:‌ نمونه‌ی یمن. اقلیّت حوثی/زیدی بر دولت وقت شورید و پس از پیروزیهای اوّلیّه حالا به یک تعادل نسبی رسیده است به گونه‌ای که «فعلاً» هیچ‌کدام توان پیروزی بر هم را ندارند ولی حوثی‌ها حاضر به صلح نیستند. درست است که عربستان مشغول تجاوز است (همانطور که صدّام متجاوز بود) ولی نپذیرفتن صلح تحت تأثیر بلندپروازیهای ایران از همان جنس مقاومت بی‌حاصل در زمان جنگ با عراق است. «دست‌کم» سه‌سال جنگ بی‌حاصل چند شهید روی دست ایران گذاشت؟ آن زمان ایران مجبور شد به دلیل ترس از عواقب یکدندگی خود و وجود عناصر واقع‌بین قطعنامه را بپذیرد ولی هرچه در یمن روی دهد،‌ آسیبی به ایران نمی‌رساند پس می‌تواند سیاست خود را آنجا ادامه دهد. کسی منکر جنایت عربستان نیست ولی چرا کسی متوجّه سهم ایران در کشتار یمن نیست؟ در این باره بیشتر خواهم نوشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.