بهنجاری و نابهنجاری سیاسی

                                                                                                شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۷

  
سعید حجاریان چندی پیش از لزوم نرمالیزاسیون در ایران گفت که به وضوح منظورش سیاست خارجی بود. ایران برای سالها روا یا ناروا تیتر خبری جهان بوده و لازم است که به حالت عادی برگردد که البتّه خلاف خواست اهل «نظام» است و آنان از این وضع کاملاً راضی‌اند. عدّه‌ای این نرمال‌سازی را به عادی‌کردن اوضاع داخل کشور تعبیر کردند که به نظر تفسیر درستی نمی‌‌آمد. حالا مجدّداًً وی از «بهنجارسازی» سخن می‌گوید و مشخّصاًً داخل کشور را مدّ نظر دارد.
   
باید دید که مهمترین عامل نابهنجاری جامعه‌ی فعلی ایران چیست؟ حکومتی تندرو که وضعیّت موقّت انقلابی را به زور برای سالها در کشور حکم‌فرما کرده است. جنگ هشت‌ساله این وضع را نهادینه کرد و گرچه روند دوره‌ی سازندگی در جهت آرام‌‌کردن وضع کشور بود ولی قتل ‌آگاهانه‌ی مخالفان در داخل و خارج نگذاشت وضع به حالت عادی برگردد و از خرداد ۷۶ هم که با رای مردم علیه اراده‌ی نظام بحرانی جدید آغاز شد و در دوره‌ی احمدی‌نژاد، ‌خود دولت یکی از منشأهای بحران بود. در دوره‌ی روحانی تنش‌های باقی مانده از جنبش سبز،‌ تسویه‌حساب با بهاری‌ها، معضل هسته‌ای و فشار خارجی وضع را نامتعادل باقی گذاشته است. این از وضع سیاست که تنش را مدام به جامعه تزریق می‌کند. در حالی که اتصال نسل جدید به مدد اینترنت و ماهواره با جهان خیلی بیش از نسل قدیم است که فقط یک رادیو داشتند، نهادهای فرهنگی حرکتی روبه‌جلو نداشته‌اند و در بعضی موارد مانند صداوسیما پسروی آشکاری نیز وجود داشته است. حالا پرسش اینجاست که اگر خود حکومت مسبّب نابهنجاری باشد، ‌آیا وظیفه‌ی اصلاح‌طلبان باید بهنجارسازی جامعه باشد؟
  
برای بهنجارسازی ابتدا باید عامل نابهنجاری را اصلاح یا حذف کرد. اصلاح‌طلبان نیرویی سیاسی‌اند و پس از نقل مکان مرکزیّت روشنفکری دینی و روحانیان نواندیش به خارج، توان اندیشه‌پردازی را از دست داده‌اند و حالا دست‌بالا می‌توانند دست به عمل سیاسی بزنند. موضوع اوّل یعنی ناتوانی از تولید فکر موضوع مفصّلی است که مجال دیگری می‌طلبد پس سیاستمداران باید به کار اصلی خود یعنی اصلاح نهاد سیاست برگردند.
  
بهنجارسازی وضع جامعه اگر به معنای عادی جلوه‌دادن وضع فعلی و کاستن از انتظارات باشد بی‌گمان در خدمت خودکامگی موجود است و بعید می‌دانم منظور حجاریان این باشد گرچه تلاش او برای پرهیز از هرگونه تنش اجتماعی ممکن است این برداشت را به ذهن متبادر کند. متاسفانه برای زدودن منبع نابهنجاری در جامعه (یعنی فرد حقیقی و حقوقی قدرت مطلقه) هیچ راهی جز برخورد مشابه با خود او/آن نیست؛ نابهنجاری انقلابی با نابهنجاری مصلحانه از بین می‌رود. اگر برخورد همدلانه با قدرت مفید بود، ‌خاتمی کامیاب می‌شد چون در این نه سال تمام تلاشش را در آن جهت انجام داد ولی فقط جواب رد شنید. پس خطاب قراردادن او و قداست‌زدایی از جایگاه شبه‌قدسی و به پاسخگویی کشاندن وی تنها راه اصلاح‌طلبان است. این کار را سران محصور سبز به بهترین وجه انجام دادند و هم‌‌اکنون دارند مکافات آن را پس می‌دهند. اشخاصی مانند سیّدحسین میردامادی و ابوالفضل قدیانی در داخل بهترین نمونه‌های این گونه پرسشگری و تقدّس‌زدایی‌اند که اخیراً تاجزاده هم به آنان پیوست و خود حجاریان نیز در نوشته‌ای پرنیش‌وکنایه نشان داد که بدش نمی‌‌آید دستی از دور بر آتش داشته باشد.
  
امّا این تلاشها تک‌نفره است و باید دسته‌جمعی صورت بگیرد. حجاریان نامه‌ی نجات۲ خطاب به مردم ایران را یکی از تلاشها برای بهنجارسازی دانسته است ولی اصلاحات باید به نامه‌ی نجات۳ خطاب به رهبرنظام بیندیشد و این کار را مستمراً ادامه دهد. راهی که امثال یدالله سحابی آغاز کردند و دیگران ادامه دادند. طبعاً چنین کاری هزینه‌های خودش را دارد ولی لحن منطقی و مستدل خواهد توانست آن را تا حدّ زیادی تحمّل‌پذیر کند. نقد قدرت مطلقه مهمترین وجه تمایز جنبش سبز با اصلاح‌طلبی مرسوم بود که در حدّ نقد قوّه‌ی قضا، سپاه، ‌اصولگرایان،‌ جبهه‌ی پایداری‌ و بهاری‌ها متوقّف می‌شود. برای اصلاح‌طلبان، نومشروطه‌خواهی و مقیّدکردن قدرت مطلقه تنها راه بهنجارسازی سپهر سیاسی ایران است.

پ.ن: بحث وظیفه‌ی جناحهای فکری اصلاح‌طلب در ساحتهای دانشگاه، ‌حوزه، ‌فرهنگ عمومی و جز آن بحث مفصّلی است که إن‌شاءالله به آن خواهم پرداخت.
پ.ن۲: روشن است که من از سال ۸۸ به بعد با اصلاح‌طلبی مرسوم کاری ندارم و این نوشته فقط در جهت نقد و ایده‌دهی به دوستان اصلاح‌طلب است. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.