سین چهارم - سرزمین خانه‌به‌دوشان

                                                                                                        ‌شنبه ۷ فروردین ۱۴۰۰

  

تا چندسال پیش نمی‌شد تصوّر کرد که فیلمی بدون داستان آن‌چنانی،‌ تعلیق آشنای هالیوودی و ساختار مبتنی بر گره‌افکنی و گره‌گشایی و باقی قضایا به فهرست نهایی اسکار راه پیدا کند ولی گذشت زمان و تغییر اعضای آکادمی اسکار، سال به سال جنس فیلمهای برگزیده را هم عوض می‌کند.

 

«خانه فقط یک واژه است یا چیزی که آن را درونت همه‌جا حمل می‌کنی؟» این جمله بخشی است از ترانه‌ی «خانه یک علامت سؤال است» از استیون پاتریک موریسی که جایی در فیلم به آن اشاره می‌شود و به نوعی جانمایه‌ی فیلم است. شخصیّت اصلی فیلم در پاسخ به شخصی در جمع خانوادگی که او را بی‌خانمان می‌خواند،‌ می‌گوید من بی‌خانمان (homeless) نیستم، فقط مسکن (house) ندارم. فیلم Nomadland اقتباسی است از کتاب جسیکا برودر به همین نام که عنوان فرعی آن این است: «جان‌به‌دربردن در امریکای قرن ۲۱». گویی این شیوه‌ی زیست توصیف یا توصیه‌ای است به حفظ فردیّت خود در آشوب‌بازار سرمایه‌داری افسارگسسته. بی‌جهت نیست که فیلم با اشاره به تعطیلی کارخانه‌ی گچ ۸۸ ساله آغاز می‌شود و نه فقط بحران عاطفی فرن پس از مرگ همسرش. در ادامه نیز خیلی ملایم به زندگی برده‌وار کارگران روزمزد زیر سایه‌ی برند باشکوه آمازون اشاره می‌شود. بد نیست جز ظاهر پرزرق و برق این نام و خبرهای زندگی شخصی جف بیزوس این بخش از ماجرا هم جلو چشم مردم بیاید.

 

اگر فردیّت در آغاز دوران مدرن در رمانهایی مانند رابینسون کروزو تجلّی کرد و تک‌افتادگی انسان قرن بیستم در داستانهای ایتالو کالوینو مانند بارون درخت‌نشین،‌ حالا این تک‌افتادگی نه امری اجباری و عارضی بلکه واکنشی آگاهانه و اختیاری از افرادی است که می‌توانند جور دیگری زندگی کنند ولی نمی‌خواهند. البتّه بعضی از آنها واقعاً از سر فقر چاره‌ای جز این ندارند ولی بیشترشان نمی‌خواهند مثل اسب بارکشی از آنان کار کشیده شود و بعد در مراتع رها شوند و اگر قرار است چنین شود،‌ خودشان زودتر خود را رها کنند. فیلم مطلقاً وارد موضوع قضاوت افراد و افکار نمی‌شود، یکی از شخصیّتهای درون فیلم جایی از انصرافش از خودکشی می‌‌گوید ولی کمی بعد دوست نویافته‌ی فرن که می‌داند چندصباحی بیشتر زنده نیست برای خودکشی به آلاسکا می‌رود. خودکشی پسر باب ولز (مؤسّس گروه عشایر مدرن در ایالت آریزونا) هم علّت اصلی زدن او به دل صحراست و تأسیس گروهی که افراد دلزده از زندگی ماشینی را درون طبیعت گرد هم آورد.

 

فیلم جزئّیاتی دارد که جز با مشاهده به دست نمی‌‌آید و البتّه باب میل کسانی است که فیلمهای ساکت و مستقل‌تر هالیوودی را می‌پسندند. تصنّع هالیوود در فیلمهایی که بخواهند خود را متفاوت نشان دهند هم زیاد به چشم می‌آید؛ متفاوت‌نمایی یا تفاوت تجمّلی. امّا این فیلم از کارگردانی دقیق و ریزبین است که زن‌بودنش را با شخصیّت اصلی فیلمش به رخ نمی‌کشد. فیلمهایی که درست یا غلط معروف به فمینیستی شده‌اند معمولاً نوعی تقابل بین زن و مرد را نشان می‌دهند که در این فیلم عکس آن را شاهدیم. گرچه امریکا خود کشور مهاجران است ولی مهاجربودن کلویی ژائو چینی‌تبار نیز به بهترین نحو به درک فضای افراد جاکن‌شده‌ی درون فیلم کمک کرده است. دشواری بازی فرانسیس مک‌دورمند در هم‌سان‌شدن با بازی نابازیگران فیلم است که بیشترشان خانه بدوشان واقعی‌اند. بعید است او اسکار امسال را از دست بدهد. کارگردان خوش‌آتیه‌ی فیلم هم در بخش کارگردانی و فیلمنامه‌ی اقباسی بخت خوبی دارد؛ ‌با معجزه‌ی پارسال «انگل» امسال هر چیزی ممکن است.

 

فیلم در پایان اوجی فلسفی می‌گیرد. جایی که باب ولز می‌گوید در این سبک زندگی خداحافظی و نقطه‌ی پایانی در کار نیست چون همه به هم می‌گویند:‌ «در ادامه‌ی راه می‌بینمت» پس من ممکن است روزی پسرم را در ادامه‌ی راه ببینم و تو هم همسر درگذشته‌ات را. این امید گزینشی خیلی از آن نور سبز اسکله‌ی پایان داستان «گتسبی بزرگ» فراتر است. آن نور سبز مختصر امیدی بود ولی اینجا واقعاً قرار نیست که درگذشتگان دوباره ملاقات شوند. فرن جایی می‌گوید که دیگر نمی‌خواهم با خاطراتم زندگی کنم و حالا در ادامه‌ی راه چشم‌انتظار بوست. فقدان دیگر پایان مسیر نیست چون حسرت گذشته جایش را به چشم‌دوختن به آینده داده است تا به زندگی در زمان حال معنا دهد.

۴ نظر:

  1. دیوید استراترن هم بازیگر حرفه ایه

    پاسخحذف
  2. خانه فقط یک واژه است یا چیزی که آن را درونت همه‌جا حمل می‌کنی؟
    این عبارت برای خیلی از ایرانیان معنای تلخی دارد

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.