دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۰
کارنامهی بیژن عبدالکریمی در قیاس با سن و سالش پربار است. او نایستاده، حرکت کرده و دادوستد فکری با زمانهی خود داشته است. برخلاف بسیاری که رابطهی تکبعدی مهر یا کین با شریعتی دارند، در چند اثر تحلیلی به او پرداخته است. به امر دینی، روحانیّت و تئولوژی نگاه نقّادانه داشته و جریان روشنفکری در ایران را نقد کرده است. دستاوردهای روشنفکران دینی و غیر دینی را بررسی کرده و بر فیلسوفان غربی اثرگذار بر جریانهای اندیشگی در ایران تأمّل کرده است. حالا و پس از سالها هیئتی طیّ یک فرایند تدریجی دوساله -و نه دفعی- حکم به اخراج او میدهد. عبدالکریمی گفته که به دلایل زیر عضویّتش در هیئت علمی دانشگاه آزاد لغو شده است: دفاع از فتنه، حمایت از خاندان پهلوی، انتشار آثار ممنوعهی متعدّد (مثل کتاب «دنکیشوتهای ایرانی»)، انحراف عقیده و ابرام و تاکید بر بیان اندیشههای منحرفانه. میبینید که بستهی اتهامات کامل و بینقص است و اگر موضوع در این حد بود، میتوانست باعث افتخار متّهم نیز باشد ولی یک نکته اینجا وجود دارد.
بعضی اهل فلسفه متّهماند به بیعملی، برج عاجنشینی و دوری از اجتماع. این حرف درست است؛ باید مسائل نظری را در حدّ ممکن انضمامی کرد و به درون جامعه آورد ولی مرز نهچندان باریکی هست بین سیاستپژوهی و سیاستزدگی. اوّلی به ایدهها میپردازد و دوّمی به حاملان ایدهها. وقتی بیژن عبدالکریمی را در صداوسیما دیدم، امیدوار بودم که از گروه اوّل باشد ولی اینطور نشد. شنیدن حرفهای سطحی و عوامانه دربارهی گفتمان انقلاب، بسیج، سپاه و قاسم سلیمانی و از طرف دیگر پرداختن به اپوزیسیون و گفتن حرفهایی که ممکن است از دهان هر روزنامهنگاری بیرون بیاید، مرا دربارهی عاقبت این انتحار دیداری و شنیداری نگران کرد.
عبدالکریمی در کلابهاوس سعی کرد اخراجش را مانند قتلهای زنجیرهای نشان دهد که گروهی معدود -و نه نظام- مرتکب شده و اشتباه اینها را نباید به پای کلیّت ساختار سیاسی گذاشت. خوب اصل قتلهای زنجیرهای که یک اتّفاق نبود و تفاوتش با کلّ روند سیسال قبل از آن آشکارشدنش بود ولی اگر آن رخداد را درون پرانتز بگذاریم، این حرف زمانی در خور قبول بود که استاد اخراجی یا نداشتیم یا کم داشتیم؛ ایشان این همه استاد تصفیهشده در چهار دههی اخیر را ندیده که اخراج خودش را استثنا میکند؟ مگر میشود نظامی بنا بر حذف دگراندیش نداشته باشد و این همه دست به تصفیه بزند؟ سپس از تماس یکی از «بچّههای وزارت اطلاعات» میگوید که برای دلجویی به او زنگ زده و در ادامه میافزاید که از «بچّههای اطّلاعات سپاه» و وزارت اطّلاعات خواسته که در این مسئله ورود کنند! عبدالکریمی آنچنان خودمانی از این بچّهها میگوید که انگار دیری است با آنان حشرونشر دارد. مهم نیست کارنامهی او چه بوده، خروجی این مددخواهی فرورفتن بیشتر در «گفتمان انقلاب» خواهد بود مانند بسیاری که وامدار آن شدند و توان نقد و چونوچرا کردن را از دست دادند. دیگر نه پرسشی باقی خواهد ماند، نه تحلیلی و نه فلسفهای.
آقای دکتر هم مثل همه دو تا "من" دارد: من انسانی و من فکری. ایشان این دو را با هم قاطی کرده اند. البته مساله کاراکتر هم هست با توجه به شناختی که از او دارم.
پاسخحذفاین را به حساب سادگی اهل فکر بگذارید که ناخواسته وارد بازیهای نظام بشوند. اگر عبدالکریمی سادهلوح نبود تماسش با "بچهها" را در کلابهاوس به همه نمیگفت.
پاسخحذفاگر استادان دانشگاههای ما نصفی از مسائلی رو که آقای عبدالکریمی میگویند را میگفتند ،امروز حاکمیت نمی توانست با چنین اتهامات واهی استادی در حد و انداره او را به این آسانی اخراج کند.متاسفانه در جامعه دانشگاهی ما جای کنش های مدنی خالیست و دانشگاه ما تبدیل به ماشین تولید مقاله های بی خاصیت شده و از ترس از دست دادن کرسی استادی، اکثریت خاموشی اختیار کردند.در چند بحران ملی، اعضای هیئت علمی وارد کنش فعالانه شده اند؟این سطح از سکوت و ترس موقعیت آنها رو از امام جماعت دانشکده پایین تر آورده بطوریکه یک امام جماعت اختیار راندن سخن از هر بابی رو دارد، ولی اساتید ما باید همان ماشین های تولید مقاله باشند و حرفهای گنده تر از دهانشان نزنن.
پاسخحذفبله ولی موضوع در این جا تفاوت میان سیاست پژوهی و سیاست زدگی است، چنان که ایمایان گفت.
حذف