قهرمان یا ضدّقهرمان -۳

                                                                                                           شنبه ۴ دی ۱۴۰۰ 

فرهادی و مخاطبانش

 

استقبال از فیلم «قهرمان» به طرز ملموسی کم بوده که به نظرم سه دلیل مهم دارد. از آنجا که دلیل سوّم با خط اصلی این سلسله یادداشت ارتباط مستقیم دارد، به ترتیب عکس اهمیّت آنها را برمی‌شمارم:

 

یک. فرهادی از اوّلین فیلمش با هوشمندی از بازیگران مطرح و شناخته تا ستاره‌ها استفاده کرده و از آنان به درستی در جهت بهتر دیده‌شدن فیلمش بهره برده است؛ از فرامرز قریبیان تا شهاب حسینی و ترانه علیدوستی. این مسئله حتّی در فیلمهای خارج از کشورش نیز قابل مشاهده است. فرهادی نشان داده که می‌تواند از بازیگران متوسّط یا غیرحرفه‌ای هم بازی مناسبی بگیرد ولی بازی خوب به اضافه‌ی چهره‌های مطرح اثر دوچندان دارد برای نمونه موفقیّت «چهارشنبه سوری» بدون حمید فرّخ‌نژاد و هدیه تهرانی اصلاً قابل تصوّر نیست. فرهادی در فیلم «قهرمان» درست یا غلط به این نتیجه رسیده که دو بازیگر اصلی خود را از چهره‌های تازه یا بدون سابقه انتخاب کند. هر انتخابی یک هزینه دارد و یکی از هزینه‌ها کمتر دیده‌شدن فیلم است. فیلمها ستارگان را می‌سازند و ستارگان فیلمها را.

 

دو. موضوع بسیار مهم دیگر نکته‌ی کانونی فیلم است که پیش‌برنده‌ی اصلی داستان و سرمایه‌ی ابتدایی ساخت آن است. در فیلم «قهرمان» جانمایه‌ی فیلم، کیف گم‌شده، رسیدن یا نرسیدن به دست صاحب اصلی و اثر آن بر رهایی رحیم از زندان است. این را مقایسه کنید با مسأله‌ی قصاص، ‌خیانت به همسر، غرق‌شدن و مرگ، ‌طلاق، تهمت دزدی و سقط جنین یا تعرّض جنسی در فیلمهای پیش که ‌اصلاً مسأله‌ی مهمّی به شمار نمی‌‌آید. در نهایت هم فاجعه‌ای رخ نمی‌دهد و رحیم به خانه‌ی اوّل برمی‌گردد در حالی که در فیلمهای قبل، انتهای فیلم مرحله‌ای از اساس متفاوت با ابتدای فیلم به نظر می‌رسید چون جبران وقایع رخ‌داده غیرممکن بود. به این بیفزایید رخداد پایانی فیلم که پول جمع‌شده برای رهایی از زندان صرف نجات یک محکوم به اعدام می‌شود. هر بیننده‌ای ناخواسته به جای اینکه طرف رحیم را بگیرد، از صرف پول برای رهایی یک انسان از طناب دار حمایت خواهد کرد و این یعنی باز هم کم‌تر شدن اهمیّت سرنوشت رحیم. وقتی موضوع اصلی و کانون تنش فیلم کم‌اهمیّت شود، خواسته یا ناخواسته واکنش کم‌تری برمی‌انگیزد.

 

سه. مهمترین دلیل از مجموعه دلایل این است که فرهادی از مخاطبان اصلی خود یعنی طبقه متوسّط فرهنگی دور شده است. با کنار گذاشتن فیلمهای خارج از کشور، او در تمام فیلمهای موفّق و پرفروش خود یعنی از «چهارشنبه سوری» تا «فروشنده» به این طبقه پرداخته است که مخاطبان اصلی اویند و با دیدن خود روی پرده به تبلیغ دهان به دهان آن روی می‌آورند و باعث پرفروش‌شدن و دیده‌شدن فیلم می‌شوند. اندکی آشنایی با سینمای ایران هم برای دانستن اهمیّت همذات‌پنداری تماشاگران با جهان فیلم و مسائل آن کافی است. دو فیلم اوّل او از این قاعده جدایند و گذشته از اینکه آن موقع هنوز فرهادی بدل به یک پدیده در سینمای ایران نشده بود، ‌این موضوع هم در کم‌تر دیده‌شدن آنها دخیل‌اند. اینکه چرا فرهادی چنین تصمیم گرفته به خودش مربوط است، اقتضای داستان یا هر عامل دیگری ولی پیامد آن کم‌شدن تماشاگران فیلمش بوده که به نظر من می‌توانست جور دیگری باشد. طبقه‌ی متوسّط موتور اصلی هر حرکت اصیل و پایدار اجتماعی و سیاسی در ایران است؛ حتّی نوع و شکل اعتراض این طبقه با لایه‌های دیگر اجتماع فرق دارد و تفاوت اعتراضات ۸۸ با اعتراضات ۹۶ و ۹۸ و نوع واکنش حاکمیّت به آنها تا حدّ زیادی این موضوع را نشان می‌دهد. بازکردن این نکته نیازمند یادداشت مفصّل دیگری است ولی اجمالاً و برای مثال قهرمان داستان «جدایی» یعنی نادر، ‌اصول اخلاقی او، رابطه‌اش با پدر، فرزندش و همسرش را مقایسه کنید با رحیم که به هنگام ناراحتی اوّلین واکنشش دست‌به‌یقه‌شدن با دیگران است. فرهادی تصمیم گرفته یک نقّاش ساختمان (یعنی کسی مثل «حجّت» فیلم «جدایی») را نشان بدهد و نه -مثلاً- یک هنرمند نقاش و خطاط. نوع دغدغه،‌ رفتار و مناسبات این دو نفر فرق می‌کند. شاید بگویید که نفر دوّم لزوماً مانند نفر اوّل رفتار نمی‌کند؛ ‌درست ولی شاید می‌شد با کم کردن نقش منفعل رحیم، تغییر طبقه‌ و شخصیّت او را باورپذیر کرد.

 

با برشمردن نکات فوق مشخّص می‌شود که هیاهوی مجازی کم‌ترین تأثیر را در استقبال کم‌تر از حدّ انتظار از فیلم داشته است. با بازگذشت فرهادی به طبقه‌ی متوسّط فرهنگی، استفاده‌ی بهتر از چهره‌ها و افزودن ملاط به نقطه‌ی کانونی داستان،‌ فیلمهای او باز هم با استقبال سابق روبه‌رو خواهند شد.

 

قهرمان کیست؟

 

دو معنا برای قهرمان «قهرمان» هست. یکی معنایی که ابتدا به ذهن متبادر می‌شود و آن هم کسی است که افکار عمومی او را به عنوان قهرمان می‌شناسند. این قهرمانی همانگونه که دادنی است،‌ پس‌گرفتنی هم هست. رسانه، شایعات و اخیراً فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی می‌توانند یک نفر را قهرمان یا ضدّقهرمان کنند. ملاک در این گونه قهرمانی نظر دیگران است که ممکن است با نظر خود فرد یکی نباشد. اینگونه قهرمانی‌جویی فرد را بدل به ویترینی می‌کند که تمام هم و غمّش این است که چگونه به نظر بیاید و از جایی به بعد دیگر شخص خودش نیست بلکه تابعی از نظر اکثریّت است؛‌ مثالهای این گونه افراد در عرصه‌های مختلف ورزشی،‌ علمی،‌ اجتماعی و سیاسی فراوان است.

 

رحیم سلطانی تا انتها به دنبال خواست اطرافیان در حال نقش بازی کردن است، ‌حتّی تا پایان فیلم که در پی حفظ -به قول خودش- آبروست. این «آبرو» چیز جز همان برداشت دیگران از او و کارش نیست امّا در پایان به تنگ می‌آید و دست از بازیگری می‌کشد. درست است که این عصیان رنگ‌وبوی احساسی دارد و جلب ترحّم با لکنت زبان فرزندش باعث آن شده است ولی مهم این است که برای بار اوّل دست از انفعال می‌کشد و به اراده‌ی خود بازی را به هم می‌زند. اینجاست که او به قهرمان شخصی خود (به اضافه‌ی فرخنده و فرزندش) تبدیل می‌شود؛ این قهرمانی نه دادنی است و نه پس‌گرفتنی.

  

پ.ن: یک نکته در در ادامه‌ی یادداشت اوّل: فرهادی اینجا از فیلمهای اثرگذار بر خود یاد می‌کند و «راشومون» کوروساوا را با تعدّد روایت‌هایش الهامبخش خود می‌خواند. کوروساوا یک فیلم به این شکل داشت و اگر همه‌ی فیلمهایش را اینگونه می‌ساخت حتماً با واکنش منفی تماشاگران روبه‌رو می‌شد.

۱ نظر:

  1. طبقه متوسط داریم تا طبقه متوسط. نادر فیلم جدایی کارمند بانک بود. فکر کنید چقدر جای قهرمانی مثل حمید هامون توی سینمای ایران خالیه.

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.