سین چهارم - سگ و سیاه‌زخم

                                                                                                        شنبه ۶ فروردین ۱۴۰۱

   

سرود غم و پیروزی

 

دشمنان چون سگان مرا دوره کرده‌اند و اشرار دست و پاهایم را سفته‌اند. استخوانهایم را می‌شمارم و ایشان به من چشم دوخته‌اند. برای لباس من قرعه انداختند و رخت مرا بین خود تقسیم کردند. امّا تو ای خداوند از من دور مباش. ای مددکارم به یاری من بشتاب. جانم را از تیغ شمشیر برهان و دُردانه‌ام را از چنگال سگان.

 

مزمور ۲۲ از مزامیر داوود

 

امسال جین کمپیون با فیلم «قدرت سگ» پس از سالها بازگشتی پرفروغ داشت. او از معدود نویسنده و کارگردانان زن برنده‌ی اسکار است، آن هم زمانی که کمپین‌های نقد نادیده‌گرفتن زنان و اقلیّتها در اسکار شکل نگرفته بود. فیلم «پیانو»ی او حالا دیگر جزو فیلمهای کلاسیک سینمادوستان محسوب می‌شود؛ نمونه‌ی نگاه زنانه به دنیای مردانه؛ ‌بسنده‌نکردن به تصویرکردن زنان و سرک کشیدن در حیطه‌ی اختصاصی مردان؛ فیلم رام‌کردن مرد وحشی. فیلم «قدرت سگ» امّا مردی دارد که به این سادگی رام‌شدنی نیست و بدقلقی می‌کند.

  

فیلم نمایش ندیدنی‌ها با استعاره و بازی با نشانه‌هاست. خیلی دیر می‌فهمیم (یا نمی‌فهمیم؟) که پسر جوان فیلم گرچه شکل و شمایلی ظریف دارد و سرگرمی‌‌هایش دخترانه است،‌ خیلی هم آن‌چنان که به وی متلک می‌اندازند،‌ اواخواهر نیست. عموی جدیدش در حالی او را مسخره می‌کند که کم‌کم معلوم می‌شود خودش هم تمایلات هم‌جنس‌خواهانه داشته یا هنوز دارد و در حقیقت در حال تمسخر بخشی از وجود خودش است که نمی‌پسندد. فیل کابویی نامتعارف است، تحصیلکرده و دانشگاه رفته امّا خشن و بدرفتار؛ شکل و شمایلی بدوی امّا موسیقی‌فهم و ساززن؛ قوی ولی شکننده. همه‌ی اینها با بازی خوب بندیکت کامبربچ.

  

بازیگرگزینی فیلم عالی است. علاوه بر کامبربچ،‌ کیرسن دانست به همراه شریک زندگی‌اش جسی پلمونس دادوستدی ظریف دارند، ‌به‌ویژه پلمونس که بازی مهارشده و بی‌اغراقی ارائه می‌کند. پسر جوان فیلم،‌ کدی اسمیت-مک‌فی را با فیلم وسترن درجه‌یک و قدرنادیده‌ی «غرب آرام» به خاطر می‌آوریم. یکی از فیلمهایی که به یاد ما می‌‌آورد اسکار لزوما همه‌ی فیلمهای خوب را لحاظ نمی‌کند. عاقبت پسر جوان و پایان‌بندی آن فیلم یکی از لحظات غریب و یکّه‌ی سینمای این اواخر بود. هر چهار نفر نامزد اسکار شده‌اند؛ اتّفاقی کم‌سابقه.

  

فیلم بر اساس داستانی به همین نام از توماس ساوج ساخته شده که چندان معروف نیست. ساوج خود پس از طلاق والدین با مادری بزرگ شد که مشکل نوشیدن افراطی داشت. کودکی او -درست مانند داستانش- در مزرعه‌های مونتانا گذشت و تمایلات هم‌جنس‌خواهانه نیز داشت که هنگام خواستگاری از همسر رمان‌نویسش الیزابت فیتزجرالد (بعدها: ساوج) نزد او اعتراف کرده بود. پس رگه‌های فراوانی از زندگی شخصی او در رمان هست امّا پرداخت دقیق جین کمپیون رمانی متوسّط را بدل به فیلمی چندپهلو و دیدنی کرده است گرچه به پای «پیانو» نمی‌رسد. کمپیون تصریح‌های رمان را تبدیل به ابهام کرده و همین باعث برجسته‌شدن فیلم شده است. مثلاً نزدیکی فیل و پیتر به‌خاطر ته‌مانده‌ی نیکی در وجود فیل است یا راهی برای آزار زن برادرش یا حتّی برقراری رابطه‌ی نزدیک با پسر از آن دست که خودش با برانکو هنری داشت؟ پسر جوان با آن‌شکل شریک‌شدن سیگار او را ترغیب به رابطه می‌کند؟ مرگ فیل تا چه حد تصادفی یا آگاهانه/قتل است؟ البتّه در اینکه پیتر از بیماری سیاه‌زخم گاوی که پوستش را کنده آگاه بوده تقریباً شکّی نیست ولی روند فیلم آمیخته به نوعی تقدیرباوری نیز هست (فروش پوستها، زخم دست و...). به هرحال باید دید که تا چند ساعت دیگر آیا «قدرت سگ» همانطور که در نامزدشدن پدیده‌ی امسال بود،‌ در جایزه‌بردن نیز همین‌قدر موفّق می شود یا نه.

 

پ.ن: ای کاش از ریتا مورنو تقدیر ویژه‌ای بشود. بازیگری که پس از شصت‌سال در بازسازی «داستان وست‌ساید» بازی کرد،‌ در نود سالگی. او زمانی برای بازیگر نقش مکمّل در آن فیلم اسکار گرفت که اکثر بازیگران فیلم جدید هنوز به دنیا نیامده بودند. دود از کنده بلند می‌شود واقعاً.

  

پیشین: صدای بی‌صدایان

۴ نظر:

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.