پنجشنبه ۶ امرداد ۱۴۰۱
وظیفهی هنرمندان، دانشوران و فعّالان فرهنگی دربارهی حوادث اجتماعی و سیاسی چیست؟ آیا اصلاً میتوان واژهی «وظیفه» را در اینباره به کار برد؟ آیا قضاوتکردن آنان پیرامون نحوهی موضعگیری دربارهی حوادث سیاسی رواست؟ چگونه میتوان قضاوت مناسب و بدون افراط و تفریطی داشت؟ رویکرد فعّالانه و مختارانه به سیاست با سیاستزدگی چه تفاوتی دارد؟ آیا میتوان این افراد را مجبور به موضعگیری خاصی کرد؟ اینها سؤالهایی نیست که خیلی راحت بتوان به آن پاسخ داد؛ به ویژه که خیلی مهم است که دربارهی چه زمان و چه مکانی حرف میزنیم.
مصاحبهی بی بیسی با علی رهبری به نوعی توضیحخواستن از او بود که چرا رهبری ارکستر سنپترزبورگ را پذیرفته است؟ او که پارسال در اوکراین رهبر ارکستر بود، حالا چه توضیحی برای اوکراینیها دارد؟ در میانهی بحثها اشارهای به والری گرگیف هم شد که به اذعان رهبری و بسیاری از موسیقیدانان بزرگترین رهبر ارکستر موجود است. او که رهبری ارکستر مونیخ را به عهده داشت پس از خودداری از محکومکردن حمله به اوکراین نه تنها در مونیخ بلکه در میلان و چندجای دیگر نیز کنار گذاشته شد. باید با گرگیف و بزرگی نام او در عرصهی موسیقی کلاسیک آشنا باشید تا دریابید این تحریم چه معنایی دارد. همین سختگیری در عرصهی ورزش هم به برخورد با ورزشکاران روس انجامید و آنان ملزم شدند که حمله به اوکراین را محکوم کنند و گرنه از رقابتهای بینالمللی حذف میشوند.
خیلی سخت است که بتوان به معیاری واحد، همگانی و برای هر کشور و حادثهای دست یافت ولی اجمالاً از دید من تفاوت است بین حمایت از یک عمل خلاف، محکومکردن آن و سکوت در قبال آن. اوّلی حتماً شرکت در جنایت است و دوّمی در خور تقدیر امّا سوّمی گرچه نقطهی تاریکی در کارنامهی فرد به شمار میآید ولی نباید به حذف او منجر شود. به عبارت دیگر خیلی فرق است بین حمایت از حمله به اوکراین تا محکومنکردن آن. اجبار ورزشکاران و هنرمندان (که این قشر دوّم اصولاً از هر اجباری فراریاند) به محکومکردن این حمله و آن را شرط حضور در میادین بینالمللی قراردادن، اختیاری و خودجوشبودن این عمل را از بین میبرد و محکومکردن فرضی حدّاکثر عملی اجباری برای ادامهی حیات ورزشی خواهد بود و نه کنشی آگاهانه و هدفمند.
ایران خودمان را در نظر آورید؛ در سالیان اخیر -بهویژه از ۸۸ به اینطرف- شاهد چندین برخورد حاکمیّت با معترضان بودیم و فعّالان فرهنگی نوعاً سه گونه برخورد با این رویدادها داشتند: عدّهی کمی از وابستگان حکومت از برخورد با معترضان حمایت کردند و مثلاً با ساختن فیلم در برابر معترضان قرار گرفتند، یک گروه از معترضان حمایت کردند و بهایش را هم دادند و میدهند و اکثریّتی که موضعگیری خاصّی دربارهی رویدادهای روز نداشتند. ارزش کار گروه دوّم انکارناپذیر است امّا اگر ما گروه آخر را مانند گروه اوّل فرض کنیم حتماً به خطا رفتهایم. نوع واکنش کشورهای غربی به ماجرای اوکراین نشان میدهد که سیاستزدگی و درهمآمیختن سیاست با ورزش، هنر و دیگر عرصههای فرهنگی مختص ما نیست و همه تا حدّی امکان ابتلا به آن را دارند.
امرداد :)
پاسخحذفحرف مرد یکیه 😉
حذفسلام. اگر هنرمندی، آگاهانه و مبتنی بر بینش واقعی، هنر را محمل هیچ رسالت اجتماعی نداند و لذا سکوت کند، و یا مبتنی بر همان بینش و آگاهی، با یک جریان مورد وفاق اکثریت مخالفت کند، تکلیف چیست؟
پاسخحذفسلام. شما هم که مثل بند اوّل یادداشت بنده فقط سوال کردی. ببینیم بقیه دوستان چه جوابی به این سوالها میدهند.
حذفولی شما در بند سوم صریحا به سوال جواب داده ای با تعبیراتی مثل "حتما" ، "نباید" و "خیلی فرق است". سوال من هم تعریض و مورد نقضی بود به تفکیک سه گانه شما (سکوت، مخالفت، اعتراض) و اینکه موضوع پیچیده است.
پاسخحذفبه نظرم برای جواب باید به مبنا رجوع کرد: آیا هنر به محتوایی بیرون از خودش متعهد است؟ اگر بله، تفکیک شما موجه است، و اگر نه، نه. و بحث، مفصل است.
"آیا هنر به محتوایی بیرون از خودش متعهد است؟"
حذفتحلیل این سوال یافتن پاسخ را آسان میکند؟
۱. این جمله دارای صنعت تشخیص است یعنی "هنر" را شخص در نظر گرفته است. هنر مخلوق انسان است و تابع میزان حساسیت او به مسائل اجتماعی.
۲. انسان موجودی اجتماعی است و در کنش و واکنش با محیط پیرامون خود. یعنی حتی سکوت او نوعی واکنش به شرایط است.
۳. مرزکشی بین محتوای درون هنر و بیرون هنر ناممکن است. کجا درون هنر است و کجا بیرون هنر؟
خیلی خلاصه میشود گفت که گرچه امثال مولوی جایگاه رفیعی در فرهنگ ما دارند ولی آنچه حافظ را متمایز میکند نقد اجتماعی و دینی اوست که مصادیقش تا به حال وجود دارند.
اصل یادداشت ایماگر انگار درباره اجبار یا اختیار در کنش اجتماعی بود و نه خصوص هنر. چون دست هنرمندان بازتر است و بدون بیانیه دادن با کنایه و استعاره در قالب اثر هنری خود حرف میزنند.
آن بالا حرف از مخالفت با اکثریت به میان آمد که بحث را به سوی دیگری میبرد. مثالهای متن درباره رخدادهایی بود که حق و ناحق کموبیش برای نویسنده آشکار است که با بحث اقلیت و اکثریت دو موضوع جداگانه اند.
در ضمن آرمان مبتنی بر بینش و آگاهی واقعی هنر را محمل هیچ رسالت اجتماعی نمیداند بعد از مخالفت با اکثریت میگوید. همین مخالفت خودش کنش اجتماعی نیست؟ آن امر مورد وفاق اکثریت درون هنر است یا بیرون؟
با پوزش از تطویل کلام.
جمعبندی خوبی شد چون حالا هم تعریض داریم هم تطویل :)
حذفسلام
پاسخحذفبنظرم اگر نگاه صفر و یکی و موافق و مخالفی را کنار بگذاریم و با نگاه طیفی به مسئله نظر بیندازیم پاسخ سوال شما این است که همه اقشار مردم از جمله هنرمندان و ورزشکاران و معاریف جامعه وظیفه دارند که در مقابل ظلم و تعدی و جنایت و تخلف از قوانین بشری واکنش مناسب داشته باشند.
اما نوع و شدت و چگونگی آن بسته به زمان و مکان می تواند متفاوت باشد.
قطعا واکنش یک هنرمند در کره شمالی و چین و روسیه با واکنش هنرمندی از کانادا تفاوتهای فاحش دارد .
تا آنجا که خطر جانی و آبرویی برای شخص نداشته باشد او وظیفه دارد که روشنگری کند ، نقد کند ، اعتراض کند و با جریان حاکم به مخالفت برخیزد.
البته در کشورهایی مثل کره شمالی و چین کمترین نقد را هم شاید تحمل نکنند اما در کشور ما ایران دیدیم که کسانی با هوش بالا بجای نقد و اعتراض که سرنوشتی جز زندان و شکنجه و ....ندارد رهبر را با تعابیر محترمانه خواندند و در قالب نامه های مشفقانه و دلسوزانه نه تنها تمام مشکلا ت ، نقدها و اعتراضات خود و مردم را به گوش رهبر ، حامیانش ، مخالفانش و عموم مردم رساندند بلکه درخواستها و اهدافشان را هم در قالب تقاضا و درخواست مطرح کردند .
و دیدیم که نه زندانی و نه بگیر و ببندی اتفاق نیفتاد .
پس می شود با سلاح دلسوزی و شفقت و درخواست فرزند از پدر و .... بر سر رهبر و حاکمان ظالم خراب شد و حرف خود را هم زد و خواست خود و مردم را هم مطالبه کرد و آسیب هم ندید .
هنرمندان و ورزشکاران چند دسته اند .عده ایشان اصولا فقط معروف هستند و از نظر شخصیتی بسیار ضعیف هستند .پس نباید از آنها توقع خاصی داشت.
پاسخحذفعده ای شخصیت قوی دارند ولی عافیت طلب و راحت طلب هستند .اینها هم ول معطلند.
دسته سوم کسانی هستند که از نظر شخصیت انسانی و الهی و شعور تاحدودی رشد کرده اند و می شود رویشان حساب کرد.
شاید نتوان حکمی کلی صادر کرد. اگر یک هنرمند یا ورزشکار یا فعال فرهنگی با میل وخواست خود در مسائل سیاسی موضعی بگیرد می توان در باره موضعش داوری کرد. اما اگر به هر دلیلی به این کارمجبور شود مثلا تهدید جدی متوجه او باشد در صورتی که در مقابل تهدید مقاومت کند و هزینه بدهد می توان او را یک قهرمان نیز دانست و در صورتی که تسلیم شود می توان با توجه به وضعیت ناخوشایندی که در آن قرار گرفته او را درک کرد و از لحاظ اخلاقی محکومش نکرد. شاید من محکوم کننده نیز اگر در وضعیت او قرار می گرفتم همان موضع را می گرفتم. نمی توان از همه انتظار داشت که قهرمان باشند. به هر حال شرط لازم برای قضاوت در باره درستی یا نادرستی عملکرد هر فردی این است که او دارای اختیار باشد و اجباری بر او تحمیل نشود.
پاسخحذف