چهارشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۱
نه تنها پس از محمّدرضا شجریان بلکه در زمان خود او نیز نگرانیهای زیادی برای ادامهی مسیر موسیقی آوازی ایران وجود داشت. موسیقی آوازی با بداههخوانی و خود آواز زنده میماند که معمولاً با همراهی یکی دو استاد چیرهدست نوازنده است. بدون بداههخوانی و بداههنوازی موسیقی دستگاهی منبع الهام خود و بخش بزرگی از هویّت خود را از دست میدهد. در اوج شکوفایی موسیقی ردیفی پس از انقلاب هم کسی مانند شجریان به این کار همّت نگماشت و برای نمونه ناظری و افتخاری بیشتر تصنیف خواندند.
این تازه قدم اوّل است و بداههخوانی مستلزم احاطهی کامل و توأمان بر ادبیات و ظرایف موسیقی و قدرت تلفیق ایندو با هم است. فرزند شجریان بودن برای همایون مزیّت بزرگِ داشتنِ میراث ژنتیک آن حنجرهی بینظیر و بهرهگیری از معلّمی کارکشته و تماموقت بود که همایون را صاحب بهترین سختافزار آواز کرد. همایون به جایی رسید که هنگام اجرای برخی قطعات، شجریان پدر میگفت که «مثل دوران جوانی من میخواند و معلوم نیست من بتوانم الآن چنین چیزی را اجرا کنم». اینکه همایون از این موهبتِ نیمی خدادادی و نیمی باتلاش به دست آمده چه کرد بماند. ویژگی دیگر فرزندی شجریان مقایسهی دائم با اوست. طبیعی است که دوستداران موسیقی ایرانی از او بخواهند که مشعل آواز ایران را روشن نگه دارد. همایون تا اینجا چنین نکرده و انگار قصد هم ندارد شیوهاش را عوض کند. به گمانم اوّلین بار حسین علیزاده بود که گفت همایون پاپ میخواند نه سنّتی؛ این کار به خودی خود اشکال ندارد ولی اینکه چرا اصل را رها کرده و به فرع پرداخته را باید از خودش پرسید.
شجریان جوان اخیراً دو قطعه موسیقی کردی خوانده که با واکنشهای متفاوتی روبهرو شده است. گذشته از داوری کارشناسان موسیقی دربارهی اصل روند هنری او، بسیاری از این انتقادها از دید من نارواست. شجریان کاری کرده که در دنیا مرسوم است و خوانندهای بسیاری قطعاتی از موسیقی دیگر ملل را بازخوانی میکنند که آشکارا بدون داشتن آن لهجه و نوع ادای مخارج حروف زبان اصلی است ولی به دیدهی اغماض به آن مینگرند گرچه خواندن ترجمهی آن ترانه یا جایگزینکردن ترانهی نو بر خواندن اصل آن ارجحیّت دارد. در سرزمین ما هم خوانندگان زیادی موسیقی فولکلور دیگر نواحی را بازخوانی کردهاند و کسی بر آنان خرده نگرفته است. مثالهای نیز فراوانند و کسی نمیگوید هر خوانندهای فقط باید به زبان یا لهجهی خودش بخواند.
نیمنگاهی به بعضی «نقد»ها انداختم. نفر اوّل که جز کورد/کردبودن ظاهراً استدلال خاصّی ارائه نمیکند. ایشان میفرماید که من اطّلاعی از موسیقی دیگر نواحی ندارم و در برابر آنان فقط شنونده هستم. خوب شاید دیگرانی باشند که از شما بیشتر بدانند و بخواهند تجربهی بیشتری بکنند. ایشان ادامه میدهد که موسیقی سنّتی گسترهی وسیعی از موسیقی نواحی و اقوام است و موسیقی دستگاهی بخش کوچکی از آن است. بخش اوّل کلام درست است ولی موسیقی ردیفی یا دستگاهی بخش کوچکی از موسیقی ایران نیست بلکه خلاصه، چکیده، استخوانبندی و مایهی قوام آن است. منتقد مذکور میافزاید که حتّی پدر شما که نابغهی موسیقی دستگاهی بودند چنین خبطی نکردند. اتًفاقاً شجریان پدر چنین «خبط»ی کرده است و «مریم سابلاغی» را به زبان کردی خوانده و بسیار خوب هم خوانده است. اگر قرار است عمل شجریان ملاک باشد، بهتر از این مثال پیدا نمیکنیم. درضمن دشتیخوانیهای شجریان و خواندن اشعار باباطاهر با لهجهی لری هم از دیگر تجربههای موسیقایی او بود و اینگونه نبود که وی فقط به زبان معیار یا احیاناً لهجهی مشهدی آواز بخواند. نقد ایشان یک مقدار حاشیههای فرامتنی هم دارد که وارد آن نمیشوم.
در ایران که سیر آفرینش هنری و علمی بیش از آنکه یک فرایند خلّاق و جریانی مستمر باشد متّکی بر تکچهرههاست، پس از فقدان یک استوانهی فرهنگی معمولاً خلئی به وجود میآید تا کسی بیاید و بتواند خیل مقلّدان را کنار بزند و طرحی نو دراندازد؛ بیایید امیدوار باشیم که آن چهره هرچه زودتر در موسیقی آوازی پیدا شود.
مسئولیت اصلی این دو اثر با اهنگسازه. ارش گوران هم که کرده خودش.
پاسخحذفدرسته؛ یادداشت را صرفنظر از این موضوع نوشتم.
حذفاول پدر پیر خورد رطل دمادم
پاسخحذفتا مدعیان هیچ نگویند جوان را