سهشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۱
ادامهی سیاستهای خودسرانهی خارجی و سرکوب داخلی دستاوردی جز سقوط سیاسی بیسابقه برای نظام حاکم بر ایران نداشته است. نشانههای آن فراتر از شمار و هر روزه قابل مشاهدهاند ولی یکی از مهمترین آنها هماهنگی چین در صدور قطعنامهی کشورهای جنوب خلیج فارس دربارهی ایران بود. گذشته از اثبات شکست قطعی سیاست نگاه به شرق که توهّم نوعی اعتماد متقابل بین ایران و چین در آن نهفته بود، چین برای گسترش مناسبات خود با کشورهای عرب نیازی نداشت و ندارد که با آنها در روابط خود با دیگر کشورها نیز همآواز شود. این ضعف بیسابقهی نظام مقدّس است که باعث شده هر کسی به خود اجازه دهد لگدی به آن بزند. متأسّفانه این لگد نه فقط به نظام بلکه به تمامیّت ارضی ایران بود. چین میدانست که دست ایران در پوست گردوست و توان نشاندادن واکنش ندارد و محاسبهی آنها درست بود؛ به گونهای که فراخواندن سفیر چین حتّی به احضار نیز تعبیر نشد.
نشانهی دیگر گستاخی کرهجنوبی در امارات بود. کره نیز برای ارتباط با امارات نیازی نداشت که بین کرهشمالی و ایران تشابه برقرار کند. اگر ایران ایران بود، امارات حتّی پیشپاافتادهترین دغدغهاش هم نبود و امارات جرأت انداختن نگاه چپ به همسایهی شمالی خود هم نداشت چه رسد که آن را دشمن خود بپندارد. نظام که از موضوع چین درس کوچکی گرفته بود و تازه کره هم چین نیست، سفیر کره را احضار کرد امّا کره برای بار دوّم پا را از حدّ خود فراتر نهاد و سفیر ایران را احضار کرد که بگوید نه تنها از گفتهی مسئولش پشیمان نیست که حتّی اعتراض به آن را برنمیتابد. با مشاهدهی تحوّلات فرهنگی چندسال گذشته میتوان دید که نوعی ناسیونالیسم روبهگسترش در کرهجنوبی در حال رشد است که پتانسیل برافروختن آتشی در شرق آسیا را دارد. همه از کره شمالی نگرانند، من از کره جنوبی. کره شمالی دیر یا زود توسّط همسایهجنوبی خود بلعیده خواهد شد. این را به عنوان یک پیشبینی از من داشته باشید.
استفادهی نخستوزیر و برخی شخصیّتهای عراقی از نام دلخواه کشورهای عرب برای خلیج فارس نیز چیزی بیش از یک کجسلیقگی است. عراق که در سالهای گذشته نه تنها به یمن اهمال نظام مقدّس مجبور به پرداخت غرامت جنگی به ایران نشد که هیچ، هم نهادهای وابسته به نظام ساختوسازهای زیادی در آن داشتهاند و هم شبهنظامیان وابسته به ایران بودجهی هنگفتی را از سرمایهی مردم ایران بلعیدهاند؛ این هم نتیجهی آن. فراموش نکنیم که عراق دروازهی ارتباطی ایران با سوریه و لبنان است و استقلال سیاسی عراق در آینده پیامدهای دیگری برای نظام ایران خواهد داشت. شاید بعضی از افت سیاسی نظام خوشحال باشند ولی من جنبهی دیگر ماجرا را میبینم و آن هم کاهش قدر و قیمت جایگاه سیاسی ایران است. این جایگاه به سختی به دست میآید و به سادگی از دست میرود. به بیان دیگر ادامهی حیات نظام حالا دیگر به شکلی واضحتر برای ایران به مثابهی یک کشور نیز زیانبار شده است و این روند ادامه نیز خواهد یافت. حتّی اگر همین امروز نظامی دموکراتیک در ایران حاکم شود، جبران خسارتهای داخلی و خارجی چند دههی گذشته سالها زمان خواهد برد.
درباره اختلاف و چنددستگی بین نیروهای مخالف حکومت هم اگر بنویسید جا دارد. افسوس که این جنبش زیبای اجتماعی به خاطر نبود اتحاد به هدر برود.
پاسخحذفاز مشروطه به بعد همین حکایت برقرار است. تا حالا چندبار دورخیز کردم که چیزی بنویسم ولی برای نیفزودن به تشتَت موجود منصرف شدم.
حذف