پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
به هزار و یک علّت در طول تاریخ نگاه مردسالار سفید غربی خود را بر تمام ارکان این فرهنگ تحمیل کرده است. رهایی از این نگاه جز با حمایت از اقلیّتهای فرهنگی ممکن نیست، با دادن مجال شنیدن صدای آنان و قراردادن آنها در جایگاه لایق خود. طبیعی است که این کار متضمّن دادن نوعی رانت مثبت هم باشد امّا اگر این کار به افراط بینجامد ممکن است اثر عکس داشته باشد و کلّ روند را کند یا با سؤال مواجه کند.
پس از اعتراضهای فراوان در سالهای اخیر به سفید و مردبودن نگاه هالیوودی اخیراً شاهد سیل جوایز و قدردانیها از زنان و غیرسفیدها بودهایم. استیون کینگ چندی پیش نوشت که به هنگام ارزشگذاری یک اثر هنری ترجیح میدهد فقط به کیفیّت خود اثر نگاه کند تا ویژگیهای صاحب اثر که با واکنش شدید بسیاری روبهرو شد که نمیتوانستند اصل کلامش را زیر سؤال ببرند.
آثار هنری زیادی پس از سالیان با دخل و تصرّفهایی بهروز و بازتولید میشوند؛ پس اصل موضوع پذیرفته است ولی میتوان دربارهی چگونگی آن چونوچرا کرد. اخیراً نمایش کلئوپاترا در یک سریال اعتراض مصریان را برانگیخت. کلئوپاترا به شکل زنی سیاهپوست تصویر شده بود که همخوانی چندانی با نگاه تاریخ به او که از نژادی مقدونیهای بود نداشت. سازندگان سریال گفتند که ملکهی آنان بسی بیش از الیزابت تیلور به نمونهی اصلی شباهت دارد که شاید درست باشد ولی نشانی اشتباهدادن است. قاعدتاً هدف باید لحاظ نمونهی اصلی باشد تا پرهیز از یک نمونهی اغراقشدهی سفید از او. اگر قرار نیست بین بازنمایی و اصل شباهتی باشد چرا اصلاً سراغ تاریخ رفتهاید و مثلاً یک سریال تخیّلی تولید نکردهاید؟ همین ایراد را سالهای سال به تصویرگران عیسی مسیح گرفتند که مردی با موها و چشمان روشن را نشان میدادند که نسبت چندانی با مردی خاورمیانهای نداشت. سیاهنمایاندن چهره به صورت شخصی یا بهاصطلاح «Blackfishing» عملی مذموم تلقّی میشود؛ چرا انجام همین کار با یک کاراکتر تاریخی ممدوح باشد و حتّی بالاتر تلاش برای راهگشایی به رنگینپوستان به حساب آید؟
سریال اخیر بیبیسی بر اساس رمان سترگ «آرزوهای بزرگ» کاری حرفهای و بسیار خوشساخت است ولی استّلا در آن دختری با نژاد هندی تصویر شده است. پیپ به هنگام دیدن استلّا در رمان دیکنز با دختری با لباس، کفش و موی سفید مواجه میشود؛ نوعی نادر از موی بلوند که به سفیدی میزند. برخی از بازسازیهای این رمان از این توصیف عدول کردهاند ولی در عوض تلاش کردهاند که کسی را جایگزین کنند که نه تنها پیپ بلکه هر بینندهای را هم به تحسین وادار کند. در این سریال دو بازیگری که برای کودکی و بزرگسالی استّلا انتخاب شدهاند چنین نیستند. طبعاً آنچه گفتم ربطی به نژاد و رنگ پوست آنان ندارد. در سریالهایی مانند «بریجرتون» و «ملکه شارلوت» شاهد تلاش سازندگان انگلیسی برای دیدن و ارزشگذاری دیگر نژادها به ویژهی هندیان (به دلایل تاریخی آشکار) بودهایم که تا حدود زیادی موفّق هم شدهاند. چرایی انتخاب نهچندان دلچسب اخیر را باید از سازندگان سریال پرسید.
همین نگاه در دادن مجال به زنان در مناسبتهای هنری نیز دستکم در خور قراردادن یک علامت سؤال است. فستیوال برلین امسال هیئت داورانش را از میان زنان انتخاب کرد؛ تا اینجا درست ولی رئیس هیئت داوران چه کسی بود؟ کریستن استیوارت، هنرپیشهای معمولی که حتّی یک فیلم ماندگار هم در کارنامهاش ندارد و علاقهی نسل جدید به او بیشتر به خاطر حواشی زندگی خصوصیاش است. اگر قرار به انتخاب یک زن بازیگر/سینماگر بود به سادگی میشد اسم صد نفر را ردیف کرد که به مراتب از او لایقتر بودند. برگزارکنندگان فستیوال در دفاع از انتخابشان گفتند که ایشان را برای پذیرفتن بازی در چند فیلم اروپایی برگزیدهاند. این یعنی هالیوود را در اعلی علیّین قراردادن و سینمای اروپا را در موقعیّتی مادون که بازی یک هنرپیشه در نقشهای دوّم در برخی فیلمهای فرانسوی چنین امتیاز بزرگی تلقّی شود.
همین بازیگر یکی دوسال پیش نقش پرنسس دایانا را بازی کرد که بسیار جای تعجّب داشت. لهجهی بد بریتانیایی و تفاوت قدّی فاحش بیستسانتی با دایانا تماشای او را واقعاً سخت کرده بود. سازندگان فیلم امّا از متولّیان فستیوال برلین صریحتر بودند و گفتند که تینایجرها دوستش دارند و همین کافی است. پیرامون آثار هنری برخلاف مسائل علمی به دشواری بتوان با قطعیّت از درست و نادرست سخن گفت و بحثها دستبالا در حدّ اختلاف سلیقه است امّا حقّ پرسش برای مخاطبان نیز باقی است که دفاع نادرست از امر درست تا چه حد پذیرفتنی است؟
کریستن استیوارت بعد از خرابکاریش اومد تو اس ان ال توییتای دونالد ترامپو خوند و مسخره کرد. اونجا هر کاری کردی نباید کم بیاری. بیچاره رابرت پتینسون.
پاسخحذففقط دنبال حاشیهای فرید ؛)
حذفحاشیه از متن مهمتره. دنیا بر اساس حاشیه میچرخه.
حذف