دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۳
آن گیسوکمندان، آن ساکنان ادواری زندان، آن مجمع خوبان، آن نظامآشوبان، آن بازنویسان حکمت شادان، آن مایهی تنگی نفس روزنهگشادان، آن رنگینشلیتهها، آن اتحاد جماهیر سلیطهها، زیبا و شیرین زیستند و بر زشتی شوریدند و جان و سلامت خود را در میانه نهادند؛ خدایشان بیامرزد.
اوّل کسی از اینان که قدم در طریق توحید گذاشت ویدای موحّد بود که به یک تکّه چوب ناموس قدرت و بیضهی ولایت را هوا کرد و بیآنکه قائل به تجسیم شود چون مجسّمهای ایستاد. بار دیگر با بادکنکی چند مایهی هتک حرمت نظام شد. نقل است که هرچه پرسیدند جواب نداد یعنی العاقل یکفیه الاشاره و العاقلة تکتفی بالایماء.
کدبانویشان نرجسالشمیم محمّدی بود که ذهنی بسامان، موهایی پریشان و آرایش فراوان داشت. ورا پرسیدند که آرایش و زندان؟ گفت: نیکی و پرسش؟ نسرین ستوده گفت که وی در میان ما چون والدراما بود در میان فوتبالیستها. از او پرسیدند که زن را در این طریق چه بهتر؟ گفت: مبارزه در وطن. گفتند: اگر نبود؟ گفت: تبرّی از دشمن. گفتند: اگر نبود؟ گفت: حیا و پردهپوشی. گفتند: اگر نبود؟ گفت: سکوت و خاموشی. گفتند: اگر نبود؟ گفت: بین روی کلاغ و عقل الاغ جمع کند و بیستوچهار هفت در رسانهها ماغ کشد.
پیامبرشان صدیقةاللسان وسمقی شاعرهای بود که کتابی نبشت و خود را مبعوث کرد. از او پرسیدند که مگر نبی نگفت که لانبّی بعدی؟ گفت: چرا ولی نگفت که لانبیّة بعدی و سائل مدهوش شد از این جواب. گویند که ایزدنشان را پیامی سرّی فرستاد که به کشف حجاب رضا میدهی که فبها المراد و گرنه حکم به کشف لباس خواهم داد. و هم او گفت که پس از سالها سالاری مردان باید جهانی به پایتختی زنان برپا داشت -چنان که نزار قبانی گفت- آنگاه دم از تساوی حقوق زد. شهرنوش پارسیپور بسی شادمان شد و پرسید پس شود آیا که حکم به تعدد رجال برای زن دهی؟ صدیقه گفت: آسیاب به نوبت.
ناسیهی منسیّه شیرین العباد پرسید که چرا از من سؤالی ندارید؟ گفتند که جدید چون به سوق آید، قیمت قدیم به چارچوق آید.
پیشقراولشان فائزهای بود که با دوچرخهای تبلیغ علیه نظام کرد و سم استریکنین را شهرهی خاص و عام. پدرش را شهید و مغروق خواند و برادر شوهرش وحید را مقتول. هرگاه سخنی گفت یا مصاحبهای کرد، یا در روزنامهای بسته شد یا در دکانی تخته یا رجولیّت ولایتزدهای اخته.
شهیدهی قوم ماهرخساری بود که دیهی خون او خیزشی عظیم شد و جهانی را به شگفت آورد. جرقّهای بود که با نغمهی هزار «برای» اقوام ایران را گرد هم آورد؛ جان خود را نثار کرد و ظلم و سرکوب و ستم را عار و زن و زندگی و آزادی را شعار. رحمةالله علیهّن فی کل حال.
همین سبک تذکرهالاولیا رو در آینده هم ادامه بدید
پاسخحذف