اصلاح‌طلبی به مثابه‌ی روش


                        
بیگانه از من دعوت کرده در باره آینده و اینکه« چه می‌خواهیم؟» چیزی بنویسم. این همان حرفی است که من مدّتهاست دارم می‌گویم که نقدواره‌های افشاگرانه اگر برای اثبات ناکارآمدی و نامشروعیّت حاکمیّت ایران بود، حالا دیگر چیزی برای دفاع نمانده است. حاکمان ایران دارند به دست خود اشتباههای فراوانی را مرتکب می‌شوند که دیر یا زود این نظام را از لحاظ نظری به پایان راه می‌رساند. مهم‌ترین پرسش در این هنگام این است که به فرض که تغییری صورت گرفت، چه می‌خواهیم و انتظارمان از جامعه‌ای خوب و عادلانه چیست؟ حرفها زیاد است ولی من به یک موضوع که از دید من مادر دیگر مسائل است اشاره می‌کنم:


خیلی پیشتر در باره‌ی سینمای ملّی، تآتر ملّی و دیگر چیزهای «ملّی» نوشته بودم. گاهی نویسندگانی که این دغدغه را دارند، اصلاً هیچ نمونه‌ای را به عنوان مصداق صفت «ملّی» نمی‌یابد و به آنچه الآن نیست و باید ایجاد شود، می‌پردازند و گاهی بعضی سعی می‌کنند از میان- مثلاً- شصت فیلم که در سال تولید می‌شود، دو سه تا را برگزینند و بگویند اینها سینمای ملّی ما هستند؛ همینطور دیگر هنرها و زمینه‌ها. درست مانند کسی که در بیست سطر املایش هجده غلط داشته باشد و دستش را روی دو خطی که درست نوشته بگذارد و بگوید:« سواد واقعی من این است». خوب، او فقط خود را فریب داده است. سینمای ملّی ما تمام چرندیات روی پرده به علاوه‌ی معدود فیلمهای خوب یا متوسّط‌الحال است. حکایت ما در سیاست و اجتماع و دانش و هر چیز دیگر نیز همین است. اینکه عقیده داشته باشیم که برای نمونه، دولت فعلی نماینده‌ی ایرانیان نیست و حدّ متوسّط شعور و دانش و اخلاق ایرانیان بسیار بیشتر از حاکمان آن است، شاید درست باشد ولی همین فرهنگ و همین مردم باعث شده‌اند که این دولت سر کار بیاید. اگر کسانی توانسته‌اند تقلّب کنند، کوتاهی «همه» دلیل آن بوده تا کسانی به منصبی برسند که توانایی چنین کاری را داشته باشند. منظور من این است که ما درست آن جایی هستیم که باید باشیم و ما آن چیزی هستیم که هستیم نه آنچه فکر می‌کنیم باید باشیم یا می‌توانیم باشیم.


همانطور که نوشتن یک متن جز در یک زمینه ممکن نیست، هر اقدامی برای آینده جز با پذیرفتن گذشته و اکنون و تلاش در جهت اصلاح آن ممکن نخواهد بود. آنچه ما اکنون داریم حاصل پیروزیها و ناکامیها، غفلتها و تلاشهای طول تاریخ است که آمیزه‌ای از باورهای فرهنگی، عقاید دینی، رسوم اجتماعی و بازتولید اسطوره‌ای را در این سرزمین به جا گذاشته است. چنین متنی را با جمع‌آوری امضا، انقلاب، انتخابات و همه‌پرسی یا هر چیز دیگر نمی‌توان حذف کرد یا نادیده گرفت. شکافهای زیادی در جامعه‌ی ایران است، چپ و راست، تمامت‌خواه و دموکراسی‌خواه، مذهبی و غیرمذهبی و مانند آن، به علاوه‌ی قومیّتها، تفکّرات و سلایق گوناگون. این لحاف چهل تکّه را نمی‌توان مانند شیئی مستعمل دور انداخت؛ بلکه ابتدا باید حفظ و سپس رفو کرد.


بدترین نقطه‌ی آغاز جایی است که ما تنها با نگاه به دستاورد دیگران در باره‌ی آینده پرسش کنیم و این زمینه‌ی فرهنگی را به دست فراموشی بسپاریم. اینجاست که اسطوره‌های خفته و باورهای پنهان شده با نامی دیگر خود را به ما تحمیل خواهند کرد. برای مثال قانون اساسی ایران بر اساس قانون اساسی شاهنشاهی نوشته نشد بلکه بر اساس قانون اساسی چند کشور اروپایی نوشته شد امّا حاصل آن چه شد؟ قدرتی که در انقلاب اوّل قرن در ظاهر مشروطه شده بود، حالا باطناً و ظاهراً مطلقه شده است. شاید اگر صرف نظر از تئوریهای فقیهانه، مشروط شدن نفر اوّل (یعنی تجربه‌ای که پیشتر از سر گذرانده بودیم) پذیرفته می‌شد وضع ما اکنون این نبود. این به معنای مقایسه‌ی شاه و فقیه نیست- که باعث شد کدیور یک سال و نیم آب خنک بخورد- بلکه به این معناست که اگر فقیه خوب باشد که چند شرط نظارت مردمی او را بد نمی‌کند و اگر- خدای ناکرده و زبانمان لال – بد شود، امکان مهار او موجود خواهد بود. این نظریّه می‌توانست به صورت تئوریک در درسهای فقهی مطلق باشد ولی در عهد و میثاق ملّی چند محدودیّت داشته باشد؛ درست مانند شروط ضمن عقد در ازدواج.


از دید من در طرح هر سؤالی در باره‌ی آینده اگر به وضع فعلی و داشته‌های- هرچند ناچیز- خود تکیه نکنیم امکان اشتباه و ناکامی بسیار زیاد است. برای مثال چند سؤالی که این روزها مطرح شده و شکل صحیح طرح آن از دید خودم را می‌آورم.


ساختار سیاسی کنونی چه ایرادهایی دارد و چگونه باید اصلاح شود؟ (به جای: ساختار سیاسی ایده‌آل چه ویژگیهایی باید داشته باشد)
رسانه‌ی رسمی فعلی چه ایرادها و چه نواقصی دارد و چگونه می‌توان آنرا بهبود بخشید؟ (به جای: رسانه‌ی ملّی مطلوب چگونه است؟)
نظام آموزشی کنونی چه ایرادهایی دارد؟ (به جای: نظام آموزشی خوب چه ویژگیهایی دارد؟)
قوّه‌ی قضائیّه‌ی فعلی چه نقاط قوّت و ضعفی دارد؟ (به جای: قوّه‌ی قضائیّه‌ی عادلانه و کارآمد چه ویژگیهایی دارد؟)
و...


بدیهی است که ما مستغنی از سؤالهای درون پرانتز نیستیم ولی پس از پاسخ دادن به آن باید آنرا در متن داشته‌های خود پیاده کنیم نه اینکه اینها را دور بریزیم تا آن مدل را پیاده کنیم. باز هم روشن است که جوابها به سؤالهای اوّل می‌تواند بسیار متفاوت باشد، یعنی کسی ده درصد قانون اساسی فعلی را نیازمند تغییر ببیند و کسی هفتاد درصد از آن را. اینگونه است که اصلاح‌طلبی اینجا – آن چنان که در علم سیاست به کار می‌رود- چیزی در مقابل انقلاب نیست که عوض کردن ساختارهای سیاسی یک کشور باشد یا نباشد. حتّی انقلاب یا تغییر قانون اساسی - با رضایت یا به جبر- می‌تواند صورت بگیرد ولی باز هم اصلاح‌طلبی حاکم باشد. انقلاب اگر به معنای  نفی گذشته است، هر کس که صرفاً بر اساس آنچه می‌پندارد و ندیدن اکنون، الگویی برای آینده در نظر بگیرد انقلابی خواهد بود، گرچه اهل خشونت یا طرفدار تغییر ساختارهای سیاسی نباشد. اینجا یک نکته را اضافه کنم که آنکه می‌پندارد که می‌تواند بدون زمینه‌ی فرهنگی فکر کند اشتباه می‌کند و در حقیقت زمینه‌ی دیگری را برای اندیشه در ذهن دارد که حاصل مطالعه و ممارست فکری یا سکونت در جایی دیگر است، پس او گرچه فارسی می‌نویسد ولی ایرانی نمی‌اندیشد. این اصلاح‌طلبی در دل خود، پذیرفتن حضور «دیگری»، نقد گذشته به جای نفی گذشته، عبث بودن انتقام‌گیری از افراد( به عنوان عاملان خرابیها) و ندیدن اندیشه‌های ورای اعمال آنها، تدریجی بودن فرایند اصلاح (تفاوت گذاشتن بین تاکتیک، استراتژی و هدف‌گزینی) و بسیاری نکات دیگر را به همراه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.