همه‌ی شهر باخبرند


                    
به این دو روایت خصوصی از دو تن از محافظه‌کاران و اصلاح‌طلبان توجّه کنید:


محمّدجواد لاریجانی: زن تن‌فروشی را در زمانی که کمیته‌های قدیم هنوز دایر بود گرفتند و از زمان دستگیری تا آمدن اوّلین بازجو( یا هر عنوانی که آن زمان داشت) به او سه بار تجاوز شد. او که زنی بی‌پروا و صریح بود با خنده می‌گفت که فکر می‌کردم دارم پیر می‌شوم و یواش یواش موقع بازنشستگی است اگر می‌دانستم که اینقدر تکّه‌ی نابی هستم که در کمتر از یک ساعت سه بار به من دست درازی کنند، بیشتر قدر خودم را می‌دانستم.


سیّد مصطفی محقّق داماد: به دوستان می‌گویم که بعد از انقلاب، سیاست و اقتصاد و مدیریّت و خیلی چیزهای دیگر را به دست گرفتید. اینکه در اداره‌ی اینها خیلی موفّق نبودید را می‌گذاریم به حساب اینکه آخوند جماعت تا به حال با اینها سروکار نداشته و طبیعی است که کاربلد نباشد ولی حدّاقل به اقتضای دانش حوزوی خود باید از پس قضاوت و ساختن یک دستگاه قضایی برمی‌آمدید که در همان هم ناکام بودید. (از اینجا به بعدش را به گریه افتاد) ما قاضیانی داریم که مرتکب هر خلافی می‌شوند مثلاً شرب خمر و زنا می‌کنند و بعد برای کسانی که همان اعمال خودشان را مرتکب می‌شوند، حکم شلّاق صادر می‌کنند.


خبر تجاوزها- به عنوان جزئی کوچک از رفتارهای نابهنجار در زندان- برای کسانی که دسترسی به اطّلاعات ندارند خیلی عجیب است و گرنه خواص حاکمیّت، چه مدافع و چه منتقد از لااقل بخشهایی از آن باخبرند. سؤال اصلی از مدافعان این نیست که چرا مأموران چنین می‌کنند، بلکه این است که چرا دیدید و فهمیدید و واکنشی مؤثّر نشان ندادید؟ و چرا الآن آنرا انکار می‌کنید؟ پرسش از منتقدان نیز این است که شما که از دیرزمانی این مسائل را می‌دانستید، چرا حالا و اینقدر دیر اعتراض می‌کنید؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.