از قرق تا خروسخوان


                            
شب ما چه باشکوه است
وقتی که گلوله‌ها
آن را خالکوبی می‌کنند
و دل ما را
در دو سوی شب
بانگ الله اکبر
به هم وصل می‌کند.
شب ما چه باشکوه است
وقتی که تاریکی
شهر را متّحد می‌کند
شب ما چه با شکوه است
وقتی که دستی ناشناس
دری را
بر رهگذری مبارز
می‌گشاید و
شوق و تپش در دالان
بازوی هم را می‌فشارند.
شب ما چه باشکوه است
وقتی که نظامیان
در محاصره‌ی چشمان شب‌زنده‌داران
اسیرند.
شب ما
چه غمگنانه باشکوه است
وقتی
که فریاد و ستاره
در آسمان گره می‌خورند
و بر بامها، سایه‌ها
خاموشانه
ترحیمی ساده دارند.
از قرق تا خروسخوان
شبروان
دل ما را در کوچه‌ها
چون مشعلی دست به دست می‌گردانند
و خواب، بیهوده
بر فراز شهر، پرسه می‌زند
کشتگان
سحر را نمی‌بینند
امّا
صبح، حتمی‌الوقوع است
                                                         
سیاوش کسرایی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.