مگه نه؟

-->
                    
من و تو قصّه‏‌ی یک کهنه کتابیم، مگه نه؟
یه سؤالیـم ، یه سـؤال بی‏‌جوابیم، مگه نه؟
یه روزی قصّه‌ی پرغصّه‌‏ی ما تموم می‏شه
آخـرش نـقـطـه‌‏ی پایـان کتـابـیـم، مـگه نـه؟
پشـت هـم مـوج بلا می‏شـکـنه و جـلو مـی‏آد
وای بر مـا که رو آب مثل حبـابیـم، مگه نه؟
کی می‏گه ما با همیم، ما که با هم جفت غمیم
دو تا عکسیم و به زندون یه قابیم، مگه نه؟
ای خــدا... ابـر مـحـبّـت چـرا بـارون نـداره
آسمون خشکه و ما تشنه‌‏ی آبیـم، مگه نه؟
کار دنیا رو که چشمم دیده بود گفت به دلـم
ما دو تا پنجـره‌‏ی رو به سـرابیـم، مگه نه؟
اگـه تـا دامـن خـورشـیـد خــدا هـم بـرسـیـم
آخر از بوسـه‌ی خورشیـد کبـابیم، مگه نه؟
  
این ترانه‌ی بیژن سمندر را با آهنگ عطاءالله خرّم و صدای محمّدرضا شجریان از اینجا بشنوید. 
  
پ.ن: نقل است كه هوشنگ ابتهاج اين آهنگ را شنيده و بعد خطاب به شجريان گفته: «با ذوالفقار پياز پوست نكن» يعنی صدايت را ارزان خرج نكن. چقدر به اينگونه مديريّتهای فرهنگی نياز داريم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.