از وحیدنیا تا مهدوی‌نیا


             


آنچه پس از انتخابات بیش از هر چیز نظر مرا به خود جلب کرده، تغییر مسیر افرادی بوده است که نه ما و نه سینه‌چاکان ولایت در صداقت آنان شکّی نداریم. اینها را نمی‌توان فریب‌خوده و چشم طمع به غیر دوخته نامید. اینها یک الگوی تمام عیار برای پیروی داشتند که دوای درد آنان و پاسخ تمام پرسشها بود و حالا آن دیوار اعتماد ترک ‌برداشته است و همه‌ی اینها با یک پرسش ساده شروع شد؛ من عاشق آن پرسش هستم که چون بهمنی از سقوط یک دانه شن آغاز می‌شود ولی به آواری مهیب می‌انجامد.


محمّد نوری‌‌زاد در کارهایش کم به اصلاح‌طلبان تکّه نینداخت، کسانی که قسمتهایی اندک از «پروانه‌ها می‌نویسند» را دیده باشند می‌دانند که او با ساده‌سازی مفرط تاریخ اسلام در قالب نمایش، تمام شعارهای پس از دوّم خرداد مانند تساهل، تسامح، دموکراسی و حاکمیّت اکثریّت را به طلحه و زبیر و دیگر اشخاص جبهه‌ی شر صدر اسلام نسبت می‌داد، حالا چه شده که برای زندانی شدن محمّد قوچانی یادداشت می‌نویسد و جرم او را اندیشیدن و فهمیدن او برمی‌شمرد؟ از یکی از دوستان این وبلاگ که در تبعیّت از ولایت مشابه او بود ولی حالا نظراتش عوض شده، خواسته‌ام که لحظه‌ی تغییرش را برایم توصیف کند که امیدوارم چنین کند. خود نوری‌زاد هم خیلی مهم است که در کنار نقد اوضاع جاری، به نقد نوری‌زاد چندسال پیش هم بپردازد. می‌دانم تشریح خود، خیلی سخت است ولی حاصلی بسیار پرثمر و مفید برای خودش و دیگران خواهد داشت.


نویسنده‌ی این مطلب، کم‌ترین همدلی با جنبش سبز ندارد ولی گیر آن چیزی افتاده که یقه‌‌ی بسیاری را در این چندماهه گرفت و رها نکرد:«پرسش». او پس از اشاره به مبلغ تخصیص یافته برای برخورد با معترضان -که البتّه از افشاگریهای امیرفرشاد ابراهیمی درباره‌ی انصار حزب‌الله به این سو دیگر راز مگویی نیست-، به این پرسشها می‌رسد:«آیا این حرکت هر چند که خیرخواهانه است ولی توقع تعدادی از بسیجیها را در مقابل کاری که فقط به خاطر حفظ آرمانهای نظام مقدس جمهوری اسلامی انجام می‌دهند، بالا نخواهد برد؟ و آیا این حرکت کوچک‌کردن رسالت و حرکتی که ما بسیجیها برای سربلندی ایران اسلامی انتخاب کرده‌ایم و اکنون در خیابانهای تهران و شهرهای مختلف با دشمنان آن دست به گریبان هستیم نخواهد بود؟ آیا در جبهه‌های جنگ حق علیه باطل ما برای پول و مادیات از جان خود گذشتیم و به خط مقدم جبهه‌ها هجوم بردیم؟ آیا آن زمان سخن از پول و مادیات بود؟ ای کاش مشاوران رهبرم قبل از این حرکت تاملی می‌کردند تا اینگونه شاهد فیلمهایی که در ۱۳آبان در صدر خبرهای جهان قرار گرفته نباشیم . اینچنین که من دریافته‌ام این مبالغ تشویقی به یگانهای ویژه نیروی انتظامی و بعضی از ارگانهای دیگر نیز ارائه شده که تعداد دستگیریها و درگیری و خشونت در ۱۳آبان در نقاط مختلف تهران را بالا برد  من خود شاهد بودم که برای افزایش تعداد دستگیریها در ۱۳آبان فرمانده بسیج یکی از مناطق تهران با همکاری تعدادی از پرسنل یگان ویژه نیروی انتظامی پارکینگ منزل خود را تبدیل به یک بازداشتگاه موقت کرده بود که در عصر ۱۳آبان بیش از دو مینی‌بوس افراد دستگیر شده اعم از زن و مرد به بازداشتگاه سپاه انتقال دادند. آیا این یک نوع افراط و تفریط نیست؟ ایا نباید فکری برای صورت مسئله کرد؟ تا کی اینچنین رفتار کنیم؟»


این پرسش را رویه‌ی دیگر نسل پرسنده‌ای بدانید که دانشجوی نخبه‌اش در حضور رهبر وی را به پرسش می‌کشد. اگر دقّت کنید، مهدوی‌نیا سبزها را« دشمنان سربلندی ایران اسلامی» می‌خواند ولی این مهم نیست، مهم این است که او جرأت کرده بپرسد و معلوم است که جوابی برای آن نداشته و گرنه آنرا منتشر نمی‌کرد.


یک خاطره را همینجا نقل می‌کنم. برای دیدن فیلمی از یکی از کارگردانان مشهور جنگ با دوستم به سینما رفته بودیم، وقت بیرون آمدن رفیق سپاهی من، دوست اطّلاعاتیش را دید و با هم مشغول گفت‌وگو شدند، چند جمله‌ای را که شنیدم می‌گذارم برای وقت دیگر ولی اواخر صحبتشان، بحث به مسابقات جام جهانی فوتبال رسید؛ رفیقم شوخ‌طبعانه گفت: «بابا این صداوسیمایی‌ها هم شورش را درآورده‌اند و تمام نماهای تماشاگران را سانسور می‌کنند»، که همراهش که تا آن زمان لبخندی به لب داشت، رنگش قرمز شد و با لحنی خشن هشدار داد: «مواظب باش. داری به مرزهای ولایت نزدیک می‌شوی». رفیق ما هم سریع گفت‌وگو را پایان داد و خداحافظی کردند. بعد به من گفت: «شنیدی؟... اینی که دیدی به خاطر ولایت، لازم باشد، سر پدرش را جلو توپ می‌گذارد.» پرسیدم: «صحنه‌های ورزشگاه را چه به ولایت؟» گفت: «ای بابا... ولی فقیه، رئیس صداوسیما را انتخاب می‌کند و او مدیر شبکه سه و او کس دیگری را ... تا برسد به مسؤول پخش آن صحنه‌ی خاص، کوچکترین انتقاد به او، نزدیک شدن به مرزهای ولایت است!»


البتّه حالا و با حرفهایی که رهبر در مورد تأییدنکردن تمام برنامه‌های صداوسیما زده شاید آن شخص آن‌طور برافروخته نشود ولی اصل برای حضرات یک کلام است:« تبعیّت محض». سؤال، تردید، کنجکاوی و مانند آن یعنی از خط خارج شدن. مهدوی‌نیا کمی از خط خارج شده است، چون به محض شنیدن منبع پولها که نمایندگی رهبری است، بلافاصله و با یقین کامل تسلیم نشده، تازه چون و چرا هم می‌کند. او تا دانستن اینکه کسانی که گرفتند و زدند،«دشمنان سربلندی ایران» نیستند بلکه خواهران و برادران او هستند راه زیادی دارد ولی اگر ردّ این پرسشها را بگیرد، حتماً به جایی خواهد رسید. وحیدنیا و مهدوی‌نیا دو جوان از نسل جدید پرسشگر ایران هستند با فاصله‌ی فکری خیلی زیاد امّا جرأت پرسیدن دارند، نمی‌خواهند تسلیم محض باشند و می‌خواهند دلیل کارها و گفته‌ها را بدانند. هر دو فردیّت دارند، هر دو به دنبال دانایی هستند، هر دو می‌گویند اگر کار شما درست است، دلیلش را به ما بگویید تا ما هم بدانیم. به این نسل باید امیدوار بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.