۱- یکی سالها پیش نقل میکرد که عدّهای جوان مزاحم یک روحانی شدند و او را با متلکهایی آبدار نواختند غافل از اینکه طرف استاد کاراته است. او هم جواب آنها را داد، کار از درگیری لفظی که گذشت، عبا و عمّامه را تا کرد و کناری گذاشت و دخل آنها را آورد؛ یکی دو تا را شل و پل کرد و فک یکی دوتای دیگر را هم پایین آورد، بعد خونسردانه لباسهایش را پوشید و به راهش ادامه داد. ناقل میگفت وقتی خبر را به رهبر دادند از شوق گریست و گفت امام کجاست تا این را بشنود؟
من چیزی نگفتم ولی با خود گفتم گریه دارد ولی نه از سر شوق. البتّه اینکه روحانی- یا هر کس دیگر- توسریخور نباشد و بلد باشد از خود دفاع کند که چیز بدی نیست امّا اوّل از همه به شکاف عمیقی باید توجّه کرد که در جامعه افتاده است بین مذهبی و غیرمذهبی، خودی و غیرخودی، سهمیّهای و عادی، حزباللّهی و جز آن و ... . این شکافها برای یک سیاستمدار هشداردهنده است. این شکافها قرار بود که در سه دههی گذشته کم رنگ شود که نشد؛ کاخنشینی و کوخنشینی برنیفتاد، آقازادهها، انصار و انتصابیها هم که جای شاپورها، شعبان بیمخها و سناتورها را گرفتند. از این گذشته روحانی بودن یک روحانی به زبان و منشی است که نمونهی اخلاق باشد و بتواند آنان را از عمل خود شرمنده کند یا لااقل کاری کند که دست از تمسخر کسی که عقیده، رفتار و لباسش را نمیپسندند، بردارند. آن جوانها هم این بار کتک خوردند و نوبت بعد، شیخ بینوایی را که کاراته هم بلد نیست گیر میآورند و به جای این یکی، خدمتش میرسند.
۲- چیز دیگری که آن زمان نظرم را جلب کرد روحیّه رهبر و واکنش او بود. بعدها این علاقه و تمایل به دوقطبیکردن جامعه و کوفتن و روفتن نیروی مخالف را آنقدر در اعمال و گفتار وی دیدیم که عادی شد. این روزها از او اخبار زیادی در وبچین گذاشتم، مخالفت قاطع اوبا آزادی دانشجویان آن هم با این استدلال که دانشجو بودن دلیل برائت نمیشود که حرف درستی است ولی کدام گناه؟ دانشجویی را که میبرند و میگویند خودت بگو چه کار کردهای و بعد از سه ماه آزاد میکنند بیآنکه معلوم شود اتّهامش چه بوده، چه گناهی کرده است؟ نامهنویسی نوریزاد به رهبر گناه است؟ بسیار خوب، آیا سه ماه انفرادی هم قانونیست؟ کسی را که به خاطر نسبت خانوادگی با دیگران زندانی شده چه میگویید؟ تعجّب من از کسانیست که به وی نامه مینویسند و تقاضای عفو میکنند.
۳- رهبر به گفتهی هاشمی اجازهی انشعاب کارگزاران از روحانیّت را داد. گذشته از تحلیل نادرست وی (آنها رأی نمیآورند، مردم آنها را مقصّر کاستیها میدانند)، روحیهی ضعیفنوازی وی و عدّهای را هدف انتقاد مردم کردن هم جالب است. او بعدها- در حالیکه این خبر نشان میدهد دخالتش در روند امور بسی بیش از آن چیزیست که مردم میپندارند- این درایت را که با کنارکشیدن خود، دیگران را مقصّر نابسامانیها جلوه دهد از دست داد، و این امر دقیقاً از ۲۹ خرداد پارسال به بعد علنی و آغاز سقوط وجههی او شد.
۴- افشاگریهای امیرفرشاد ابراهیمی دربارهی نقش وی در حمله به بیت آیتالله منتظری و فرستادن فرزندش به میان آنها هم خبر تازهای بود. انتقاد منتظری امری کاملاً شخصی بود و ربطی مستقیم به منصب رهبری نداشت چون اوّلاً او بدون مرجعیّت نیز میتوانست رهبر باشد و ثانیاً حرف منتظری تأثیری نداشت ولی وی امری شخصی را بدل به امری اجتماعی کرد. نظردادن روحانیان دربارهی مرجعیّت دیگری امری بیسابقه نیست و من از بسیاری فضلا تعابیر تندی را علیه برخی مراجع درگذشته و مراجع فعلی شنیدهام امّا آسمان به زمین نیامد. او در سخنرانی عمومی خود نیز گفت که اگر از حقّ خود بگذرم از حقّ مردم نمیگذرم که من متوجّه نشدم کدام حقّ مردم؟
پیشتر از واکنشهای او به اعمال هوادارنش نوشتم امّا آنچه ابراهیمی گفت از آمریّت مستقیم وی حکایت میکند و با توجّه به تکرار آن و نبود هیچ پیگیری برای عاملان بلکه تأیید و به کاربردن تعبیر جهاد اکبر در پشت پرده و ناخشنودی در ظاهر، معانی ناخوشایند دیگری را به ذهن متبادر میکند. سخنرانی پس از حمله به کوی دانشگاه در زمان خاتمی را به یاد داریم، به هنگام شنیدنش فکر میکردم که بیشتر برای دلجویی از حملهکنندگان است تا خسارتدیدگان؛ خاصّه آنجا که با مهربانی از نادرستی حمله به خوابگاه میگفت و میافزود «آن هم با فریاد یا زهرا؟».
۵- یأس از روش حکومتداری سیّدعلی خامنهای یک شبه به وجود نیامده است چون حاصل سؤالهاییست که تلنبار شد و شایعاتی که به واقعیّت پیوست و امیدهایی که ناامید شد. من از گفتگو با مخالفان جنبش سبز که در عرصهی وب به اطّلاعات فیلترنشده دسترسی دارند ناامید شدهام و میدانم که به هر علّتی آنان تصمیم خود را برای پیروی بیچونوچرا از حاکمیّت گرفتهاند امّا معتقدم هنوز اکثریّت قاطع مردم نمیدانند در بالاترین سطح مملکت چه میگذرد و دسترسی به اخبار ندارند. امّا شگفتی من از امثال خاتمیست که میگوید چرا با نیروهای خودسر برخورد نمیشود؟ نقد گذشته به کنار، لااقل الآن حرفی نزنید که خودتان میدانید درست نیست. این چه نیروهای خودسری هستند که اطرافیانفرزند رهبر بین آنهایند و شنیدهها از اجازهی خود وی به آنان در جلسهای در قم میگوید، درست مشابه آنچه ابراهیمی دربارهی سیزده سال پیش گفت؟ وقتی سر نیروهای خودسر مشخّص است، تقاضای برخورد با آنان عبث و مضحک به نظر میآید. روزی باید واقعیّتها برای مردم گفته شود؛ هرچه زودتر بهتر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.