هویّت و وحدت صنفی

            
۱- تشکّلهای حرفه‌ای و اصناف، طبقه‌ی واسط بین جامعه‌ی سیاسی و دولت از یک‌طرف و مردم از سوی دیگر و یکی از عوامل بدل شدن جامعه‌ی توده‌ای به جامعه‌ی مدنی هستند. آنان مانع اعمال قدرت دولت به گونه‌ای بی‌واسطه بر مردم می‌شوند و خواسته‌های مردم را دسته‌بندی و منظّم می‌کنند، آن خواسته‌ها را از اهل سیاست می‌طلبند و با آنان وارد گفتگو و معامله می‌شوند. اینگونه است که در حکومت دیکتاتورها، اصناف همواره متّهمند، منحل می‌شوند یا با هر ترفندی تلاش می‌شود تا نمایندگان حاکمیّت در آنها نفوذ و نقش اصلی را ایفا کنند. در سی سال گذشته هم کانونها و تشکّلهای حرفه‌ای همواره در چنین وضعیّتی بوده‌اند که اوج آن سوءقصد به جان اعضای کانون نویسندگان در سفر ارمنستان و بعد ماجرای قتلهای زنجیره‌ای بوده است. انتخابات اصناف گوناگون و دخالت دولتیان نیز به خصوص در این پنج سال اخیر کاملاً مشاهده‌پذیر است. با احزاب، پارلمان و دیگر اجزای تشکیل‌‍‌‌دهنده‌ی جامعه‌ی سیاسی نیز در سطحی دیگر همین برخورد شده و می‌شود.
۲- بر اساس سخنان انتقادی ولی کاملاً عادی و ملایم اصغر فرهادی در جشن خانه‌ی سینما، مانع ادامه‌ی فیلمبرداری آخرین اثر مهمترین پدیده‌ی فیلمسازی چند سال اخیر ایران شده‌اند. مجازات فیلم به خاطر سخنان یک سینماگر بر خلاف مواردی که در برخی دستورالعملهای نوشته یا شفاهی آمده (مانند فرستادن بی‌اجازه‌ی فیلم به خارج) یا موضوعهای سابقه‌دار (مثل ظاهر زنان در خارج از کشور) در هیچ قانون و بخشنامه‌ای پیش‌بینی نشده است و این مورد یکی از موارد نادریست که با صراحت هم اعلام می‌شود. جالب است که ظاهراً خود شمقدری از فرط عجله اطّلاع دقیقی از آنچه فرهادی گفته ندارد، ابتدا فیلم را توقیف می‌کند بعد می‌گوید «اگر آنطور که می‌گویند فرهادی چنین گفته باشد...» و «ناجور بودن» یا «جالب نبودن» هم از دید معاون سینمایی یک‌نوع اتّهام یا جرم به حساب می‌آید.
ممکن است مانند بسیاری موارد این‌چنینی این تصمیم منفعلانه و شتابزده در روزهای آینده تغییر کند یا هر اتّفاق دیگری بیفتد ولی خانه‌ی سینما که سابقه‌ی درگیری و اختلاف نظر با معاونت سینمایی دارد، جا دارد که درست مانند معاون سینمایی وزارت ارشاد نه با رایزنیهای پشت پرده که با همین صراحت موضع‌گیری کند. سینماگران در سال گذشته دستکم دو متّهم دیگر نیز داشته‌اند یکی نوری‌زاد و دیگری پناهی که متأسّفانه کار مهمّی در دفاع از آنان انجام ندادند.
۳- چندی پیش اعتصاب و تعطیلی بازار تهران کار را به جایی رساند که دولت در اقدامی بی‌سابقه روزهایی  را به دلیل گرمای هوا تعطیل اعلام کرد و هم‌اکنون نیز بازار طلا در چند شهر به دلیل اعتراض به مالیاتهای دولت تعطیل شده است. این تجربه نشان می‌دهد که اعتراض و اعتصاب هم ممکن است و گرنه زیاده‌خواهی‌های دولتیان در آینده کار را از این خرابتر می‌کند. گذشته از اینکه این اعتراض را می‌توان به سابقه‌ و اعتبار جامعه‌ی اقتصادی سنّتی در ایران مربوط دانست، نفس عمل نشان می‌دهد که می‌توان از اعتصاب برای رسیدن به خواسته‌های خود استفاده کرد. بنا بر آن حکایت قدیمی یک تکّه چوب را می‌توان شکست ولی یک دسته را نه. یک فرد، یک گروه و یک تشکّل کوچک را می‌توان خفه کرد امّا یک گروه متشکّل از اصناف را نه. این تجربه را دانشجویان، هنرمندان و دیگر صنوف نیز می‌توانند تجربه کنند و البتّه اینگونه تجارب هزینه‌های خود را هم دارد ولی زمان دیگر شده و تجارب دیگری می‌طلبد. دانشجویان دانشگاه تهران در اعتراض به حملات جدید و قدیم به کوی دانشگاه و بی‌تفاوتی مسئولان قضایی چرا یک اعتصاب طولانی مدّت را سازمان ندادند؟ اگر جواب بشنویم که نفسمان از جای گرم بلند می‌شود پاسخ می‌دهیم پس انتظار اعمال مشابهی را در آینده داشته باشید.
۴- دامنه‌ی اعتراض به بی‌تفاوتی اصناف را بسیار بیشتر از این می‌توان گسترده کرد. مهم‌ترین صنفی که از آنان انتظار بسیار بیشتری می‌رفت و کاری در خور انجام ندادند، روحانیان هستند. آنان از دو جنبه می‌توانستند و می‌باید واکنش نشان می‌دادند:
یک. نظام فعلی بر اساس قدرت بی‌چون و چرای روحانیان حکومتی بنا شده است. رهبر، اعضای تأثیرگذار شورای نگهبان، مجلس خبرگان و اعضای اصلی قوّه‌ی قضائیّه روحانی بوده‌اند، پس هر کار آنان به دیگر روحانیان مربوط می‌شود.
دو. این نظام از آغاز پیدایش برخوردهایی شدید با روحانیان بزرگ و مراجع تا روحانیان عادی داشته است و از حبس و حصر تا خلع لباس را به عنوان مجازات اعمال کرده است. بدیهی است که هم‌صنفان افرادی که حکومت با آنها برخورد کرده، اولی به دفاع از آنان می‌باشند.
سکوت روحانیان آن چنان که از گفته‌ها و شنیده‌ها به دست می‌آید بر دو اساس بوده است:
الف. هرچه باشد این نظام از رژیم گذشته بهتر است و حفظ آن از برخورد شدیدی که ممکن است به آسیب‌رسانی به آن بینجامد، واجبتر.
ب. نظام کنونی هیچ ملاحظه‌ای در برخورد با مخالفان ندارد و در صورت انتقاد مؤثّر، همین درس و بحث را هم از ما می‌گیرند.
نقد الف: برعکس، سرزدن هر خلاف و نامشروعی از حکومت شاه آنقدر قبح و زشتی نداشت که از حکومت مدّعی اسلام و تشیّع دارد. بی‌عدالتی، خودسری و ناپاسخگویی -گیرم- اندک در جمهوری اسلامی بسیار زشتتر از مقدار زیاد آن در رژیم شاهنشاهیست. اگر آنجا سرزدن چنین رفتاری با توجّه به سابقه‌ی حکومتهای توتالیتر طبیعی بود، اینجا بازیچه‌کردن آیات و روایات برای حفظ قدرت که «اوجب واجبات» است، بسی نادرست‌تر است.
از طرف دیگر، خراب شدن وجهه‌ی روحانیان حکومتی به دیگر روحانیان نیز به عنوان متولّیان رسمی نهاد دیانت آسیب می‌رساند و داوری عمومی را درباره‌ی آنان تیره و تار می‌کند. روحانیّت مدّتهاست که به تدریج در حال از دست دادن نقش اصلی خود به عنوان یک طبقه‌ی مرجع در اجتماع است.
نقد ب. کسانی این حرف را می‌زنند که سالها بلکه چند دهه تألیف و تدریس داشته‌اند، این چند سال باقیمانده چه چیز می‌تواند بر شما بیفزاید؟ شما بین دو گزینه مخیّرید، یکی اینکه به درس و بحثتان برسید و اتّهام سکوت در برابر بیدادهای پس از انقلاب به خصوص بیست سال اخیر را برای همیشه داشته باشد، و دوّم اینکه با انتقاد یا اعتراضی منتظری‌وار نشان دهید که روحانیّت همچنان در برابر بیداد و ستم ایستاده است و مانع تعمیم نابجای انتساب اعمال «برخی روحانیان» به «روحانیّت» شد. نباید فراموش کرد که برخوردها با امثال منتظری در گذشته و امثال صانعی در زمان حال به این دلیل است که آنان کمابیش تنها هستند و گرنه اگر همه یا بیشتر مراجع یک‌صدا انتقاد کنند، حکومت نمی‌تواند با همه چنین کند.  
مراجع تقلید اخیراً در برابر اعمال تغییراتی در برنامه‌ی تحصیلی حوزه واکنش نشان دادند و این نشان می‌دهد که این امر شدنیست امّا باید از آنان پرسید که مقداری دخل و تصرّف در شیوه‌ی تحصیل طلّلاب مهمتر است یا حمله به بیوت مراجع و حبس و خلع لباس آنان، تحریف معارف دینی در زبان و بیان روحانیان حکومتی در خطبه‌های نمایشی نماز جمعه و از همه مهمتر ارتکاب اعمال نادرست به نام دین؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.