مراجع تقلید و سیاست روز -۳

۵- تمایل افراد به استقلال هرچه بیشتر از نهاد مرجعیّت، نشانه‌ی خوبیست یا نه؟ برای بررسی این پرسش، نگاهی به فیلم «به همین سادگی» آخرین ساخته‌ی رضا میرکریمی می‌اندازم.
طاهره زن خانه‌داریست که به نظر می‌رسد فردیّت خویش را زیر فشار بار مادر بودن، فشار تفاوت نسلها بین خود و فرزندانش، ایفای نقش همسایه، مشاور، دوست، همجنس یا همسر بودن دارد از دست می‌دهد و کلاسهای نقّاشی و شعر و بدنسازی، تلاشهای ناکامی برای بازیابی آن هستند. بیشتر آنچه در مورد فیلم خواندیم بر همین محور دور می‌زند ولی نقطه‌ی کانونی فیلم شاید جای دیگری باشد. او برای تصمیمی (احتمالاً ترک خانه) به جایی زنگ می‌زند و استخاره می‌خواهد، پس از یکی دو بار وصل شدن شماره، به او می‌گویند که حاج‌آقا فقط در فلان ساعت جواب استخاره می‌دهند و در پاسخ به اصرار وی ارتباط را قطع می‌کنند و این موضوع یک بار دیگر هم اتّفاق می‌افتد و عاقبت استخاره‌ای گرفته نمی‌شود. در پایان فیلم بهجت خانم وی را به طبقه‌ی بالا می‌برد و برای مسأله‌ای قرآن را به دستش می‌دهد و از وی می‌خواهد استخاره کند چون از او بهتر را سراغ نداشته است. طاهره ناباورانه قرآن را می‌گیرد و باز می‌کند و «به همین سادگی» راز بی‌قراری خود را درمی‌یابد. او برای شنیدن صدای خدا به دو سه واسطه رو کرده بود که فقط در ساعت مشخّصی جواب می‌دهند در حالیکه مقصود وی جایی در همین نزدیکی بود و او نمی‌دید تا اینکه بهجت خانم واسطه‌ای برای نشان دادن بی‌واسطگی رابطه‌ی او و خدا شد. طاهره در جواب وی که می‌پرسد (در قرآن) چی نوشته؟ می‌گوید: چیزای خوب. استخاره را بیشتر از ریشه‌ی اختیار یعنی انتخاب بین خوب و بد می‌دانند حال آنکه استخاره یعنی طلب خیر واین هیچ بدی در پی ندارد. استخاره در صورت اوّل یک‌جور نگاه ابزاری به کلام خداست؛ برای آن به سراغ قرآن نرفته‌ای تا با او حرف بزنی، به سراغ خدا رفته‌ای تا انتخاب کنی و اگر این دوراهی نبود، تو نیز نمی‌رفتی. امّا استخاره در حالت دوّم یعنی همان با توکّل زانوی اشتر بستن، عقل و انتخاب به جای خود، از خدا طلب خیرکردن ( برای اتّخاذ تصمیم یا برای یاری جهت اجرای تصمیمی که پیشتر گرفته‌شده) به جای خود. در این حالت عقل و دین دو خطّ موازی و یاریگر هم هستند نه جایگزین هم، به خلاف حالت اوّل. طاهره هم واسطه‌ها ( تلفن، منشی، حاج‌آقا) را حذف می‌کند و هم نگاه ابزاری به قرآن را کنار می‌گذارد. پس بی‌آنکه برای خود استخاره کند (چون دیگر نیازی ندارد) به خانه برمی‌گردد و حالا همه‌چیز عوض شده است. حلقه‌ی مفقوده‌ زندگی او، درک امکان بی‌واسطگی رابطه‌اش با خدا بود که حالا فردیّت گمشده‌اش را هم می‌تواند با آن به دست بیاورد و در کنارش نقشهای خانوادگی و اجتماعیش را نیز ایفا کند و در اوّلین تغییر پس از این کشف نیمه‌شبانه به ندای همسرش «جانم» می‌گوید و فیلم به سرانجام می‌رسد.
این فیلم به نوعی هم مکمّل «زیر نور ماه» است هم مکمّل «خیلی دور، خیلی نزدیک». در فیلم اوّل طلبه می‌فهمد وقتی لیاقت پوشیدن لباس روحانیّت را دارد که دریابد آن دختر خیابانی به حال خود رهاشده، در حقیقت«خواهرش» است. آنجا دعوت روحانیّت به نزدیک شدن به مردم بود و اینجا دعوت مردم به استقلال هرچه بیشتر از حاج‌آقاهایی که شاید نقشی بیش از آنچه باید و شاید به عهده گرفته‌اند. در فیلم سوّم امّا این تغییر غایب است یعنی وقتی معلوم می‌شود کسی که به کمک نیاز دارد پدر است نه پسر، کیفیّت زندگی اصل است نه کمّیّت آن، اختلاف نظرگاه است که انسان را مؤمن و گبر و یهود می‌کند و چه بسا جوانی که در آستانه‌ی پایان زندگی خود است، باید دست یاری به سوی پدری دراز کند که عمری را بدون جستجوی معنی گذرانده است ولی فیلم ادامه نمی‌یابد تا ببینیم آقای دکتر در دیدگاهی که در گفتگوی با خانم دکتر جوان ارائه می‌کند تغییر می‌دهد یا نه که البتّه درست است چون ممکن بود فیلم بسیار شعاری شود. طاهره امّا اینجا در یکی دو دقیقه‌ی پایان فیلم شروع به پوست‌اندازی فکری می‌کند.
در یکی از روزنامه‌های دوره‌ی خاتمی، نوشته‌ای کوتاه به گمانم به قلم نظام‌الدین قهْاری خواندم که یکی از موانع رشد فکری جامعه‌ی شیعی مفهوم «تقلید» است. ابتدا نپسندیدم ولی بعد با تأمّل بیشتر دیدم که ارائه‌ی نادرست این موضوع چقدر می‌تواند مضر باشد. وقتی بدون تأکید بر آزادی انتخاب و نظارت مکلّف، او به طرف تقلید رانده شود، آیا جایی برای نظر شخصی او باقی می‌ماند؟ آیا یکی از دلایل اجتهادی نبودن اصول عقاید در میان ما همین نیست؟ وقتی کسی مرجع شد، خیلی سخت است که دختر یا پسر نوجوان را واداشت که در عقایدی که آن مرجع، مظهر آن است چون و چرا کند. نوری‌زاد هم این اوخر چیزهایی گفت قریب به این معنا که چه خوب است مردم بتوانند در درک احکام دین روی پای خود بایستند و البتّه این اصلاً بد نیست و تقلید هم در صورتیست که فرد نتواند خود به تخصّص در رشته‌ای خاص برسد.
به بیان دیگر فقها در طول تاریخ به دلیل پایین بودن سطح سواد مردم، باری بیش از آنچه فقه بر دوش آنان گذاشته است، بر دوش گرفتند تا جایی که ارائه‌ی شبه‌تقلیدی معارف به مردم و تصمیم‌گیری برای امور اجتماعی و سیاسی را نیز شامل شد و حالا شاید بهتر باشد که این بار را سبک‌تر کنند. جامعه‌ی ما بیش از آنکه به کسیکه بخواهد از زیر باری شانه خالی کند شبیه باشد به کسی شبیه است که تا به حال نیاز به کمک بیشتری برای روی پای خود ایستادن داشت ولی اکنون می‌خواهد مستقل‌تر شود و این نه تنها بد نیست که خیلی هم خوبست. پس ارائه‌ی درست و تعریف شده‌ی مسئله‌ی رجوع به متخصّص به علاوه‌ی بازگذاشتن امکان تحقیق و بررسی دائم احکام و تصمیم‌های نهاد روحانیّت و تشویق استقلال مردم در امور عبادی و عقیدتی، راهکاری برای نگه داشتن شعله‌ی تدیّن در آینده خواهد بود. روحانیّتی که در امور اجتماعی مرشد بود حالا نقش مشاور را بازی می‌کند.
۶-  این نکته را خیلی کوتاه می‌گویم و بحث را تمام می‌کنم. وضع امروز با دیروز ( زمان شاه) یکی نیست. دیروز هر جرمی که واقع می‌شد برای دفاع از وطن یا شاهنشاه یا چیزی مانند آن عنوان می‌شود ولی حالا به نام اسلام است. روحانیّت در طول تاریخ محافظه‌کار بوده و بی‌گدار به آب نمی‌زده است و کسانی مانند آیت‌الله خمینی واقعاً نادر بوده‌اند امّا سکوت در برابر اتّفاقات فعلی خصوصاً نابسامانیهای قوّه‌ی قضا، جای هیچ دفاعی را در برابر دادگاه تاریخ برای مراجع نخواهد گذاشت چون امروز هرچه بشود به پای آنان نوشته خواهد شد و کسی که خاموشی گزیند با سکوت خود به ادامه‌ی وضع موجود یاری کرده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.