گفتگو با منتظرى -۲

                                                                                                      سه‌شنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۰

       
پرسش هشتم - در زمینه خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر که حضرتعالى نسبت به آن اصرار داشته‌اید و حتى درکتاب خاطرات احتمال داده‏‌اید که امام نیز در ابتدا با ادامه جنگ مخالف بوده‌‏اند، این شبهه مطرح مى‌‏شود که چرا شما -علیرغم این مخالفت- در سال‏هاى پس از آن که جنگ ادامه یافت، به کرّات به جبهه‌‏ها کمک مى‌‏کردید و نزدیکان شما، حتى مرحوم حاج على منتظرى، علیرغم کهولت سن در جبهه‏‌ها یا عملیات مختلف حضور داشتند؛ و همچنین مانع حضور فرزندان و نوادگانتان در جبهه نشدید و در نهایت نوه عزیزتان در جبهه به شهادت رسید؟ آیا این کمک‏هاى مادى و حمایت‏هاى عملى نشانه موافقت حضرتعالى با ادامه جنگ نبوده است؟ گفتنى است در همین زمینه حجةالاسلام والمسلمین هاشمى رفسنجانى در مصاحبه با روزنامه کیهان مى‏‌گویند: « بعد از فتح خرمشهر این مسأله مطرح شده بود که مى‏‌خواهند پنجاه میلیارد دلار بدهند؛ آقاى هادى ( دکتر هادى نجف‏‌آبادى نماینده سابق مجلس) گفت که آیت‏‌الله منتظرى خیلى عصبانى است و مى‏‌گوید بوى دلار به دماغشان خورده و مى‏‌خواهند خون بچه‌‏هاى ما را هدر دهند و خونبهاى‏ شهدا را بگیرند.» اگر آنچه آقاى هاشمى مى‌‏گوید صحّت داشته باشد میان ‏ادعاى شما مبنى بر مخالفت با ادامه جنگ و ادعاى آقاى هاشمى که گفته شما گفته‌اید چرا وارد عراق نمى‌شوید تناقض ‏وجود دارد؟
    
من جزئى از پیکره نظام بودم و نظر من در رابطه با خاتمه جنگ پس‏ از فتح خرمشهر نظرى مشورتى بود که به هر دلیل پذیرفته نشد؛ و بنا نبود که چون نظر من پذیرفته نشده است عَلَم ‏مخالفت بردارم و در آن شرایط بحرانى موجب اختلاف داخلى شوم. و در مورد حضور بستگانم‏ در جبهه‏‌ها نیز به‏ طور کلى روش من در مسائل سیاسى و اجتماعى به ‏گونه‏‌اى نبوده که آنان را تابع محض خود بدانم، بلکه ‏ترجیح مى‌‏دادم و مى‌‏دهم که آنها استقلال خود را حفظ و داراى تحلیل و نظر باشند.
و اما در مورد اظهارات آقاى هاشمى‏ رفسنجانى:
اولاً: آنچه ایشان از قول خودشان  یا آقاى دکتر هادى به من نسبت داده‌‏اند صحت ندارد، اتفاقاً قضیه به‏ عکس است. من - همان‏گونه که در خاطرات آورده‌‏ام- پس از فتح خرمشهر به مسؤولان جنگ پیام دادم که اگر قصد گرفتن غرامت دارید وقتش الآن است؛ ولى  شنیدم که  بعضى در پشت سر من گفته بودند که فلانى بوى دلار به مشامش خورده است. حالا این‏ حرف چگونه به صورت معکوس به خودِ من نسبت داده مى‏‌شود، نمى‌‏دانم! آرى، من همواره با صلح تحمیلى مخالف بودم و بر خروج کامل نیروهاى متجاوز از کشور به عنوان یکى از شرایط خاتمه‌ي جنگ تأکید مي‌کردم؛ امّا پس از فتح‏ خرمشهر زمینه براى تحقق این شرط فراهم بود، بلکه با توجه به این‏ که برگ برنده در دست ما بود مى‌‏توانستیم غرامت‏ خوبى نیز دریافت کنیم، و اگر دیپلماسى فعّال و عاقلانه‌‏اى داشتیم  حتى امکان داشت زمینه براى معرفى و محاکمه‏ متجاوز نیز فراهم آید.
ثانیاً: در مورد  نظر مرحوم امام آنچه از طرف برخى از مسؤولان جنگ عنوان مى ‏شد این بود که ادامه جنگ نظر امام‏ است؛ حتى در جلساتى که گاه سران نظام در بیت من داشتند صریحاً مى‏‌گفتند: ما با ادامه جنگ موافق نیستیم بلکه امام ‏اصرار دارند که باید تا سقوط صدام جنگ ادامه پیدا کند. اما قول دیگرى هم بود که بعد از فتح خرمشهر نظر امام ختم ‏جنگ بوده است، که من آن را به عنوان یک احتمال در خاطرات خود ذکر کردم. آنچه آقاى هاشمى رفسنجانى در مصاحبه‏ خود با  کیهان گفته است دقیقاً مؤید این احتمال است.» بر این اساس  در حقیقت مرحوم امام بر ادامه جنگ براى بازپس‏‌گیرى سایر مناطقِ در اشغال مانده ایران در مدتى کوتاه‏ اصرار داشته‌‏اند، نه ادامه جنگ در خاک عراق براى چندین سال دیگر؛ و اصرار و پافشارى این دسته از فرماندهان نظامى ‏بوده است که ایشان را از نظر اوّل خود منصرف ساخته است .
      
پرسش نهم - سؤال خود را در دو قسمت بیان مى‌‏کنم: 
الف - نسل انقلاب از رابطه صمیمى و طولانى حضرتعالى با حضرت امام خمینى‏ رحمه الله و فداکارى‏‌هاى شما در راه وهدف ایشان و نیز اختلافات و مسائلى که در اواخر عمر ایشان پدید آمد آگاهى دارند؛ همچنین از فشارهایى که در سالیان‏ متمادى پس از رحلت امام و به نام ایشان بر شما وارد آمده مطلع‌‏اند و تحلیل‏ها و سخنان زیادى در این باب بیان شده ‏است. براى بسیارى از کسانى که تاریخ انقلاب را دنبال مى‏‌کنند و نیز نسل‏هاى آتى بسیار جالب خواهد بود که اکنون پس‏ از همه این حوادث و فراز و نشیب‏‌ها و پس از گذشت نزدیک به دو دهه از درگذشت امام خمینى؛ نظر شما را درباره‏ شخصیت ایشان بدانند .
ب. مقام رهبرى کنونى جمهورى اسلامى نزدیک به دو دهه است که بر این مسند تکیه زده‏‌اند، و این در حالى است‏ که یکى از مسائل تنش‌‏زاى داخلى در این مدت، روابط ایشان با حضرتعالى بوده است. عدم حمایت وى از سوى‏ جنابعالى و انتقادات مکرّرتان به ایشان از سویى، و حملات متعدد زبانى و فیزیکى به بیت و دفتر شما و حصر شصت‌وسه ماهه و بازداشت نزدیکان و شاگردان و تبلیغات وسیع علیه شما از سوى دیگر، نمونه‏‌هایى از این تنش‌‏ها بوده است. درصورت صلاحدید بفرمایید دلایل اصلى مخالفت حضرتعالى چیست و چرا انتقادات خود را به صورت علنى مطرح‏ فرمودید که حساسیت ایشان و سایر مقامات را موجب گردید؟ علاوه بر این ورود آیت‏‌الله خامنه‌‏اى به مرکز تصمیم‏‌گیرى‏ کشور در ابتدا به پیشنهاد حضرتعالى صورت پذیرفت و مقدمه‏‌اى شد که بعدها زمینه طرح ایشان براى ریاست جمهورى‏ و در نهایت رهبرى پدید آمد. پیشنهاد عضویت ایشان در شوراى انقلاب به امام توسط شما بوده است، چنان‏که پیشنهاد نصب ایشان به امامت جمعه تهران نیز از سوى جنابعالى به امام داده شده است. سؤالى که مطرح است این که اولاً با وجود شخصیت‏هاى بزرگوار ديگر چرا حضرتعالى فقط ایشان را براى عضویت در شوراى انقلاب به امام‏ پیشنهاد کردید و آن هم با توجه به این مطلب که در برخى محافل شنیده شده است که مرحوم آیت‏‌الله  مطهرى از این‏ پیشنهاد شما اظهار ناراحتى کرده‏‌اند؛ و یا با وجود افراد و شخصیتهاى دیگر و شخصیت ممتاز ديگر، شما ایشان را گزینه مناسب‏تر براى امامت جمعه دانستید؟ و ثانیاً: اگر ایشان صلاحیت‏‌هاى‏ لازم را دارا هستند چرا با مخالفت‏‌هاى شما در دو دهه اخیر مواجه شده‏‌اند، و اگر فاقد این صلاحیت‏‌ها بوده‏‌اند چرا از سوى شما براى این مسئولیت‏‌هاى مهم پیشنهاد شدند؟
   
الف. حقیقت این است که من به واسطه شناخت و ارتباط نزدیک و صمیمى که با مرحوم آیت‏‌الله العظمى خمینى‏ طاب‏ ثراه‏ در طول سالیان متمادى - و قریب به نیم قرن- داشتم، ایشان را حکیم، عارف، زاهد، فقیه و سیاستمدارى باتقوا و متعهد مى‌دانستم؛ و مطمئن هستم که حاضر نبودند حتى سر سوزنى به کسى ظلم شود و حق کسى پایمال گردد. اما حقیقت دیگرهم این است که ایشان معصوم نبودند و ناخودآگاه تحت تأثیر برخى گزارشات غلط و اعتماد بیش از حدّ به برخى افراد، تصمیمات نادرست و خسارت‌بارى نیز گرفتند. ایشان هرچند نهضت و انقلاب اسلامى را به خوبى رهبرى کردند اما پس از پیروزى انقلاب، تدبیر و اداره حکومتى بهتر از این از ایشان انتظار مى‌رفت. البته شاید انتظار حکومتى ایده‌آل‏ بویژه در شرایطى بحرانى و در ساختارى سیاسى که جامعه و کشور توسعه یافته ولى قدرت در یک نفر متمرکز باشد وهمه امور به او بازگردد، انتظارى نابجا باشد. من با تحلیل‏‌ها و نظراتى که ایشان را مطلق و بدون عیب معرّفى مى‌کند، یا مورد هجمه و اجحاف قرار مى‌دهد، موافق نیستم و علیرغم برخى اشتباهات از ایشان، همواره براى ایشان احترام قائل‏ هستم و از خداوند بزرگ مى‏‌خواهم درجات آن قائد فقید را متعالى و با اجداد طاهرینش‏ علیهمالسلام محشور فرماید.
ب. حجةالاسلام والمسلمین آقاى حاج سیدعلى خامنه‏‌اى دامت‏ افاضاته از دوستان‏ قدیمى و فاضل و خوش‏‌فکر من بودند. قبل از شروع نهضت اسلامى، ایشان مدّتى در درس شرح اشارات اینجانب در قم‏ شرکت مى‏کردند؛ و همگام با نهضت نیز در مبارزه شرکت داشتند و با اینجانب در ارتباط بودند. آقاى خامنه‌‌اى در ترکیب اولیه شوراى انقلاب حضور نداشتند، و من در سفرى که به پاریس داشتم‏ ایشان را براى عضویت در آن به امام پیشنهاد کردم، که ابتدا ایشان گفتند: « آخر ایشان در مشهد هستند!» گفتم: «خوب‏ مشهد باشند، مى‏‌آیند به تهران!»
پس از پیروزى انقلاب اسلامى از باب این که براى برگزارى نماز جمعه اهمیت فراوانى قائل بودم به امام(ره) پیشنهاد کردم که در تهران و سایر شهرستان‏ ‌ها دستور دهند که نمازجمعه بر پا شود. گویا مرحوم آقاى طالقانى هم این پیشنهاد را به‏ امام (ره) داده بودند؛ پس از درگذشت آقاى طالقانى(ره) ، مرحوم امام مرا به امامت جمعه تهران نصب کردند؛ و تا زمانى که براى اداره‏ مجلس خبرگان در تهران بودم نمازجمعه را هم اقامه مى‏‌کردم. اما پس از آن، خدمت امام (ره) رفتم و عرض کردم که عازم‏ قم هستم و رفت‌و‌آمد برایم مشکل است، آقاى خامنه‏‌اى را به ایشان پیشنهاد کردم. علت اصلى این که آقاى خامنه‏‌اى را مناسب‏تر دانستم و او را انتخاب و پیشنهاد کردم این بود که ایشان در خطابه تسلّط داشتند و رکن نمازجمعه، دو خطبه آن است؛ و هرچند شخصیت‏‌هاى دیگرى با امتیازات و صفات برجسته‏‌ترى وجود داشتند، اما به نظر مى‏‌رسید که آقاى خامنه‏‌اى در خطابه از دیگران مسلّط‌ترند. هرچند این اشکال به ایشان وارد است که پایگاه نمازجمعه تهران را که‏ مى‏‌بایست پایگاه دعوت به وحدت و یکپارچگى باشد، بعدها به تریبون یک جناح سیاسى و گاه بر علیه سایر جناح‏ها و گروه‏ها تبدیل کردند.
و اما اشکالاتى که به جناب آقاى خامنه‌ اى پس از تصدّى مقام رهبرى داشته‏ ام، چند امر است:
۱- من از سال‏ها قبل از تصدّى ایشان، یکى از شرایط والى براى ولایت در نظام اسلامى را اجتهاد مطلق بلکه اعلمیت‏ فقهى در مسائل مربوط به حاکمیّت اسلامى مى‏‌دانستم و در درس‏هاى خارج خود پیرامون آن به تفصیل استدلال کرده و به آیات و روایات صریح در این باب و نیز دلیل عقل و سیره عقلا استناد کرده‏‌ام.( که ایشان واجد آن نیست)
۲- اشکال دیگر مربوط به مغایرت انتخاب ایشان در سال ۱۳۶۸ با قانون اساسى جمهورى اسلامى مى‏ باشد. همه‏ مى‌دانیم هنگامى که ایشان از سوى اعضاى مجلس خبرگان به رهبرى انتخاب شدند، هنوز قانون اساسى مصوّب سال۱۳۵۸ رسمیت داشت و در آن قانون یکى از شرایط رهبرى، مرجعیت بود. حتى پس از بازنگرى و حذف شرط مرجعیت نیز - صرف نظر از اشکالات شرعى و قانونى در تغییر این اصل و نیز اساساً در مشروعیت نحوه بازنگرى قانون‏ اساسى در آن زمان- در اصل ۱۰۹ درباره شرایط و صفات رهبر، بند یکم تصریح شده است: « صلاحیت علمى لازم براى‏ افتاء در ابواب مختلف فقه» . اهل فضل و معرفت به‏ خوبى بر این امر واقف‏‌اند که آقاى خامنه‏‌اى -علیرغم مراتب فضل واستعداد- فاقد شرط مذکور در این اصل می‌باشند.
۳-  گرچه بنا بر اصرار بعضى از معاریف در آن زمان -از جمله آقاى سیدمحمود هاشمى شاهرودى- و برخى‏ مصلحت‏‌اندیشى‏‌ها و براى حفظ وحدت در شرایط بحرانى پس از رحلت امام)(ه)، نامه تبریکى خطاب به آقاى خامنه‏‌اى‏ نوشتم ( البته در آن نامه به هیچ وجه تحت عنوان: « ولىّ‏ فقیه» ایشان را مورد تأیید قرار ندادم) اما در ذیل آن تأکید کردم که‏ در مسائل مهمّه با آیات عظام مشورت نمایند. ولى متأسفانه ایشان نه تنها در امور کشور به نظرات مراجع و علما و نیز بسیارى از کارشناسان دلسوز توجه‏ چندانى نداشته‏‌اند، بلکه در اداره حوزه علمیه نیز با دخالت‏‌هاى آشکار خود، استقلال آن را از بین برده و آن را به حکومت‏ خود وابسته کرده‏‌اند؛ و نابودى استقلال حوزه‏‌هاى علمیه که در طول تاریخ شیعه مى‏‌درخشیده است خطرى بزرگ براى‏ عالم اسلام و تشیّع است که آثار آن در حال بروز و ظهور مى‏‌باشد؛ و در آینده معلوم نیست چه مصیبتى براى مرجعیّت‏ شیعه و روحانیّت و تشیّع به‏ بار مى‏‌آورد.
۴- اگر از اشکال اوّل و دوّم - یعنى دارا نبودن شرایط علمى لازم براى رهبرى- بگذریم، احاله تعیین‏ صلاحیت کاندیداهاى عضویت در مجلس خبرگان به فقهاى شوراى نگهبان، که خود منصوبان رهبرى مي‌باشند، موجب‏ گردیده است که رهبر با یک واسطه از ناحیه خود او تعیین و ابقا گردد؛ و این دورى است  باطل، و مشروعیت وى را -حدّاقل در مرحله بقاء- مخدوش مى‏‌سازد. برخى براى فرار از اشکال دور گفته‏‌اند: این دور در امر اعتبارى است، و دور در امر اعتبارى، دورى اعتبارى است و محال و باطل نمى‏‌باشد؛ غافل از اینکه امر اعتبارى در اعتبارى بودن خود دیگر اعتبارى نیست بلکه عینى و واقعى و حقیقى است و طبعاً محذور دور در آن هم محذورى واقعى مى‏‌باشد. این قانون‏ باطل که از سال ۱۳۶۹ و مقرون با انتخابات دومین دوره مجلس خبرگان رهبرى وضع شد و علیرغم اعتراضات شدید با حمایت کم‏‌نظیر آقاى خامنه‏‌اى و تهدید معترضان عملى گردید، مجلس خبرگان را به جاى این که ناظر و مراقب‏ اعمال و رفتار رهبرى و نهادهاى وابسته به او باشند، به نهادى فرمایشى و زیر نظر ایشان تبدیل کرده است؛ تا جایى که‏ آیت‏‌الله مشکینى رئیس مجلس خبرگان در آغاز یکى از جلسات آن گفتند: « همه ما در برابر خدا و مقام معظّم رهبرى‏ مسؤولیم!»
۵- اشکالات مهم دیگر مربوط به نحوه عملکرد ایشان یا برخى نهادها و افراد مرتبط و زیر نظر و مورد حمایت ایشان‏ در طول نزدیک به دو دهه حکومت بر کشور است. این موارد به طور اجمال و خلاصه عبارتند از: ترویج عملى فرهنگ‏ تملّق و چاپلوسى به‏ ویژه در سطح مسؤولان، اسراف‏‌ها و تبذیرهاى فراوان مخصوصاً در سفرهاى تبلیغاتى به شهرهاى‏ مختلف، جانبدارى محسوس از یک جناح خاص (البته با شاخه‏‌ها و شعبات آن)  در کشور و حذف یا ایجاد محدودیت‏ براى سایر جناح‏هاى سیاسى و احزاب مستقل، رفتارهاى فراقانونىِ متعدد و دخالت‏هاى غیرقانونى در مراجع‏ قانون‏گذارى، برخورد مستقیم با مطبوعات مستقل و دستور تعطیلى آنها، ایجاد تک‌صدایى در صداوسیما و سایر رسانه‏ هایى که زیر نظر ایشان و از بیت‏ المال تأمین مى‏‌شوند و تضییع حقوق محترم بسیار و تهمت و توهین به افراد دراین رسانه‏‌ها بدون اعطاى کمترین حق دفاع، عدم تحمل مخالفان و منتقدان و سرکوب و زندانى‌کردن یا ایجاد فشار ومحدودیت براى آنان در طول سال‏هاى متمادى، عدم اعتنا به رأى مردم و خواسته‏‌هاى عمومى در مقاطع مختلف، حمایت از برگزارى چندین انتخابات مهم به صورت فرمایشى که با ردّ صلاحیت گسترده نامزدهاى مطرح همراه و نتیجه‏ آن از قبل روشن بود، ورود به حیطه مرجعیت بدون رعایت سنت‌ها و قواعد جاری در حوزه و بدون دارا بودن صلاحیت‏هاى علمى لازم و دخالت ارگان‏‌هاى حکومتى و تبلیغات گسترده نهادهاى وابسته به ایشان در این ارتباط، دخالت در امور حوزه‏‌هاى علمیه و مخدوش‌كردن استقلال‏ هزار ساله آن، عدم توجه به نظرات بسیارى از کارشناسان دلسوز و اتخاذ مواضع تند و به دور از درایت که بسیارى از آنها مصارف داخلى داشته و خسارت‏هاى جبران‏‌ناپذیرى براى کشور به همراه داشته است و...؛ و مهمتر از همه استفاده‏ ابزارى و تبلیغاتى از دین و مقدّسات و نهادهاى مذهبى و مساجد توسط ارگان‏ها و نهادهاى زیر نظر ایشان براى تداوم‏ بخشیدن به حکومت ایشان و سرکوب منتقدان و دیدگاه‏‌هاى مخالف، که متأسفانه تداوم این روش موجب بدبینىِ درصد قابل توجهى از مردم و جوانان نسبت به دین و پیشوایان دینى گردیده است.
پس از واگذارى رهبرى به جناب آقاى خامنه‏‌اى، علیرغم اشکالات شرعى و قانونى که اینجانب به این واگذارى ‏داشتم، براى حفظ وحدت در جامعه و بقاى نظام جمهورى اسلامى -که خود از بنیانگذاران آن بوده و آن را بسان فرزند خویش مي‌دانم و به آن شدیداً علاقه‏‌مندم- مخالفتى علنى نکردم، بلکه چنان که گفتم، نامه تبریکى هم خطاب به ایشان‏ ارسال کردم. حتى در نماز جمعه قم شرکت مى‏‌کردم و در مناسبت‏هاى مختلف حتّى‏‌الامکان حضور داشتم. این در حالى ‏بود که از همان آغاز رهبرى ایشان، دائماً مطالبى خلاف واقع علیه من در جامعه منتشر مى‌شد. روند توهین و تحریف و انتشار مطالب خلاف واقع در قالب مقاله و جزوه و کتاب همچنان ادامه داشت تا این که درسال ۱۱۳۷ به دنبال دستگیرى تعدادى از فرزندان مخلص انقلاب، ازجمله شهید حاج داوود کریمى در پایان‏ درس، کمتر از پانزده دقیقه به ادامه بازداشت آنان اعتراض و تذکراتى را گوشزد کردم. دستگیرشدگان که بعضاً از فرماندهان مخلص جبهه‌ها و از نیروهاى فداکار انقلاب بودند، در سلول‏هاى انفرادى ماه‏ها زندانى بودند و تحت‏ فشارهاى روحى و جسمى از آنان خواسته شده بود که مصاحبه تلویزیونى کرده و به دروغ بگویند ما زیر نظر آقاى‏ منتظرى قصد کودتا و براندازى داشته‌ایم! به خیال خودشان مى‏‌خواستند با این نقشه، تکلیف ما را یکسره کنند و قاعدتاً مصاحبه‌شوندگان را اعدام! بعد از این صحبت کوتاه مجدداً عده‏‌اى را تحریک کردند که در مقابل خانه ما با شعارهاى‏ توهین‏‌آمیز و پرتاب سنگ هجوم آوردند و فرداى آن در محل درس برخى از شاگردان را مورد ضرب‌وشتم قرار داده وهمان‏ جا دستگیر کردند. و شبانه با حدود یک‏ هزار نیروى نظامى به فرماندهى آقاى روح‌الله حسینیان و با محاصره منطقه و قطع برق و تلفن، به‏ وسیله جرثقیل و دستگاه برش درها را کندند و شیشه‏‌ها را شکستند و به دفتر و حسینیه وارد شدند واموال شخصى و آرشیو ارزشمند ما را به تاراج بردند. حتى نیروهاى اطلاعات در روند درمان بیمارى قلبى این جانب نیز دخالت کردند و علیرغم توصیه اکید پزشکان‏ بیمارستان لقمان حکیم تهران، اجازه بسترى‌شدن مرا در بیمارستان ندادند! اساساً این حساسیت‏ها از حساسیّت‏ شخص آقاى خامنه‏‌اى نسبت به من نشأت مى‌گرفت. به یاد دارم در همان روزهاى آغازین رهبرى ایشان، مرحوم آیت‏‌الله‏ حاج شیخ ابوالحسن شیرازى که از دوستان قدیمى بودند و از من وکالت نیز داشتند به منزل من آمدند. در این دیدارِ چند دقیقه‌ اى هیچ صحبت سیاسى ردّ و بدل نشد و با احوال‏پرسىِ متعارف پایان پذیرفت. وقتى خبر این ملاقات به آقاى‏ خامنه‌‏اى رسیده بود، اعتراض کرده و گفته بودند که چرا آقاى شیرازى به ملاقات فلانى رفته است! شنیدن خبر اعتراض‏ ایشان براى من که تا چند ماه قبل از آن تعریف‏‌ها و تمجیدهاى آقاى خامنه‏‌اى از خود را مى‏‌شنیدم خیلى تعجب‏‌آور بود و دریافتم که آقایان به راستى در فضاى دیگرى قرار گرفته‌اند. همچنین ایشان نامه تسلیت من به مناسبت فوت مادرشان را بى‏‌پاسخ گذاشتند؛ حسینیه قم و دفتر من در مشهد به حکم دادگاه ویژه زیر نظر ایشان توقیف و دفتر اینجانب در اصفهان مصادره شده است، پرونده شاگردان و نزدیکان اینجانب سال‏هاست که‏ مفتوح مانده است و املاکى که به عنوان وثیقه  براى آزادى آنان بازداشت و توقیف شده است هنوز در توقیف غیرقانونى‏ مى‏باشد؛ و حتى در شوراى مدیریت حوزه علمیه که در قبضه ایشان قرار گرفته است برخى از شاگردان نزدیک اینجانب‏ که براى اخذ مدارج علمى به آنجا مراجعه کرده‏‌اند، علیرغم صلاحیت‏‌هاى بالاى علمى از گرفتن آن محروم مانده‏‌اند و بعضى از فرزندان آنها که براى ثبت‏ نام در حوزه به آنجا مراجعه کرده‏‌اند به خاطر تقلیدشان از من یا به خاطر حساسیتّى که‏ روى پدر آنها داشته‏‌اند از ورود به حوزه علمیه قم محروم شده‏‌اند. در شرع مقدس اسلام اموال کافران ذمّى محترم است و کسى  حق  تعرّض به آنها را ندارد؛ اما در حکومت ایشان که به نام اسلام سیطره انداخته است اموال این جانب فاقد احترام  و سال‏ها در غصب یا مصادره قرار دارد.
پس از حمله نظامیان به دفتر و حسینیه در سال ۱۱۳۷ نامه محرمانه‏‌اى به ایشان نوشتم و بنا بر اصرار بعضى افراد وبرخى مصلحت‏‌اندیشى‏‌ها حتى براى ایشان از عنوان «آیت‏‌الله استفاده کردم و توسط آیت‏‌الله سیدجعفر کریمى ارسال‏ کردم؛ در تیرماه ۳۱۳۷ یادداشت محرمانه دیگرى براى ایشان نوشتم و به همراه اسناد و مدارک دیگرى - شامل نوار سخنرانى معاون وزارت اطلاعات در امور روحانیت که علیه من و برخى دیگر از مراجع صحبت کرده بود، و نامه آقاى‏ لطف‏‌الله میثمى که در آنجا نوشته بود در ملاقات با آقاى حسینیان، وى گفته است که آقاى خامنه‏‌اى با حمله‌ي ما به دفتر آقاى‏ منتظرى موافق بوده وگرنه ما را توبیخ مي‌کرد، و نامه دیگرى که از سوى عده‏‌اى با عناوین مجعول منتشر شده و در آن به‏ جامعه مدرسین به خاطر حمایت برخى اعضاى آن از مرجعیت اینجانب حمله شده بود، و نیز نوشته سخنرانى آقاى‏ حسینیان جانشین آقاى رى‏ ‌شهرى دادستان وقت ویژه روحانیت- همه آنها را توسط جناب آیت‏‌الله آقاى مؤمن براى‏ ایشان ارسال کردم که در آبان ماه همان سال به دست ایشان رسید. در آن یادداشت از جمله بر استقلال حوزه‏‌هاى علمیه و مرجعیت شیعه تأکید کردم. پاسخ این یادداشت محرمانه حدود یک ماه بعد در سخنرانى عمومى ایشان بود که شدیداً به من حمله کردند و تعابیر تندى مثل «خیانت» را نسبت دادند. پس از سخنرانى ایشان، عده‏‌اى تحریک شده و بعد از نمازجمعه به بیت اینجانب‏ حمله و سنگ‏‌پرانى کردند و شعار و ناسزا گفتند. فرداى آن روز به محل درس یورش آوردند و تریبون و لوازم حسینیه را شکستند و آقایانِ طلاب را تهدید کردند که حق ندارند فردا در درس حاضر شوند؛ که البته طلاب و شاگردان، بى‏‌اعتنا به‏ تهدید آنان با شجاعت و وفادارى در درس حاضر شدند و در نهایت با دخالت شوراى عالى امنیت ملّى این دوره از تهدید و حمله  پایان یافت.
روند برخورد، توهین، تحریف و دروغ پراکنى ادامه مى‏ یافت و دخالت در امور حوزه‏‌ها و روند حکومتى‏ ساختن آن‏ شدت پیدا مى‌کرد تا این که در سیزده رجب سال ۱۳۷۶ براى صیانت از مرجعیت شیعه و حوزه‌‏هاى علمیه و نیز دفاع از خواست و آراء مردم مطالبى را بیان کردم که تذکّر آنها را وظیفه خود مى‏دانستم و آن را از افتخارات زندگى خود مى‏‌دانم. متأسفانه آقایان در واکنش به این سخنان جنایاتى را مرتکب شدند که در تاریخ مرجعیت شیعه و حوزه‏‌هاى علمیه کم‏‌نظیر و با این وسعت شاید بى‏‌نظیر بوده است. قرآن‏‌ها و کتاب‏هاى دینى را پاره کردند، زدند، شکستند، فحاشى کردند و بعد درهمان محل نماز جماعت برپا کردند! هنوز پس از گذشت چندین سال آثار جنایاتشان باقى است؛ و برحسب قرائن و برخى اظهارات، اهداف دیگرى در نظر داشتند که خدا نخواست و موفق نشدند.
اکنون هم که به ظاهر حصر مرتفع شده است فشارها و جوّسازى‏‌ها همچنان ادامه دارد. اماکن بسیارى همچنان در توقیف و عده‏‌اى تحت تعقیب‌اند. نشریات متعدّدى که از بیت‏‌المال تأمین مى‏‌شوند بى‏‌محابا و آزادانه به دروغ‌پراکنى وتهمت مشغولند و نویسندگان آنها مورد حمایت و تشویق واقع مى‏‌گردند. در دوران حکومت جناب آقاى خامنه‌اى کم‏ نیستند مسؤولانى - بعضاً در سطح عالى - که به من پیغام داده‏‌اند علاقمندیم به دیدار شما بیاییم  ولى به خاطر حساسیت‏ ایشان نمى‏‌توانیم. آقاى معین استاندار سابق هرمزگان، خود به من گفت: «در سفرى که آقاى خامنه‏‌اى در آن زمان به‏ بندرعباس داشتند، آقاى رحیم صفوى که از همراهان ایشان بود به من اصرار مى‏‌کرد که در حضور آقاى خامنه‏‌اى مطلبى‏ علیه شما بگویم؛ وقتى در برابر اصرار وى علت آن را جویا شدم، اظهار داشت: چون آقا خوششان مى‌آید!» و آقاى‏ هاشمى رفسنجانى هم تا کنون چندبار به وسیله افراد مختلف به من پیغام داده‏‌اند که علاقه دارم به ملاقات شما بیایم ولى‏ آقاى خامنه‏‌اى نسبت به این مسأله حساس‏‌اند. این است معناى تمسّک به رفتار علوى در نزد آقایان! وقتى با من که‏ استادشان بوده‏‌ام  و بنابر اظهار خودشان در برخى مسائل فقهى مقلّد من بوده‌اند این گونه عادلانه رفتار مى‏‌کنند، معناى‏ رفتار عادلانه با مردم ضعیف و بى‏‌پناه دیگر روشن مى‏‌شود!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.