علی در حدیث دیگران

                                                                                                  چهارشنبه ۸ شهريور ۱۳۹۱
 
مجموعه‌ی عمر بن خطّاب در حال پخش از رسانه‌های عربی است. دو موضوع باعث اعتراض بعضی‌ها در ایران شده است، یکی همکاری برخی عوامل ایرانی با آنان و دیگری نوع روایت تاریخی این پی‌دار. به گمانم می‌توان –فعلاً و تا اینجای کار- داستان را جور دیگر هم دید. بسیاری از مبلّغین مذهبی شیعی وقتی به کشورهای حاشیه‌ی خلیج فارس می‌رفتند می‌دیدند که بسیاری اصلاً از واقعه‌ای به نام «غدیر خم» خبر ندارند و حالا نمایش این اتّفاق بدون اشاره به جمله‌ی معروف «من کنت مولاه...» خود پیشرفتی است و بیننده با فهمیدن اینکه آیه‌ی «فإن لم تفعل فما بلّغت رسالته» برای همین جریان نازل شده کنجکاو می‌شود که چه چیزی در این گردهمایی بوده که نبودنش رسالت را ناتمام بلکه ناکام می‌گذاشته است. خوشبختانه سرنخهای کافی در منابع اهل سنّت برای جستجوی آنان وجود دارد. نشان دادن حضرت علی را هم بعضی عالمان شیعی خلاف شرع نخوانده‌اند ولی بیشتر توصیه به رعایت احترام می‌کنند و گرنه داوود میرباقری و برخی کارگردانان دیگر شیعه نیز متمایل به نشان دادن معصومان هستند. اینکه پیامدهای این نمایش خوب خواهد بود یا نه بعدها آشکار می‌شود. 

تا جایی که به بحث ما مربوط می‌شود دستکم دو نوع تحریف می‌توانیم داشته باشیم یکی عوض‌کردن روایت یک رخداد است و دیگری ناقص روایت کردن آن. گروه ایرانی را نمی‌توان به دلیل روایت ناقص واقعه‌ی غدیر برای شرکت در ساخت این مجموعه مقصّر دانست چون همین مختصر هم می‌تواند جرقّه‌ای شود برای کنجکاوی کسانی که دغدغه‌ی حقیقت دارند. در ضمن، همکاری گروه شیعه در ساخت سریال اهل تسنّن، گامی در جهت اتّحاد است آن هم در صورتی که بسیاری از تندروان سلفی به دنبال معرّفی غلط شیعه هستند. 
  
در نقد یک فرقه، گروه یا عقیده، ارجاع به منابع مخالفان آنان آسانترین کار است امّا اگر منبع از خود آن گروه انتخاب شود حتماً سندیّت بهتری دارد. واقعه‌ی غدیر فقط از زبان خلیفه‌ی اوّل بارها روایت شده است. اشاره به منابع آن روایت و برخی گفته‌های خلفای دیگر درباره‌ی امیرمؤمنان خالی از فایده نیست.
   
۱- حدیث غدیر به همراه جمله‌ی «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» فقط از طریق ابوبکر در کتابهای متعدّدی آمده است که از آن جمله‌اند: «حدیث الولایه»، ابن عقده متوفّی ۳۳۳ (به هنگام نقل اسامی ۱۰۵ صحابی از جمله ابوبکر). «نخب المناقب»، ابوبکر جعابی متوفّی ۳۵۶ (جایی که نام ۱۲۵ صحابی از جمله ابوبکر را برمی‌شمرد). «حدیث غدیر»، منصور لآلی از اعلام قرن پنجم هجری. «اسنی المطالب»، شمس‌الدّین جوزی شافعی.
۲- ابوبکر: از رسول خدا شنیدم که می‌گفت:« هیچ کس جز با اجازه‌ی علی حقّ عبور از صراط را ندارد» (ذخائر العقبی ۷۱، الصواعق المحرقه، ابن حجر ۷۵، اسعاف الرّاغبین، ابن صبان مصری ۱۷۹ و...)
۳- ابوبکر گفت که پیامبر خیمه‌ای داشت که در آن علی و فاطمه و حسن و حسین بودند پس گفت: «ای مسلمانان من با هر که با ساکنان این خیمه آشتی باشد آشتی هستم و هرکه با آنان سر جنگ داشته باشد سر جنگ دارم و دوست دوستان آنان هستم ...» (الرّیاض النظره، محب‌الدّین طبری ۱۳۶ بیروت، مناقب خطیب خوارزمی۲۱۱)
۴- ابوبکر به رسول خدا گفت که درباره‌ی چه کسی گفته‌ای که «کدامیک از شما در علمش آدم و در فهمش نوح و در حکمتش ابراهیم است؟» و او جواب داد که او اباالحسن علی بن ابیطالب است. (مناقب ۴۴ و ۴۵، ارجح المطالب، حافظ ابن مردویه ۴۵۴)
۵- عمر بن خطّاب گفت که شنیدم رسول خدا پس از اینکه بین اصحابش پیمان برادری بست به علی گفت:«تو برادر من و من برادر توام، پس اگر کسی با تو همكلام شد به او بگو من بنده‌ی خدا و برادر رسولش هستم و کسی پس از من این ادّعا را نکند جز اینکه دروغگو باشد».(فضائل الصّحابه، ۲/۶۱۷، الرّیاض النّظره، ۲/۱۲۲)
۶- عمر بن خطاب: از رسول خدا شنیدم که به علی می‌گفت: «... تو اوّلین کسی هستی که ایمان آوردی، داناترین مؤمنانی به ایّام‌الله و باوفاترین آنها به عهد خدا و بلاکش‌ترین آنان. تو کمک من و غسل‌دهنده و دفن‌کننده‌ی منی که پیشتاز مقابله با هر سختی و دشواری هستی و پس از من کافر نخواهی شد...»(کنز العمّال، ۱۳/۱۷۷، تاریخ دمشق، ابن عساکر دمشقی ۱/۱۳۲، الرّیاض النّظره ۲/۱۸)
۷- عمر بن خطّاب: شنیدم که رسول خدا گفت: جایگاه علی نسبت به من مانند هارون به موسی است جز آنکه پیامبری پس از من نخواهد بود» (الکامل فی الجرح و التّعدیل، عبدالله بن عدی ۱/۳۰۱، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی ۷/۷۴ این حدیث را از عمر و سیزده نفر دیگر نقل می‌کند، ، مقتل الحسین علیه‌السّلام، خطیب بغدادی۴۸ این حدیث را از عمر و بیست و چهار صحابی نقل می‌کند و...)
۸- عمر بن خطّاب: رسول خدا گفت: «هر سبب و نسبی روز قیامت قطع می‌شود مگر سبب و نسب من» (فضائل الصّحابه، ابن حنبل ۲/۶۲۵، مستدرک، حاکم نیسابوری ۳/۱۴۳، شواهد التّنزیل، حسکانی ۱۷۷)
۹- عمر بن خطّاب به علی در روز غدیر گفت که به تو تبریک می‌گویم که مولای من و هر مسلمانی شدی (مسند ابن حنبل ۴/۲۸۱ در چاپ شش جلدی، تفسیر محمّد جریر طبری ۳/۴۲۸ ، ملل و نحل شهرستانی، ۱/۱۹۱، مفاتیح الغیب فخر رازی۳/۴۴۳ ذیل تفسیر آیه‌ی «یا ایّهاالرّسول بلّغ...»)
۱۰- عمر بن خطّاب گفت که پیش از وفات حضرت رسول، سلمان از وی پرسید که آیا وصیّت کرده‌ای؟ پیامبر گفت که من به علی وصیّت کردم که فاضلترین کسی است که پس از خود به جا می‌گذارم» ( کوکب الدّری، ترمذی، ۱۳۳، المناقب المرتضویّه، ترمذی، ۱۲۸، ینابیع المودّه، ۳۰۱)
۱۱- ابوبکر گفت: رهایم کنید که تا علی در میان شماست، من بهترین شما نیست. (لسان المیزان ذهبی ۱/۵۰۰ طبع مصر)
۱۲- عمر بن خطّاب به ابن عبّاس گفت: به خدا سوگند که علی در میان شما به این امر (خلافت) در مقایسه با ابوبکر و من اولی بود. (محاضرات راغب ۷/۲۱۳)
۱۳- عثمان از عمر و او از ابوبکر نقل کرد که گفت از رسول خدا شنیدم: «خدا از نور وجه علی فرشتگانی آفرید که تسبیح و تقدیسش می‌کنند و ثوابش را برای محبّان علی و فرزندانش می‌نویسند» (مقتل الحسین، خوارزمی ۹۷، مناقب خوارزمی ۲۳۶)
۱۴- معاویه به سعد بن ابی وقّاص گفت که اگر آنچه من از رسول خدا درباره‌ی علی شنیدم تو هم شنیده بودی، تمام عمر کمر به خدمت وی می‌بستی.( مروج الذّهب مسعودی ۱/۶۱، تذکرة الخواص، ابن جوزی ۱۹)
     
روایات و منابع بیشتر در: الإمام علی من لسان الصّحابه، ناشر: برکات اهل‌البیت (ع)،۱۴۲۹، سیّد مهدی معلّم.

۲۷ نظر:

  1. ظاهرا عبارت «کاچی بعض هیچی» که نوشتید صحیح نیست چرا که «هیچ» جزء ندارد که بخواهد «کاچی» قسمتی از آن باشد!
    صحیح آن چنین است: «کاچی به از هیچی»
    یعنی کاچی (آرد بوداده یا روغنو شکر) بهتر از هیچ است.

    پاسخحذف
  2. عن النّبي(ص): إن الله جعل لأخي علي فضائل لا تحصي كثرة، فمن ذكر فضيلة من فضائله مقرآ بها غفرالله له ما تقدّم من ذنبه و ما تأخّر.

    پاسخحذف
  3. در باب این موضوع دو طرف راه های ناصوابی پیموده و زمانی که مورد سو استفاده قدرت ها قرار گرفته قضیه بدتر از قبل شده است.
    من کتاب هایی از حیدر علی قلمداران و مصطفی حسینی طباطبایی و به ویژه کتاب (شاهراه اتحاد) قلمداران را در موضوع خلافت به شدت توصیه میکنم.
    البته اگر حوصله بررسی موشکافانه در این موضوع را دارید.
    خیلی ممنون از وبلاگ خوبتون

    پاسخحذف


  4. چیزی که شیرازی ها و اهالی شمال فارس می گویند "کاچی بعض هیچی" به گوش می رسد. ممکن است صورت تغییر داده شده "بَه زِ" باشد، ولی صدای عین فارسی "ع" می دهد نه ه.
    "من کنت مولاه فحذا عی مولاه" مورد قبول تسنن هم هست، منتها مسئله تفسیر و تعبیر از کلمه مولا است که مورد اختلاف است. "مولا" می تواند به معنی "دوست" یا "مولای معنوی" و یا بالاخره به معنی "نصب خلیفه پیامبر به عنوان حکم دینی از سوی خدا" خوانده شود که این آخری مورد قبول تسنن نیست. کمی هم مشکل است که آنرا (تنها به اشاره به همین یک جمله) قبول کرد چرا که احکام دینی نباید دو پهلو و تعبیر پذیر باشند. برای مثال اگر منظور فقط این بود، (یا این هم بود)، چرا از کلمات واضح تری برای این امر استفاده نشد؟ برای من این جریان مسئله قامضی است.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مطمئنّم منظور عيّار از ورود در اين بحث زنده‌كردن بحثهای بين دو مذهب نيست امّا اين حديث بسيار بيش از يك‌بار از رسول خدا در طول مدّت زمان رسالتشان صادر شده است و شكل برگزاری آن تجمّع هم نشان می‌دهد كه منظور دوستی صرف نيست كه البتّه همان توصيه به دوستی هم رعايت نشد. مثلاً می‌توان پرسيد در توصيه به "دوستی" چه رازی نهفته است كه آيه نازل شود اگر چنين نكنی رسالتت را انجام نداده‌ای؟

      حذف
    2. حديث و روايت كه فراوان بود و هست اما سياست منع حديث بيشتر آنرا از بين برد:
      http://www.hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineArticleID=76558&MagazineNumberID=6616
      اگر ميخواهند زندگي عمر را روايت كنند بايد اين بخشها را هم كه جزو تاريخ است و در كتابهاي اهل سنت بوده بياورند

      حذف
    3. به نظر بنده حقیر نویسنده باید کتاب دینی دبیرستان را بهتر مطالعه می فرمودید که در آنجا به تفسیر به این مساله پرداخته شده است. تا آنجایی که ذهن این حقیر همراهی می کند منطق حکم می کند که پیامبر در واقعه غدیر توقف نموده و پیشرو ها را بازخوانده و صبر کرده است برای انتهای کاروان و سکویی بلند ساخته از اسباب سفر و در نهایت فرموده اند که علی دوست من است. حاشا لله! دوم: تمام افراد با علی بیت کرده اند و این هم فقط به سبب دوستی با پیامبر بوده است. معاذلله! سوم: بر اساس کتاب کافی مهمترین دلایل اهل سنت سست ترین دلایل می باشد. به عنوان مثال چون حضرت شوخ طبع بودند سه خلیفه به این نتیجه رسیدند که تصمیمشان بر تصمیم پیامبر اولویت داشته است و حضرت شایسته ی جانشینی نبوده اند.
      اهدنا الصراط المستقيم!

      حذف
  5. "مثلاً می توان پرسيد در توصيه به "دوستی" چه رازی نهفته است كه آيه نازل شود اگر چنين نكنی رسالتت را انجام نداده‌ای؟"

    سوال:‌ آیا راز مهمتری در نصب حاکم سیاسی است که برای آن آیه نازل شود؟ (آنهم تا این حد گنگ؟‌- نمی شد آیه نازل کرد و مطلب به این سر راستی و مهمترین مطلب اجتماعی را مثل مسائل اجتماعی دیگر - مثل شراب، جهاد، ربا،... راحت و ساده اعلام کرد؟).

    ادامه سوال بالا:‌ آیا "حکومت و سیاست" از "دوستی" مهمتر است؟‌ البته از جامعه سیاست و حکومت زده ایران جواب مثبت به این سوالات بعید نیست. ولی آنگاه باید پرسید اول مرغ بود یا تخم مرغ ؟
    مرغ= (تاکید بخشی از تشیع بر بنیانی بودن قدرت سیاسی تا حد انتصاب حاکم سیاسی ( و نه تنها ولی و مولا و وصی پیامبر در امر مذهب و ولایت) به توسط خداوند و لعن و مطرود کردن کسانی که به راه این انتصاب نمی روند.)
    تخم مرغ= (حکومت و سیاست زدگی شیعیان ایران).

    آیا فکر سیاسی ما رنگ دیانت ما گرفته، یا بالعکس؟‌

    حرف دیگر اینکه در تمام این بحثهای بین دو مذهب، دوستان (مثل لینکی که آقا مرتضی آورده) درختها را می بینند و جنگل را نمی بینند. هر قطعه از پازل هر مذهب در دیدگاه و فلسفه کلی آن مذهب مفهوم پیدا می کند. نمی توان با قواعد بسکتبال به بازی بازیکنان فوتبال اعتراض کرد و بالعکس. اگر بحثی باید باشد، باید بحث در آن مبانی باشد نه آوردن روایات و احادیث در مورد تصمیمات جزئی. جواب تسنن در مورد این مسئله منع کتابت حدیث این خواهد بود که اولا ما عمر را معصوم از اشتباه نمی دانیم، ثانیا آنچه از حدیث برای حفظ دین (اهل سنت و جماعت)‌ لازم بود به توسط جامعه مسلمین حفظ شده و اگر احیانا کتابت حدیث ممنوع‌ شده بود برای پایداری و حفاظت از قرآن بوده، پس منطقی هم پشت این تصمیم بوده است. یک طرفه به قاضی رفتن و داستانهای ۵۰۰ و ۱۰۰۰ساله را دو باره و سه باره گفتن و نوشتن و همان جوابهای ۱۰۰۰ ساله را شنیدن (یا نشنیدن)‌ راهی را باز نمی کند.


    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آن كه حديث می‌ سوزاند، برای آيه هم می‌تواند فكری كند. خصوصا كه قرآن هنوز جمع آوری‌ نشده بود. بنای‌ خدا هم عمل به اسباب و اساس قراردادن اختيار است و گرنه در قرآن هم هست كه می‌شد همه را مؤمن كرد ولی آن وقت فلسفه خلقت زير سؤال می‌رفت.
      تأكيد بر حكومت ربطی به سياست‌زدگی ندارد. در ابتدا لازم بود كه رهبر مذهبی و رهبر سياسی يكی باشد تا دين به انحراف كشيده نشود. آن زمان برای‌ درك "جدايی‌ دين از سياست" خيلی‌ زود بود. ديديم كه رهبران انتخابی سياسی، حكم نماز و حج و پاره ای مسائل ديگر را هم عوض كردند. اگر آنها رهبر سياسی هستند چرا در دين دست بردند؟
      اگر شما بهانه حفظ قرآن را "منطق" می‌دانی مختاری، همين طور چند جمله پايانی كه بوی عبث بودن هرگونه بحثی را ميدهد نه تنها بين شيعه و سنت بلكه بين تمام عقايدی كه سابقه بسيار دارند.
      به نظر من با مطالعه بحثهای دقيق مثلا بين دو عالم شيعه و سنی راه براي تمام جويندگان باز است. اگر كتاب مراجعات را نخوانده ايد بد نيست امتحان كنيد(ترجمه فارسی):
      http://ia600502.us.archive.org/9/items/al_morajeat/al_morajeat.pdf
      اين طور به قول شما يكطرفه به قاضی نرفته ايم.

      حذف
    2. محمد امین جان،

      در محضر بزرگان جای بحث جدلی نیست. خاصیت بحث جدلی هم اینست که می خواهد واقعیت را در یک یا دو جمله خلاصه کند و زودتر به هدف بزند و خلاص. یکی دو جمله حمله شخصی هم چاشنی اش است تا تعادل حریف را به هم بزند. من به اختیار شما کاری ندارم و ان شاالله که بر راه حق باشید و به دین خود با فهم کامل و درست و صحیح عمل می کنید. دغدغه من درک واقعیت کلی امور است و مغلطه های منطق و جزئی دیدن امور، دراین بحث ها هست که اعصاب مرا خورد می کنند. مثل وقتی که بخواهید با یک پتوی کوتاه تمام بدنتان را بپوشانید. اگر سرتان را بپوشانید و تنها به پوشاندن سر قانع باشید، آنرا روش درست خواهید دانست، و بالعکس، پوشاندن پاها نافی پوشاندن سر می شود. ولی تکلیف کسی که می خواهد همه جوانب امر را دریابد و هم سر و هم پا را با پتوهای کوتاه شما بپوشاند چیست؟‌

      چند نمونه: من بهانه حفظ قرآن را منطق نمی دانم چون اگربهانه است منطق نیست، ولی اینرا درک می کنم که انسانی از اینکه نوشته های غیر قرآنی ولی "مقدس" در دوران نبود چاپ و اینترنت و تلفن و ماهواره و ضبط صوت در یک مملکت چندین میلیون کیلومتر مربعی با وجود میلیونها نفوس از شمال آفریقا تا چین و از عربستان تا آذربایجان به اشتباه قرآن فرض شوند دچار دغدغه باشد. تمام حدیثهایی که می آورید در مورد "منع کتابت" است نه "منع روایت" که خود شیخین هم از روایان حدیث بوده اند. من نمی فهمم این چه کمکی به نقشه خیالی یا حقیقی این افراد می کرد که مردم حدیث ها را ننویسند که صحبت از "بهانه" می کنید. اصل مهاجرین و انصار بودند که تمام حدیثهای اصلی را در مورد امیرالمومنین شنیده بودند و به یاد داشتند، و از طریق آنها و در کتب اهل تسنن به ما رسیده است. می بینید که گوشه ای از واقعیت را گرفته تنها بر آن خیره می شوید و با نادیده گرفتن طرح کلی آن، به نتایج نا واقعی می رسید.

      من نگفتم جنگ و بحث مذاهب بیهوده و عبث است، گفتم باید به مبانی رفت و از بحث و ادعای کشف حقیقت بر اساس این حدیث بخصوص و آن روایت با آن تفسیر شاذ خودداری کرد. مثل این می ماند که در دادگاهی برای توصیف چهره فردی دو رقیب ساعتها در مورد اثر خالی که روی گوش‌ چپ آن شخص وجود دارد بر روی زیبایی وی بحث کنند در حالی که در مورد زن یا مرد بودن فرد مورد نظر توافق ندارند. معلوم است که این بحث عبث است. من از هر بحث و جستجویی شکایت نمی کنم، از ین گونه بحث هاست که شکایت می کنم و به نظرم سطح آنها این اواخر به برکت (یا نقمت)‌ اینترنت پایین تر هم آمده است.

      حذف
    3. ادامه جواب به محمد امین:‌

      یک نمونه دیگر:

      "ديديم كه رهبران انتخابی سياسی، حكم نماز و حج و پاره ای مسائل ديگر را هم عوض كردند. اگر آنها رهبر سياسی هستند چرا در دين دست بردند؟"

      "دین" از دیدگاه چه کسی؟ و دست بردن از نگاه چه مذهبی؟ و طبق چه روایت صحیحی؟ و طبق چه ترجمه و تفسیری از آن روایت؟ و طبق چه طرح کلی؟ و آیا آن حدیث و روایت موخره و مقدمه ای داشته که حذف شده‌؟
      ووو

      برای تسنن، دین = قرآن و سنت و میراث علمی پیامبر بعد از وی است که جماعت مسلمین آنرا طبق فهم خود به یاد آورده اجرا می کنند (حافظه جمعی)، ایده آل نیست، ولی عملگرا است. از نظرشیعه ، که ایده آل گراست، سنت و میراث علمی از طریق امامان معصوم ۱۰۰ درصدی منتقل می شود، ایده آل هست، ولی در شرایط آن روزگار و امروز بعید می دانم عملی باشد. این مطلب "در دین دست بردن" ممکن است در نگاه یک سنی تفسیر شاذ شما از چند حدیث صحیح (سنی)‌ باشد، ولی باز شما شاخه کج درختی را دیدید و جنگل جماعت را ندیدید. والا تا آنجایی که من از سنی ها شنیدم و در کتابهایشان خوانده ام و حدیثهایشان را مطالعه کرده ام همه ادعا دارند که هم وضو، هم نماز و هم حجشان مطابق سنت پیامبر است و ادعای بعضی از ما شیعیان را که بر فرض عمر به دست بسته نماز خواندن فرمان داد و عثمان وضو را عوض کرد رد می کنند. آوردن یک حدیث و دو حدیث که دردی را دوا نمی کند چون در برابر هر حدیث شما آنها ۱۰۰ حدیث با محتوای مخالف آن دارند و در مبانی تسنن "حافظه جمعی" به "حافظه یک یا دو نفر و روایات نادر" ارجحیت دارد. هیچ عالم سنی پیدا می کنید که بگوید چون عمر فرمان داد من اینگونه نماز می خوانم؟

      فرق سنی و شیعه در این است:‌ گزارش شیعه گزارش اقلیت " خویشاوند پیامبر" است و گزارش تسنن گزارش اکثریت "پیرامونیان" وی. اولی طبق نظر ما شیعیان عین سنت است آنگونه که امیرالمومنین در خطبه نهج البلاغه در مورد اختلاف حدیث در دست مردمان به خود و چگونگی فهم جامع و مانع خود از سنت اشاره می کند. ولی این ایده ال ظاهرا قابل " ظهور واستیلای تاریخی" تا امروز نیست و نبوده است. تاریخ و تقدیر نشان داده که کمالگرایی تشیع که از وجهی مطلوب است، از وجه دیگری غیر قابل اجرا بوده است. حتی شیعیان در مورد احادیث امامان شیعه اختلاف دارند و حدیث جعلی یا ناقص و نافهم زیاد داریم. اگر مسلمانان در مورد مرجعیت دینی و سیاسی علی (ع) در آن دوران توافق می کردند، باز هم همان عوامل و اسبابی که وی در آن خطبه بر می شمرد باعث اختلاف و انحراف در دین می شد. منافقین بر او دروغ‌ می بستند (چنان که به اسم تشیع بر امامان معصوم دروغ بستند و تازه این با نبود وسوسه قدرت سیاسی بود)، کم حافظگان حدیث و روایت ناقص از او نقل می کردند، و ناکاملان حدیث منسوخ را شنیده، ناسخ را ناشنیده، خاص را شنیده، عام را ناشنیده، ووو در دین ناخواسته "کجی و انحراف" ایجاد می کردند، چنان که با احادیث و تعلیمات ائمه معصومین چنان کرده اند و بالاخره به خاطر اختیار آدمیان آنچه ایده آل شما بود تحقق نمی یافت. با این اسباب نتایج بهتر از اینی که هست نمی شد و نشده است، پس استدلال " لزوم جمع حاکمیت سیاسی و دینی برای عدم انحراف دین" شما به نظر من سالبه به انتفاع موضوع است. مگر نمی گویید بنای خداوند عمل به اسباب است؟ مگر هدف خداوند هدایت مردمان با همین اسباب موجود نیست؟‌ خوب اسباب این یکی بودن حاکمیت دینی و سیاسی در آن زمان که شما آنرا "لازم" برای عدم انحراف دین می دانید مهیا نبوده. این چه "لزوم" الهی است که اسبابش مهیا نیست؟


      حذف
    4. "داستانهای ۵۰۰ و ۱۰۰۰ساله را دو باره و سه باره گفتن و نوشتن و همان جوابهای ۱۰۰۰ ساله را شنیدن (یا نشنیدن)‌ راهی را باز نمی کند."
      اگر منظور وجه نظري قضيه است كه براي معتقدان به آن مسئله روشن است و اما وجه عملي آن: تعداد پيروان علي پس از سقيفه كمتر از تعداد انگشتان دست بود آنطور كه نمي توانستند مانع حمله به خانه او شوند و حالا اقليتي عظيم و قدرتمند هستند. همين كه تكرار اين بحثهاي هزارساله به چنين نتايجي رسيده يعني راهي بازشده است.

      حذف
  6. همیشه برام سوال بوده که اگر جماعت زیادی شاهد غدیر بودند از جمله ابوبکر و عمر چرا علی به فاصله دو ماه و نیم پس از غدیر اینطور تنها ماند؟ اگر بگیم برخی تشنه قدرت بودند الباقی این همه خلایق چه شدند؟

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. جوابش را در كوفه پيدا كنيد. چطور هزاران نفر به امام حسين نامه نوشتند و او را دعوت كردند، با مسلم بن عقيل پيمان بستند و بعد نه تنها به عهد خود پشت كردند كه به جنگ امام حسين رفتند. سيدالشهدا به لشكر عمر سعد خورجين نامه هاي آنان را نشان داد و گفت مگر شما اينها را براي من ننوشتيد؟
      فكر مي كنم توان تحمل كمالگرايي و ايده آل گرايي شيعي كه شبح مي گويد را نداشتند!

      حذف
    2. با اجازه بزرگتر. چون مرا تقریبا با قاتلان امام حسین در یک کاسه گذآشتند باید جواب بدهم.

      باز هم ضربه ناجوانمردانه به زیر شکم برای به هم زدن تعادل حریف. برادر من، من همراه شما هستم و مسائلی را برای اینکه کسی برای روشن شدن آنها به من کمک کند مطرح کردم. تحمل دو تا سوال را ندارید چرا از کربلا و خون امام حسین علیه السلام خرج می کنید؟ شما روراست به من بگویید که خود شما تحمل یا درک آن کمالگرایی- آن مقام ائمه معصوم و انتظارات آنها از ما را- دارید که اینگونه به راحتی عدم درک یا تحمل آنرا مساوی اقدام به قتل امام معصوم می دانید؟‌ (مغلطه آمالگام؟) مطمئنید طبق این معیار سختی که شما دارید (که آنکه با امام معصوم نیست بر امام معصوم است) من و شما هم "عملا" مصداق آن لعنتهایی که روز و شب طبق این "وجه نظری" می فرستید نخواهیم بود؟‌

      حذف
  7. سوال از آقا مرتضی:‌ از نظر شما کدام یک از این ۵ گروه جزو آن "اقلیت عظیم و قدرتمند" پیروان علی هستند؟ ۱. آنهایی که به خانه ی آیات عظام منتظری و صانعی حمله کردند. ۲. آنهایی که در آن خانه مقیم بودند۳. آنهایی که نتوانستند مانع حمله به خانه آنها شوند. ۴. آنهایی که حمله نکردند ولی در دل خود راضی بودند؟. ۵. آنهایی که نه ته پیاز بودند و نه سر پیاز و به کار و عبادت خویش مشغول بودند. اگر به این سوال جواب بدهید ابهامات آنچه شما به ایجاز "نتایج مثبت از وجه عملی" می خوانید برای من روشن خواهد شد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. يك. دوست ناشناس گفت چطور ممكن است مردم از عهد خود برگردند من هم گفتم همانطور كه در زمان امام حسين برگشتند آن موقع هم برگشتند. براي عهدشكني نبايد دنبال دليل علمي يا ديني بود.
      دو. شما گفتي اين بحثها فايده اي ندارد بنده هم گفتم فايده اش تبديل چند نفر به ميليونها نفر است. اگر ادامه پيدا كند ان شاء الله بيشتر هم ميشوند.

      حذف
  8. سلام جناب ایمایان،
    آقا باز رفتی سراغ تشویش و تحریک اذهان؟

    واقع اینست که من معتقدم روایت شیعه، یعنی درک و یا ترویج این معنی که در غدیر پیامبر علی را به جانشینی خود برگزیده و اعلام کرده نمی‌تواند ردست باشد. یعنی این با دلایل و زمینه تاریخی نمی‌خواند. البته حجة الوداع بوده و حتی آن حدیث من کنت مولاه.. هم بع احتمال بسیار درست است اما به این معنی جانشینی نیست. بحث مولا پیچیده است اما بیشتر به نوعی مناسبات قبیله‌ای جامعه عرب برمیگردد و البته در فقه اسلامی هم هست و بیشتر بحث انتقال و ادای دیون شخصی یا سرپرستی نزدیکان است.
    سوال اینجاست که چگونه ممکن است که پیامبر، در بین جمعیتی که تعداد آنها را صد هزار نفر و حتی بیشتر آورده¬اند، امام را جانشین خود بخواند، همه بشنوند، همه مسلمانان حاضر در غدیر با وی بیعت کنند، کوچک و بزرگ به او تبریک بگویند اما بعد از آن واقعه آب از آب تکان نخورد توگویی هرگز چنین چیزی رخ نداده است؟
    پیامبر شخصیتی فوق العاده پرنفوذ و به قول امروزیها کاریزماتیک بوده است. بسیار بیشتر از امامان شیعه. آنها که تاریخ اسلام را در کتب منابع سیر، مانند سیرة النبی ابن هشام، مغازی، تاریخ دینوری، تاریخ طبری و غیره خوانده¬اند، از میزان جزییات و ظرایف تاریخی که توسط راویان و کاتبان سیره نقل شده در حیرت می¬مانند. مثلا در راه کدامین غزوه، سیّد در فلان منزل نشست، بر دست راست تکیه کرد، چنین فرمود، برخاست و فلان کس را بخواند، مشتی خاک برگرفت... این نفوذ او حتی تا سالهای سال پس از وفات در بین اصحاب باقی ماند و هر حکمی کرده بود قانون شد و هر فعلی سنت.
    فاصله حجة الوداع تا وفات پیامبر تنها دو ماه و چند روز است. یعنی حکم و نفوذ کلام پیامبر به سه ماه هم نرسیده است؟ این باور کردنی نیست که در جامعه گونه گونه مدینه، حکم پیامبر به این سادگی زیرپا گذاشته شود و هیچ گروهی، جز حلقه کوچکی از بنی¬هاشم که جانشینی را شایسته علی بن ابیطالب می¬دانستند، اعتراض نکنند.
    همچنین باید پرسید که چگونه وقتی گروه حج¬گذار به مدینه بازمیگردد، این بیعت برای ساکنان مدینه و دیگر مسلمانان تکرار نمیشود؟ چگونه این سخن من کنت مولاه... به شکل¬های دیگر و به تکرار در مواضع و مواقع دیگر توسط پیامبر بیان نشده و بلکه مسکوت مانده است؟ چنین انتصاب مهمی چگونه در سخنان و خطبات پیامبر، پس از بازگشت به مدینه، مکرر اعلام نشده است تا دیگر بعدها جای شبهه و انکار نماند؟
    شرح وقایع پیش و پس از رحلت پیامبر به جزییات کامل در تواریخ آمده است. ما هیچ جا نمی بینیم که علی در فاصله حجة الوداع تا وفات رسول، موقعیت ویژه¬ای یافته باشد. مثلا کارهای حکومتی را هنگامی که پیامبر پس از سفر حج به بستر بیماری افتاده است، به دست گیرد و یا حتی به جای او به پیشنمازی مسجد بایستد.
    همچنین به غیبت این قصه در قرآن میتوان اشاره کرد. واضح است که تلاشهای طاقت¬فرسا و جگرسوزی صورت گرفته تا شان نزول یکی دو آیه را به غدیر نسبت دهند اما کافی است مقایسه شود با آنهمه شان نزول روشن و صریح برای وقایع کم اهمیت¬تر در عهد حیات رسول. اگر براستی غدیری در کار میبود، عده¬ای موافق بودند و عده¬ای مخالف و یا منافق! و آنموقع آیات روشنگر در این خصوص فراوان بود...
    در خصوص گفتگوهایی که در سقیفه صورت گرفته، تقریبا اختلاف نظر جدی نیست. گویند پس از وفات رسول، انصار در سقیفه جمع شدند تا سعد بن عباده را به خلافت بنشانند و به همین دلیل ابوبکر و عمر به آن سو شتافتند. بوالعجب، یکی در میان انصار نمی¬پرسد که حکم رسول چه شد؟ اینها که دیگر ابوبکر و عمر و ابوعبیده جراح نیستند که بخواهند به قول برخی علمای شیعه توطئه کنند و از غیبت علی سوء استفاده کنند. اینها انصار هستند که چنان که بعدها در حوادث سقیفه نشان دادند بلندپروازی هم نداشتند و باور کردنی نیست که اساساً حکم پیامبر را زیرپا بگذارند. آنها به سادگی، در جایی که حکمی نبود تصمیم خود را میگرفتند.
    سپس ابوبکر و عمر به آنجا میروند و بحثها درمیگیرد. از یک امیر از شما و یک امیر از ما بگیرید تا احتجاج ابوبکر که خلیفه باید از قریش باشد و وزیر از انصار الی آخر و باز یکی از آن صد هزار نفر حاضر در غدیر آنجا نیست که بگوید آخر این چه بحثی است، مگر پیامبر تکلیف را روشن نکرده؟
    اما دلیل نهایی از خود نهج البلاغه برمی آید. غدیر بکلی در کلام امام، در خطبات و نامه¬ها، غایب است. در بین آن همه نامه¬های جدلی که بین امام و معاویه رد و بدل شده، یکبار امام به همچو واقعه مشهوری اشاره نمی¬کند که حق من بر خلافت، حکم پیامبر بوده است. البته امام در یکی دو جا، از جمله در همان خطبه معروف شقشقیه که عنان زبان را رها میکند، اشاره میکند که جانشینی پیامبر حق او بوده اما علت آن را شایستگی خود میداند و نه حکم غدیر...
    مجید

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. نظر شما براي ايماگر است ولي چون من بالا با دوستي وارد گفتگو شدم جواب مختصري بدهم:
      درباره كافي نبودن كاريزماتيك بودن حكم پيامبر سرپيچي از پيوستن به لشكر اسامه و موارد بسيار ديگر كفايت مي كند. ايشان از زمان نوجواني علي بارها به انحاي مختلف به جانشيني ايشان اشاره كردند (دعوت خويشان). تعداد آن واقعا بيش از آن است كه بتوان شمرد. متأسفانه ارجاعهاي تاريخي دقيقي در نوشته شما به چشم نمي خورد. يكي براي مثال: امام علي بارها به واقعه غدير استدلال كرده كه حتما نبايد در نهج البلاغه باشد. اينجا را بخوانيد:
      http://www.aboutorab.com/page.php?pid=202&id=29
      اگر كتاب مراجعات را نخوانده ايد توصيه مي كنم بخوانيد.

      حذف
  9. همانطور که قبلا گفتم در این رابطه و مخصوصا در مورد خلافت هر دو راههای ناصواب پیموده اند.تجربه من در مورد مباحثات اینگونه هم این است که با نظر گذاشتن پای وبلاگ ها و حتی مباحثات رودررو راه به جایی نمی برد مگر اینکه در خلوت و با تفکر و سعی بر بی طرف بودن و بدون هر گونه پیش داوری شروع به مطالعه کنید امید است که راهگشا باشد.
    من کتاب (شاهراه اتحاد) حیدر علی قلمداران را برای شروع توصیه میکنم.یا (علمای ابرار) کدیور هم برای شروع خوب است.

    پاسخحذف
  10. دوست عزیز، جناب مرتضی

    ببینید من بحث تاریخی دارم تا مذهبی و از این رو می‌گویم که احتمال این واقعه، یعنی حکم قطعی هم نمی‌دهم، خیلی کم است. بازبگویم که قطعاً غدیری در کار بوده و حتی آن جمله مشهور اما بعدها که کار منازعات بالا گرفته، واقعه کوچکی را به مساله دیگری تبدیل کرده‌اند. صحبت ساده است. اینجا مدعا خیلی بزرگ است، اینکه پیامبر به صراحت عای علی را به جانشینی خود تعیین کرده است و کل جامعه مسلمین به این حکم پشت کرده‌اند (این بیشتر ذم است در حق علی و مقام او نه در نزد پیامبر که در بین اصحاب و نفوذ او در بین مردم) ولی شواهد خیلی ناچیز است. نمی‌گویم اصلا نیست. من آن لینک را هم دیدم و پیشتر هم نظایرش را دیده بودم. شما مورخ هستید، ابتدا به چه منابعی رجوع می‌کنید؟ خب به منابع تارخی چون ابن اسحاق و طبری و دینوری و امثالهم. آخر همه عالم و آدم که حب و بغض نداشته‌اند. جامعه متکثر بوده. یکی از منابع یعقوبی است که خود شیعی است. او به غدیر اشاره کرده در دو سه سطر ولی ذکری از بیعت ندارد. این خیلی مهم است و شما می‌دانید اهمیت و معنی بیعت را. بعد هم آوردیم دیگر. خب آخر چرا کارها به علی رجوع نشده است؟ چرا این حکم چندبار در مدینه تکرار نشده؟ چرا مکتوب به سران قبایل فرستاده نشده و ازین موارد بسیارست. بعد هم در مقابل آن چند روایت، صد روایت متعارض هست. البته نه من و نه هیچ کس معتقد نیست ابوبکر به جانشینی برگزیده شد، اما خب بحث نماز گذاشتن او به جای پیامبر در همه جا آمده. این به فرض صحت تایید جانشینی ابوبکر نیست اما بی‌شک رد تعیین قبلی علی بوده است. همچنین است سخن روایت شده بین علی و ابن عباس که در همه اینها حای تردید نسبی هست اما آنچه رخ داده واضح است. سخن علمای شیعه این است که یک عده توطئه کردند و همه خلق برگشتند. مورخ که اینگونه نمی‌بیند. در پی شواهد مستدل می‌گردد. خب چرا توطئه کردند؟ چه سودی داشتند؟ چرا علی را نمی‌پسندیدند؟ چرا علی قدرت بسیج توده را نداشت؟ چگونه حکم صریح پیامبر را تعقیب نکرد؟ چرا ساده پس از وفات فاطمه، حکم را پذیرفت؟ من می‌گویم چرا در خطابش به معاویه نیست که اصل چالش خلافت، وقتی در قدرت بوده آنجا بوده. خلاصه بند من افزوده شد از پند تو... یعنی پذیرفتن همچو چیزی کار را سخت‌تر میکند... مسایل البته ابعاد دیگر هم می‌گیرد. ما شاید حتی بپذیریم که میل باطنی پیامبر بر علی بوده اما شاید مرگ ناگهانی پیامبر به او فرصت نداده است. مسئله اسامه مسایل را به سمت و سوی دیگر می‌برد. بهرحال قصد من این نیست که این بحث را تعقیب کنم. در این موارد آدمی تحقیق می‌کند و این برایند مطالعات اوست یعنی ای بسا یک یا دو شاهد این سو و آن سو کمک کند. موفق باشید..

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. طبعا مي دانيد كه سوالات شما در طول تاريخ براي معتقدان به غصب خلافت بارها طرح شده و بي جواب نمانده است.( كتاب مراجعات حدود 112 نامه رد و بدل شده است) شما گفتي چرا علي در نهج البلاغه به غدير اشاره نكرده و من گفتم جاي ديگر كرده است مگر اينكه شما دليلي بياوري فقط نهج البلاغه مستند است كه اتفاقا ديگر منابع از حيث راوي و سلسله انساب از آن قويتر است. قصد بيشتري در ميان نبود.

      حذف
  11. و حالا در مورد این بخش از مطلب. ببخشید فرصت نشد زودتر چک کنم.

    "و حالا نمایش این اتّفاق بدون اشاره به جمله‌ی معروف «من کنت مولاه...» خود پیشرفتی است و بیننده با فهمیدن اینکه آیه‌ی «فإن لم تفعل فما بلّغت رسالته» برای همین جریان نازل شده کنجکاو می‌شود..."

    اگر با اطمینان به قول "یک کارشناس مسائل سینمایی و مذهبی" به اسم آقای سید سعید صدرزاده این مطلب را نوشتید، باید گفت که ایشان کاملا به اوت زده اند (اینجا: http://www.cinematajrobi.ir/vdcb.gbaurhba5iupr.html
    و البته روش ایشان هم طبق معمول سایر دوستان کارشناس ایراد های بنی اسرائیلی گرفتن و به دنبال توهین کننده گشتن است)

    من سریال را چک کردم. تمام قسمت ها اینجا آنلاین قابل دسترسی هستند:

    http://www.alan4.com/category/325/c/1.html


    قسمت ۱۶ از اسلام آوردن خالد بن ولید تا فتح مکه است که قبل از غدیرخم است.
    قسمت ۱۷ از فتح مکه تا وفات پیامبراکرم را شامل می شود. هیچ صحنه ای از غدیر خم به تصویر کشیده نمی شود.

    http://www.alan4.com/video/14489/watch.html

    آن موردی که اشاره می کنند شاید دقایق ۲۱ تا ۲۵ همین قسمت ۱۷ ام باشد که ابوبکر دلایلی بر میشمرد بر اینکه وفات پیامبر نزدیک است: ازااین دلایلند نزول آیه "الیوم اکملتم لکم دینکم" و محتویات خطبه آخر ایشان در ضمن حجة الوداع (که قاعدتا ربطی به غدیر خم ندارد) که به صورت فلاش بک ابوبکر به نمایش در می آید (در تصاویر همه مسلمانان در احرام هستند، یعنی در حین حجند نه بعد از آن). در هیچ نقطه ای از این ۴ دقیقه ذکری از حضرت علی علیه السلام و اینکه خطبه ای در غدیرخم در مورد ایشان گفته شده، نشده است. به طور کل این روایت مسکوت گذاشته شده است که طبیعی است چون محور اصلی سریال عمر است و حتی اثری از کل حجة الوداع در قسمت ۱۷ ام به جز همین ۴ دقیقه فلاش بک ابوبکر نیست.

    در ضمن جریان سقیفه هم همانگونه که در کتب تاریخ آمده به تصویرکشیده شده (قسمت ۱۸) و معلوم می شود که (باز هم همانگونه که در تاریخ آمده) مقصر اصلی انصار بودند والا این چه توطئه گرانی هستند که خود از توطئه آن دیگرتوطئه گران برای تعیین امیر بی خبرند و پس از خبر شدن به عجله خود را به سقیفه می رسانند و توطئه خود را به اجرا می گذارند؟ (آیا توصیف "فلته"=[کار شتابزده] از عمر برای این واقعه تفسیر درست تری نیست؟)

    وبالاخره از حق نگذریم، نارضایتی امیرالمومنین از این تصمیم، اینکه حداقل تا چندی با ابوبکر بیعت نکرد و اینکه نسبت به خود برای امر خلافت حقی قائل بود به تصویر کشیده شده است و حتی پیشنهاد ابوسفیان برای پر کردن مدینه از سواره و پیاده به سود علی (ع) هم نشان داده می شود که امام ابوسفیان را سر جای خود می نشاند.


    پاسخحذف
  12. بين ايماهايت خيلی فاصله می افتد. درباره حرفهای خواننده ها هم كه چيزی ننوشتی :(
    آن موضوع هميشگی را هم كه بی خيال!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. از آخر شروع كنم:
      موضوع هميشگی را كه نوشته‌ام؛ بازنويسی می‌خواهد. بهتر ديدم پيش از آن چند موضوع مرتبط را بياورم. شايد با خواندن آنها بگويی اهمّيتشان بيشتر از آن نقد است :)
      بحثهای تأمّل‌برانگيزی بين دوستان مطرح شد كه ربط مستقيم به نوشته نداشت. عرض من اين بود كه سريال به تاريخ وفادار نمانده و گرنه بايد آن جمله و واقعه‌ی غدير را به طور كامل طبق منابع اهل سنّت می‌آورد؛ اينكه «مولا» چه معنايی دارد، باشد به عهده‌ی بينندگان. همين حذف و نمايش‌ندادن خودش معنادار است. دوران اينترنت و ماهواره‌هاست و بالاخره اين پرسشها و بحثها كار خودش را می‌كند.
      اميدوارم با تنظيم وقت بتوانم ايماهای آينده را با فاصله‌ی زمانی كمتر بنويسم.

      حذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.