دوشنبه ۳ تیر ۱۳۹۲
۱- هماندیشی
پیرامون رابطهی سینما و روحانیون یک بار دیگر بحث ارتباط نهاد دیانت و ساختار و
مباحث نوین را پیش کشید امّا این بار نتیجه کمی فرق داشت. منظور از نتیجه، حضور
روحانیون در سیمای میلی در بحث با سینماگرانی بود که با اینکه تلاش شده بود از قشر
معتقد یا دارای فیلمهایی با رنگوبوی دینی انتخاب شوند ولی جهتگیری آشکاری با
طلبههای حاضر در بحث داشتند. دوراهی واضح بود؛ یک طرف از لزوم توجّه و مشورتگیری
از روحانیان میگفت و طرف دیگر از آزادبودن امکان برداشت از مباحث دینی و
غیردینی.
صورتبندی
مسئله خیلی سخت نیست:
اوّلاً باید
دانست کسانی که به عنوان روحانی در جامعه حضور دارند عمدتاً فقه خواندهاند. چندی
است دروس تکمیلی برای استفاده از مزایای حوزه به صورت اجباری درآمده که کسی را
نیمهمتخصّص هم نمیکند.
ثانیاً فقه جای
بایدها و نبایدها و تکالیف است که آن هم بسته به مراجعهی مکلّف است و با هرگونه
اجباری بیگانه.
ثالثاً
اعتقادات و اصول دین نه تنها تقلیدی نیست بلکه هرگونه تبعیّت فکری در آن مذموم است.
برای مثال مسئلهی ولایت فقیه که مربوط به فقه است، سه دهه است به عنوان مسئلهای
کلامی و ادامهی امامت جا زده میشود. این کار گرچه ظاهراً مناسب مقصود کسانی است
که اسلام حکومتی از نوع ولایت مطلقه را میپسندند ولی با راندن آن به حوزهی اصول
عقاید، حتماً باید اجبار را نیز از آن بردارند، نه اینکه به رکن ثابت جلسات مصاحبه
و گزینش تبدیل شود. پس شعار «مرگ بر ولایت فقیه» حتّی بر اساس عقاید این افراد
کاملاً بیمعناست.
گسترهی هنر از
اعتقادات نیز پهناورتر است و جایی است که یک گفته، کنش یا تصویر معانی زیادی
برمیدارد. اینجا به زحمت میتوان برای روحانیان رسمی، مرجعیّتی در نظر گرفت.
محمّدعلی باشهآهنگر دربارهی ظلمی که به فیلمش شده بود میگفت من به آقایان گفتم
بیاید بر اساس قرآن یا نهجالبلاغه بحث کنیم ببینیم حق با چه کسی است. مسئله این
است که طرفهای او انتظار داشتند که وی در مقام پرسنده و آنان در مقام پاسخگو باشند
نه اینکه وی آنها را به چالش بکشد و خواهان بحث و احیاناً ردّ نظرات آنان باشد. در
زمینهی هنر که وضع چنین باشد، خود حکایت مفصّل دیگر عرصهها را
بخوانید.
۲- علی مطهّری
در اظهارنظری پیرامون وقایع چهار سال گذشته چنین گفت که:«بین آقای احمدینژاد و
آقای موسوی اگر قرار باشد به یک نفر رای بدهم، به آقای احمدینژاد رأی خواهم داد.
در هر صورت من آقای مهندس موسوی را یک مقدار روشنفکر میدانم و فکر میکنم ایشان
متاثر از آثار دکتر شریعتی و دکتر پیمان هستند و شاید یک نگاه روشنفکرانه به
روحانیت داشته باشند.»
تصوّر کنید بحث
لیاقت برای پستی مانند ریاست جمهوری که دارای وجوه بسیاری مانند توانایی، نوآوری،
مدیریّت، تخصّص، تجربه، سابقه و داشتن مبانی فکری مناسب و ... است فقط به نظر
پیرامون روحانیّت فروکاسته شود. بنابراين در هر انتخاباتی پس از این فقط میزان اعتقاد به
روحانیّت را بررسی کنیم ببینیم که چه کسی بهتر است. این خیلی کار را راحت
میکند!
اوّلاً چرا او
موسوی ِپیرو آیتالله خمینی یا موسوی فعلی را نمیدید و موسوی جوان را برای قضاوت
ملاک قرار میداد؟ (بحث تغییر افراد که این روزها خیلی مطرح بود). ثانیاً مدیر اجرایی
کشور مگر قرار است برای دنیا و آخرت مردم تکلیف تعیین کند؟ رهبر و البتّه بسیاری از
مقامهای این نظام کافی نیستند؟ ثالثاً مطهّری این حرف را در قیاس با چه کسی میزند؟
احمدینژاد؟! او خیلی به روحانیّت اعتقاد داشت یا دارد؟
اگر دقیقتر
شویم میبینیم که ریشهی این گفتهی مطهّری نه به موسوی یا انتخابات اخیر بلکه به
رابطهی تیرهی دکتر شریعتی و مرحوم مطهّری در اواخر عمر آنها برمیگردد. او از
میان تمام خصایص، ویژگیها و میراث فکری پدر، نظر تند او را پیرامون شریعتی برگرفته
است و آن را آنقدر عمده و مهم کرده که اگر کسی سیوچند سال پیش حسن ظنّی به شریعتی
داشته باشد، برای ردّ صلاحیّت وی از دید علی مطهّری کفایت میکند. این را داشته
باشید.
آیتالله بهجت
بسیاری از حاضران در قضایای مشروطه را دیده و از آنان نقل قولهای جالبی دارد. یکی
از آنها این است: آخوند خراسانی موافق مشروطه و شیخ فضلالله نوری مخالف آن بود.
خبر قتل شیخ فضلالله که به خراسانی رسید وی متأثّر شد؛ امّا پس از آن برخی
گفتههای تند- و حتّی رکیک- نوری به مدافعان مشروطه به دست وی رسید. آخوند میگوید
که با خواندن آن سخنان از تأثّر خودم متأثّر شدم. یعنی دانستم بیجهت متأثّر شدهام
و اگر میدانستم آن حرفها را زده به خاطر کشتن او احساس تأثّر هم نمیکردم. حالا من
هم من خیلی وقت پیش با توجّه به غصب جایگاه نمایندگان حقیقی مردم در مجلس از سوی
امثال مطهّری ایمای صریحی را برای او نوشتم. بعدها گاهی با خود میگفتم که شاید
زیادهروی کردم امّا با خواندن این افاضات از آن نیمچهتردید خودم برگشتم. (در خور
توجّه کسانی که احتمال وزارت علی مطهّری را که عمدهی حساسیّت فرهنگی وی تبدیل
روسری زنان به شال گردن بود، طرح کردهاند)
۳- بحث
روحانیّت و شریعتی و بهجت شد. جا دارد نوشته را با نقل قولی از ایشان در رابطهی
این مقولات به پایان ببرم. چنانکه میدانیم اکثر قریب به اتّفاق روحانیان عالیرتبه
نظر خوشی به شریعتی نداشته و ندارند. حتّی از یکی از آزاداندیشترین آنها یعنی مرحوم
طباطبایی روایاتی هست که نشانهی آزردگی او از مشی و مشرب شریعتی است
یکی از طلبهها
برای به اصطلاح چغلی نزد مرحوم بهجت میرود که آقا چه نشستهاید که اقبال عام به
شریعتی- به جای رجوع به روحانیان- زیاد شده است. او جوابی تلگرافی میدهد که
خواندنی است. آیتالله در بخش اوّل پاسخش میگوید : «چه کنیم که فرق طلبه و غیرطلبه
به لباس شده است؟!» یعنی کسی مانند شریعتی با صورت تراشیده و کراوات هم میتواند
طلبه باشد و الزامی به داشتن لباس خاص نیست! حتّی میان طرفداران شریعتی چنین تعبیری
برای وی نادر است. بعد کلامش را کامل میکند و میگوید «چنان که از اوّل نیز چنین
بوده است. لذا آن شخص گفت: پیراهنی که خداوند به تن من کرده(خلافت) از تن بیرون
نمیکنم(سخن عثمان) و با لباس مقام حضرت امیر را غصب کردند» بهجت به آن طلبه
میگوید که به خودت نگاه نکن که چون ملبّسی پس خرت از پل گذشته است چون ممکن است
کارت درست در جهت عکس باشد. (در محضر بهجت، م.رخشاد، ج۳، ص ۴۱)
پ.ن: حرف حرف
میآورد. آیتالله بهجت به خاطر این کلمات قصار و گاه متلکگونهاش معروف است.
ایشان یکبار بدون مقدّمه برمیگردد به مصباح یزدی میگوید:« میدانی تفاوت «یزدی»
و «یزید» به جابهجاشدن دو حرف آخرشان است؟» ای کاش مصباح روی این حرف استادش
جدّیتر فکر میکرد. خود مصباح آنرا به عنوان «شوخی» استاد با شاگرد خیلی جاها نقل
کرده است ولی ما که به هرکس گفتیم نخندید که هیچ، اگر لبخندی هم روی لبش بود پاک
شد.
رحمة الله عليه..
پاسخحذفپيرمرد توماني نه قران با هم مسلكان خودش توفير داشت
نامه سرگشاده به آیت الله شیخ مرتضی تهرانی (برادر بزرگ حاج آقا مجتبی تهرانی)
پاسخحذفhttp://morteza-tehrani.blogfa.com/post/188/