نقطه‌ی پایان

                                                                                                          پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۳
  
  
حیات انسان بین دو نقطه‌ی کمابیش ناگزیر است و حیات ِکاری، ‌هنری یا دانشی افراد نیز همچنان؛ گرچه می‌توان برای آن تدبیری اندیشید. مسأله اینجاست که برخی مهارتها با افزایش سن افزوده می‌شوند یا دستکم کاهش نمی‌یابند ولی آن چه که پیوند بیشتری با جسم انسان دارد،‌ رو به ضعف و سستی می‌گذارد. زیاد دیده‌ایم ورزشکارانی که با بالارفتن سن از خداحافظی به موقع خودداری کردند و با نمایش ضعیف اواخر دوران ورزشی،‌ خاطره‌ی دوران اوج خود را کمی مخدوش کردند. برعکس هستند کسانی که به موقع با کناررفتن از یک عرصه،‌ خود را برای عرصه‌ی دیگری آماده کردند. به پاواروتی انتقاد می‌کردند که خداحافظی خود از دنیای موسیقی را -در قیاس با دیگر خوانندگان اپرا- به تأخیر انداخته است ولی به هرحال او خواننده‌ای استثنایی بود و بدرودگفتن وی نیز استثنایی بر قاعده؛ امّا او نیز نتوانست تور خداحافظی را به علّت پیشرفت بیماری به پایان ببرد. انگیزه‌ی نوشتن این سطور شنیدن توصیف آخرین کنسرت محمّدرضا شجریان در آلمان است. آخرین کسی که احتمال می‌دادم برخی عبارات را در وصف اجرای او بشنوم، ‌شجریان بود. استاد آواز در هشتمین دهه از عمر خود به سر می‌برد و طبیعی است که جسم به اقتضای سن رو به ضعف بگذارد. امروز آشنایان به موسیقی از کاستی‌ها انتقاد می‌کنند،‌ فردا ممکن است نوبت شنوندگان عادی برسد. نوشتن درباره‌ی بزرگان فقط منحصر به ستایش نیست، گرچه دعوت از دیگران برای خداحافظی با صحنه بسیار سخت است. استادانی مانند مشکاتیان و لطفی نیز در اجراهای اخیر خود انتقاد زیادی برانگیختند، یکی با زوالی خودخواسته و دیگری کمابیش ناخواسته. برای شجریان بزرگ امکان تدریس و ادامه‌ی حضور در عرصه‌ی اجتماع، فرهنگ و موسیقی همیشه وجود دارد؛‌ حتّی ادامه‌ی فعّالیّت خوانندگی در استودیو که امکان بازخوانی و تصحیح وجود دارد نیز میسّر است. پس این چیزی است که امروز و فردا دارد ولی نمی‌توان از آن گریخت و به یادداشته باشیم که حتّی پدیده‌ای مانند پاواروتی نیز باید روزی خداحافظی می‌کرد. زندگی همین است با تلخ و ترش و شیرینش؛‌ شاید رازآمیز بودن حیات نیز همین درآمیختگی ِفراتر از اختیار ما باشد،‌ میان دو نقطه‌‌ی ناگزیر.

۶ نظر:

  1. نظر شما درباره اسیدپاشیها چیست؟

    پاسخحذف
  2. توی این نظام سفله پرور،
    کسی خیال باز نشستگی نداره و همه میخان رکورد جنتی و جابجا کنند،
    اصلا و ابدأ مهم نیست که بینده گان و شنونده گان چه سمع و نظری دارند،حرف مفت زیاده!

    پاسخحذف
  3. سفره بی نان که کولا نمیخواد؟!
    توی نظام سلفه پرور آدم گمنام و ناشناس و بی نام و بی نان باشه،
    بهتره تا سرشناس و نامدار و معروف و بی طرف باشه!؟
    چون گمنام که باشی میتونی زیرآبی بری و از خودت رفع مسئولیت کنی،
    ولی وقتی سرشناس و نامدار و معروف «شجریان و امثالهم» شدی دیگه نمیتونی خودت و از قاعده کلی استثنا کنی،
    قاعده کلی هم اینکه مناسبات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی نظام سلفه پرور از ذیل تا صدر غلطه،
    قاعده کلی اینکه مال و جان و ناموست و جلوی چشمت دارند چپو میکنند،
    قاعده کلی اینکه خونه و زندگیت آتیش گرفته و تو نشستی داری قرآن میخونی و من دارم شراب طهور میخورم و مطربان دارند مینوازند و کاسه لیسان دارند لفت و لیس میکنند،
    قاعده کلی اینکه دزد حاضره و بز حاضر!
    بنابراین اگه همت و غیرت نداریم که کاری کنیم کارستان،
    لااقل مثل خلیفه مشرکین گارد آوانگارد نگیریم که دم خروسمون بدجوری زده بیرون!

    پاسخحذف
  4. خورشید غروب می کند
    لذت ببری به خاموشی
    یا
    چشم بسته با دهانی باز و پر واژه

    پاسخحذف
  5. داستان ناتمام اهل کتاب:
    http://morteza-tehrani.blogfa.com/
    "وظیفه ی وزارت اطلاعات اینست که هنگام خرید و فروش املاک با شناسایی مذهب خریداران مانع از آن شود که شیعیان املاک خود را به سنی های وهابی و یهودی ها و بهایی ها بفروشند."....

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.