نه صوفی، نه انقلابی

                                                                                                    چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۴



در ایّام محرّم علی درستکار مجری برنامه‌ای بود در شبکه‌ی چهار با کارشناسی دکتر علیرضا واسعی. کارشناس در ابتدا از سوءتفاهمهایی گفت که برنامه‌ی اوّل ایجاد کرده است و معلوم بود که گویی حرفهایی زده شده است. در ادامه با توضیحهایش تلاش می‌کرد که جلو سوءبرداشتهای جدید را بگیرد. مثلاً به هنگام نقل سخنان امام حسین در مدینه و اینکه ایشان گفته است من هم طالب عافیت هستم،‌ بلافاصله افزود که منظور «عافیت‌طلبی» مذمومی که ما می‌گوییم نیست ولی به هرحال این عافیت‌جویی ممدوح هم با «می‌روم تا کشته شوم» خیلی فاصله دارد. وی به وقت نقل گلایه‌های امام حسین نزد قبر جدّش گفت که اینها درددل بین آن دو بوده و برای عموم گفته نشده است که خیلی جای تعجّب داشت. اگر این درددل خصوصی بود، لازم نبود آنچنان بلند گفته شود که در تاریخ ثبت شود. کمی که از برنامه گذشت، آرام آرام او را به یاد آوردم. دو واحد تاریخ تحلیلی اسلام را با او گذرانده بودم. کلاسها بسیار فشرده بود و موی سروصورت ایشان هم آن زمان کاملاً سیاه بود و مانند بسیاری از استادان جوان که در پی شکافتن سقف و پی افکندن نظمی نو هستند با هیجان راه می‌رفت و سخن می‌گفت. محتوای درسش را کاملاً فراموش کرده‌ام به جز یک جمله که همان زمان باعث جدلهایی بین من و دوستان شد. نظری که حالا فکر نمی‌کنم بر آن باقی مانده باشد.


وی گفت که «من نمی‌پذیرم کسی مانند حسین بن علی، طفل شیرخوار‌ه‌اش را بردارد و پیش سپاه دشمن ببرد و بگوید به او آب بدهید». بیشتر دوستان می‌گفتند درست می‌گوید و روایت دیگر که نوزاد به هنگام خداحافظی پدر با عائله تیر خورده، درست است. من امّا نظر دیگری داشتم و دارم. عرض من این بود که تحلیل روایت تاریخی بر اساس وثاقت راوی و دیگر روشهای تعیین روایت صحیح به کنار،‌ شاید شناخت ما از یک شخصیّت تاریخی «یکی» از عوامل داوری درباره‌ی چند روایت باشد،‌ امّا همه‌ی موضوع این نیست. ظرف ذهن ما بسیار تنگتر از «واقع» است حتّی درباره‌ی امور عادی و اخبار روزمرّه. بارها شده که ابتدا با شنیدن خبری آن را باور نمی‌کنیم و بعد با دیدن مدارک و شواهد ناچار به تصدیق آن هستیم. این داشته باشید و فکر کنید که محلّ جدل، شخصیّتی مانند امام حسین «ع» باشد؛‌ چه کسی به ضرس  قاطع می‌تواند بگوید «با شناختی که من از حسین دارم...الخ». به دوستان می‌گفتم که این افراد جامع اضداد هستند و آن حسین کلّه‌شقی که شما در نظر دارید از حسین بن علی واقعی دور است،‌ شاید در واقع آن روایت دیگر (یا روایت دیگری که ما نمی‌دانیم) درست باشد ولی صرفاً نمی‌توان شناخت بسیار ناقص خود را از بزرگی چون او برای قضاوت تاریخی ملاک قرار داد. سیّد ِشهدا بارها تلاش کرد که عمر سعد و دیگران را به راه بیاورد یا حدّاقل از تعداد مخالفان خود بکاهد (او حتّی به عمر سعد پیشنهاد ملک و املاک هم داد). در اخبار هست که پس از دیدن شیرخوار تشنه، همهمه‌ای در سپاه افتاد و حتّی برخی روایت کرده‌اند که دو نفر به قصد پیوستن به حسین از لشکر جدا شدند که عمر سعد برای اینکه دودستگی ایجاد نشود و کسی به فکر نافرمانی نیفتد فرمان داد آنها را پیش از رسیدن به خیمه‌گاه یاران امام با تیر بزنند. این نمی از یمی درباره‌ی حسین اتقلابی.

گروهی از طرف دیگر بام افتاده‌اند و از آنجا که حسین انقلابی یا عامل صرف به وظیفه (البتّه از دید بعضی) یا تشنه‌ی شهادت را مؤیّد نظام فعلی می‌بینند، تصوّری شبیه به صوفی گوشه‌نشینی از وی ارائه می‌کنند که بلد نیست دست به شمشیر ببرد. گذشته از شواهد بسیار در روز عاشورا بر جنگاوری حسین و یارانش -که از خلوت‌گزیدگان خموده بر نمی‌‌آید- روایاتی هست که حسین حتّی در زمان معاویه نزدیک بود که جنجال به پا کند. ولید بن عتبة ابن ابی‌سفیان برادرزاده‌ی معاویه و فرماندار مدینه بود. وی به استناد نسبتی که با معاویه داشت، قصد کرد که به ملک امام در ذوالمرّه واقع در وادی‌القری دست‌درازی کند. حسین ساکت ننشست و خطاب به وی گفت که به خدا سوگند اگر بر من اجحاف کنی،‌ دست به قبضه‌ی شمشیر می‌برم و در مسجد رسول خدا می‌ایستم و مردم را به آن پیمانی که پدران و نیاکان آنها بنیانگذار آن بودند دعوت می‌کنم (منظور همان حلف‌الفضول معروف است). عبدالله زبیر  وی را تأیید کرد و گفت همگی قیام می‌کنیم و حقّ او را می‌گیریم یا در این راه کشته می‌شویم. عبدالرّحمن بن عثمان و چند نفر دیگر نیز او را تأیید کردند. ولید ترسید و عقب‌نشینی کرد. مشروح ماجرا در سیره نبویّه ابن هشام و الکامل فی التاریخ ابن اثیر آمده است. (مقایسه کنید با تفسیر برخی عرفای گاه متشرّع از اصول رضا و تسلیم با سکوت درباره‌ی غصب حقّ خود به معنای عام کلمه،‌ غافل از اینکه این‌کار ضمن اینکه با سیره‌ی اهل بیت منافات دارد،‌ تأیید ظالم هم هست.)

هرسال به هنگام آغاز محرّم نوشته‌های فراوانی درباره‌ی این واقعه نوشته می‌شود ولی دریغ از نزدیک‌شدن به اصل ماجرا. ابن عربی می‌گوید که قرآن در قیامت می‌‌آید در حالی که بکر است (یعنی کسی نتوانسته در فهم و تفسیر به آن دست یابد) ظاهراً مفسّران معصوم قرآن هم حکمشان مانند خود قرآن است و قرار است همچنان ناشناخته باقی بمانند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.