جمعه ۱۷ مهر ۱۳۹۵
نوبل
ادبیات تا کنون دو یا سه جایزه به ایران بدهکار است. متأسّفانه ادبیات و دیگر
هنرها نتوانستهاند مانند سینما به جهان معرّفی شوند. به تعبیری قطار سینمای ایران
لوکوموتیوی به نام کیارستمی داشت که دیگران هم به مدد وی توانستند خودی نشان دهند
تا حالا که نام ایران در جشنوارهها به «برند» تبدیل شده است و متوسّطها هم دیده
میشوند. این اتّفاق برای ادبیات نیفتاده است به هزارویک دلیل.
میان
شاعران بیشک شاملو مستحق این جایزه بود و شعریّت آثار او یکسروگردن بالاتر از
بسیاری از دریافتکنندگان نوبل است. میگویند شخصی از آن سر دنیا گویا با وی
در این باره حرفهایی زد و برداشت ناقل این بود که وی در فهرست احتمالی
نوبلیان بوده ولی از واکنش شاعر ناآرام مطمئن نبودند که مبادا رد کند یا فلان پز
اعتراضی به خود بگیرد که به هر تقدیر این جریان به سرانجامی نرسید. فروغ هم حیف
شد و گرنه چهها میتوانست بکند. از میان پنجتن دیگر دو تن
(نیما و اخوان) بومیتر از آن بودند که بتوان آنها را حتّی حالا جهانی کرد و سپهری
نیز پس از «حجم سبز» سپهری شد. اگر این نگاه وی به جهان مدّت طولانیتری میپایید
و شمع عمرش نیز آنگونه زود خاموش نمیشد، میتوانستیم دربارهی او حرف بزنیم. شعر
او -مثلاً در قیاس با شاملو-در ترجمه آسیب کمتری میبیند و بهتر منتقل میشود.
در داستاننویسی سالهاست که نام دولتآبادی را میشنویم. او
از سرآمدان ادبیات داستانی ایران است و نوشتههایش نیز ترجمه شدهاند و چیزی برای معرّفی
او به جهان بهتر از این نیست. غلامحسین ساعدی یکی دیگر از کسانی است که با هر معیاری میتوانست
جزو بختهای دریافت این جایزه باشد. او نیز قربانی رفتار دستگاه امنیّتی رژیم گذشته و بیاحتیاطی خود شد و
رفت آنچه رفت.
در این
میان از اینکه این موقع از سال یک نام را نمیشنوم همیشه متعجّبم. ادبیات شامل
شعر، داستان و نمایشنامه میشود. برترین نمایشنامهنویس فعلی ایران و یکی از معدود
قلّههای فرهنگی امروز بهرام بیضایی است. چرا کسی نام او را نمیآورد؟ مگر نه
اینکه ابتدا ما باید نزد خود کسی را بالا ببریم تا آنجا که دیگران هم ببینند؟ به
نظرم وجه نمایشنامهنویسبودن وی زیر سایهی دیگر فعّالیّتهایش مانند
فیلمسازی قرار گرفته و آنچنان که باید دیده نمیشود و گرنه از دید من جایگاه
وی در سپهر فرهنگی ما حتّی با دولتآبادی نیز در خور قیاس نیست. مجموع نوشتهها، پژوهشها،
نمایشنامهها، فیلمنامهها، کارگردانی و تدوین فیلم، روی صحنهآوردن نمایش و کار
روی شیوههای نمایش ایرانی از تعزیه گرفته تا سایهبازی انصافاً بسی بیش از عمر یک
نفر است. گویی چند نویسنده و پژوهشگر همفکر و همقلم مشترکاً و با یک نام آثار خود را منتشر کردهاند.
ما از
بیضایی درست بهره نبریدم و منظورم از «ما» بخش غیردولتی و حکومتی است. بنگرید به
حجم بالای مصاحبه و زندگینامه از فلان و بهمان شخص و مقایسه کنید با سهم ما از
دانایی و داشتههای بیضایی. فلان ایرانی برای دادگاه کلینتون دست به جیب میبرد
ولی برای فیلمسازی بیضایی (در امریکا نه ایران) کسی سرمایه در میان نمیگذارد. به معدود مصاحبهها و نوشتههای اخیر وی در مطبوعات بنگرید و نثر و
نگاه و اندیشهی او را بسنجید با همگنانش. هرگونه تلاش برای معرّفی او توضیح واضحات است
و من همچنان در شگفتم از اینکه کسی به هنگام نوبل ادبیات (یا هر هنگام دیگر!) یادی
از بیضایی نمیکند به ویژه که حالا در امریکاست و چند کار را آنجا به روی صحنه
برده است. حتماً باید پس از صدوبیستسال او نیز رخت مسافرت بر تن کند تا سیل نوشتهها، نقل قولها، عکسگذاشتنها و خاطرهبازیها شروع شود. چنان مباد.
رویایی و گلشیری.
پاسخحذفآفرین بر شما
پاسخحذف