خانه‌ی پدری

                                                                                                   چهارشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۸


اینکه چرا نباید پیوسته به آنچه واقعاً هست بپردازیم و مدام دل در گرو آنچه نیست یا به زعم ما در لایه‌های زیرین واقعیّت پنهان شده داریم (اگر شده باشد) حدیثی طولانی است. تمثیل‌گرایی و نمادپردازی اجباری -بسا خلاف خواست و نیّت سازنده- گاه برای بزرگداشت و تعریف از یک اثر هنری است مانند «اجاره‌نشین‌ها»ی مهرجویی و گاه برعکس. از دید بسیاری از منتقدان، آن خانه‌ی کلنگی جامعه‌ی ایران بود و نفی و انکار خود مهرجوی تأثیر چندانی در این برداشت نداشت. خود او به کرّات از تعمیم‌هایی که یک فیلم ساده را به یک بیانیّه تبدیل می‌کنند و ناخواسته برایش مشکل می‌تراشند شکایت کرده است. فلسفه‌خوانی مهرجویی گویی از دید بسیاری به این معناست که حتماً باید حرفهای قلنبه‌ی فلسفی بزند و نمی‌تواند سرخوشانه فیلمی بسازد که فقط خودش باشد: سینما.
   
«خانه‌ی پدری» فیلمی است که در ظاهر به خاطر خشونت موجود در آن سالهاست توقیف شده ولی وقتی به گفته‌های مخالفان آن نگاه کنیم سروکلّه‌ی همان تعمیم آشنا را می‌بینیم. از دید آنها این فیلم فقط درباره‌ی خرده‌فرهنگی به نام قتلهای ناموسی نیست بلکه نمونه‌ای از جامعه‌ی ایران و لاجرم ضدّملّی و ضدّوطن است. آن خرده‌فرهنگ را اساساً نمی‌توان انکار کرد چون همه از آن باخبریم ولی اگر تعمیم داده شود، می توان صورت جعلی تعمیم‌یافته‌ی آن را با واژه‌هایی مانند خیانت فرهنگی و ضدّدین و برچسبهای دهان‌پرکن مانند این مزیّن کرد و جلو نمایشش را گرفت.

تنها جایی که می‌شد به آن امید بست که جوابی به این نوع برخورد داده شود یا لااقل گفتگویی بین دو -یا احیاناً چند- دیدگاه درگیرد،‌ یک صداوسیمای فرضی است نه این دستگاهی که مدّتهاست حتّی به شکل ظاهری نیز تضارب آرا را کناری گذاشته و میزگردهایی تک‌صدایی برگزار می‌کند. اینجا به بهانه‌ی شبه‌نقدها پیرامون «خانه‌ی پدری» خیلی خلاصه دربار،ی «مغالطه‌ی تعمیم شتابزده» نوشته‌ام.

۲ نظر:

  1. مشکل آقایان سانسورچی از این چزها بسیار بیشتر، فراخ تر و وحشتناک تر است
    سانسورچی‎ها در این حکومت، یا بطور کلی همه نوع ممیزی در ایران چه برای پذیرش یک بیچاره برای یک کار ساده دولتی، چه برای ادبیات چه برای کوفت چه برای زهر ما همه چیز از همین نوع ممیزی یا فیلتر باید عبور کند.
    همه این سانسورچی و ممیزها هم دچار یک بیماری از نوع حاد آن شده‌اند بنام "پارانویا"
    من مانده‌ام ملت بیچاره ایران چگونه می‌توانند نفس بکشند.

    پاسخحذف

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.