صدای بی‌صدایان

                                                                                                  پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۴۰۰           

CODA به معنای فرزند والدین ناشنواست  (Children Of Deaf Adults) که در ضمن به معنای «پس‌آمد» یا بخشی از یک قطعه‌ موسیقی است که آن را جمع‌بندی می‌کند و به پایان می‌رساند. این فیلم از آن دسته فیلمهایی است که حال آدم را خوب می‌‌کند؛ تلفیقی ظریف از چند خط روایی بدون زیاده‌گویی و اغراق؛ مشکلات یک خانواده که بیشتر اعضایش ناشنوایند، درگیری دختری نوجوان با خانواده و هم‌مدرسه‌ای‌ها، اختلاف‌نظر ماهیگیران با واسطه‌ها و در نهایت استعداد خوانندگی دختر نوجوان که در تقابل با نیاز خانوده‌اش به او قرار می‌گیرد. فیلم سر سوزنی به طرف جلب ترحّم برای ناشنوایان که نمی‌رود هیچ، ‌آنان را فعّال و خوداتّکا نشان می‌دهد. ذرّه‌ای تمرکز بیشتر روی این موضوع می‌توانست به سانتیمانتالیسمی آبکی بینجامد. مادر خانواده، مارلی متلین، برای بازی در نقش دختری ناشنوا سالها قبل جایزه اسکار برده بود. دختر نوجوان فعّال و کاری است و شخصیّتی کاملاً مستقل دارد، ‌چه در برابر خانواده و چه همکلاسی‌ها به ویژه پسری که قرار است با هم برنامه اجرا کنند.

 

طنز فیلم آن‌چنان با بخشهای ظاهراً تلخ آن آمیخته که بدون دیدنش تصوّر آن ممکن نیست. فرزندی که باید حرفهای پدر درباره‌ی یک بیماری مقاربتی را برای پزشک ترجمه کند، خلوت صدادار والدین بی‌صدا(!)،‌ توصیه‌ی پدر به پسر همراه روبی درباره‌ی مراعات احتیاط در برقراری تماس جنسی،‌ خبرکشی ناخواسته‌ی او برای دیگران و... دوپهلوبودن نام فیلم در بسیاری از صحنه‌ها نیز وجود دارد، ‌مثل جایی که برادر در ظاهر به روبی می‌گوید که به او احتیاجی ندارند تا غیرمستقیم خواهر را برای رفتن به برکلی و ادامه‌ی تحصیل تشویق کند. 

 

معمولاً بازسازی فیلم‌ها به پای نمونه‌ی اصل نمی‌رسند ولی اینجا خانم شان هیدر به خوبی توانسته که فیلم فرانسوی «خانواده‌ی بلیه» را با فرهنگ امریکا تطبیق دهد و نسخه‌ی بین‌المللی و جهان‌شمول‌تری از آن ارائه کند. او که با فیلم اوّلش «تالولا» مورد توجّه قرار گرفته بود، حالا قدم بلندی برداشته و از آغاز نمایش آن در جشنواره‌ی ساندنس تا نامزدی در اسکار پیش‌رفته و تا همینجا ستایش زیادی برانگیخته است. عرض کردم زنانی تازه‌نفس برای فتح سینما می‌آیند.

 

امیلیا جونز خواننده است و این توانایی را به خوبی به بیننده منتقل می‌کند. موجی از بازیگران بریتانیایی عمدتاً مونّث که در چند رشته از جمله موسیقی استعداد دارند به سینما راه یافته‌اند. اینکه میان آن همه داوطلب بازیگری امریکا، ‌سازندگان فیلم رو به بازیگران انگلیسی می‌‌آورند به خوبی لیاقت آنها را نشان می‌دهد. نکته اینجاست که آنان چنان لهجه‌ی امریکایی را خوب ادا می‌کنند که نمی‌شود فهمید امریکایی نیستند، برعکس اکثر بازیگران امریکایی که لهجه‌ی انگلیسی را ناقص ادا می‌کنند.

 

حالا که بحث لهجه شد، بد نیست یادی کنیم از فیلم «اسپنسر» که قرار بود درباره‌ی پرنسس دایانا باشد ولی -به اعتراف خود فیلم- نسخه‌ای تخیّلی از زندگی اوست. اینکه چرا باید درباره‌ی شخصیّتی تاریخی که مستندات کافی درباره‌اش هست دست به خیال‌پردازی زد، ‌معلوم نیست. کریستن استیوارت نه چهره‌اش شبیه دایاناست و نه رفتارش؛ قدش هم یک‌وجب از او کوتاه‌تر است. بازیگر امریکایی با لهجه‌ای نیم‌پز، همان تیک‌های عصبی و تند حرف‌زدنشهایش را به نقش هم منتقل کرده و گویا اعضای آکادمی هم پسندیده‌اند. اینها کافی نبود، یک تم -حالا دیگر نخ‌نماشده‌ی- هم‌جنس‌خواهی هم به آن اضافه کرده‌اند که در واقعیّت وجود نداشته است. فیلم به گونه‌ای مظلومیّت او را در دربار تصویر می‌کند، انگار نه انگار خودش از طبقه‌ی اشراف بوده و با همین طرز زندگی بار آمده بود. گاهی مقایسه بین فیلمهای به‌ظاهر بی‌ربط به هم  برای ارزش‌یابی آنها بد نیست. دو فیلم بالا را ملاحظه کنید: فیلمی درخشان درباره‌ی مردم معمولی و فیلمی سطحی درباره‌ی افراد سرشناس.

   

پیشین: تلاقی‌گاه خدا و شیطان

۱ نظر:

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.