ایستادیم،‌ دیدیم،‌ ساکت ماندیم

جمله‌های سینمایی- ۸۷                                                                                       دوشنبه ۸ دی ۱۴۰۴

مرگ یزدگرد

آسیابان: ما هرچه داریم از پادشاه است.

زن آسیابان: چه می‌گویی مرد؟ ما که چیزی نداریم.

آسیابان: آن هم از پادشاه است.

 

رگبار

حکمتی: (به همکار) کلافه‌ام! برای چی کلافه‌ام؟ امروز هم مثل دیروز همه متلک می‌گفتند. بله، یه طعنه‌ای در کار بود.

همکار: ها، آدم از طعنه دستپاچه نمیشه، مگه واقعاً یه چیزی باشه.

 

سگ‌کشی

سنگستانی: من خیلی وقته که یه گریه‌ی درست و حسابی ندیدم.

گلرخ: حالا هم نمی‌بینی... من گریه‌هامو قبلاً کردم. حالا فقط فریاد برام مونده.

 

مسافران

حكمت: اين تنها شركتی است كه همه‌ی ما در آن سهم مساوی داريم. نه زبان خوش، نه حق و حساب. هر اميد سودی در اين شركت مثل سفته‌ای است بی‌محل. در معامله‌ی مرگ، ما هميشه زيان‌كاريم.

 

کلاغ

اصالت: گمشده‌ها اکثراً پیدا میشن.

آسیه: من که تا حالا نشنیدم خودشون پیدا بشن؛ لابد باید دنبالشون گشت.

 

باشو

باشو: ایران سرزمین ماست. ما از یک آب و خاک هستیم. ما فرزندان ایران هستیم.

 

وقتی همه خوابیم

شایان شب‌رخ: خوشحال نیستید که هم‌بازیتون هستم؟

پرند پایا: مجبورم خوشحال باشم؟

شایان: روزی افتخار می‌کنید.

پرند: افتخار نمی‌کنم که وایستادم و دیدم و ساکت موندم. 

 

پیشین: خرد،‌ مرهم آسیب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.