عنوان، چیز غریبی نیست و از گذشته تا کنون داشتهایم. پس از خلع لباس رضا شاه برخی به این کسوت دیگر در نیامدند مثل جلال الدین همایی و تقی شریعتی و امروز هم بسیاری به اجتهاد رسیدهاند یا به مراحل بالای درس حوزه دینی ولی لباس ندارند ولی اینها نمیتواند شگفتی مرا از بدون لباس روحانیّت دیدن محمّد مجتهد شبستری توضیح دهد.
او را به اعتدال و رادیکالیسم میشناسم. تناقض گویی کردم؟ نه آنچه مطلوب خود من است بیان کردم. او نمونه کسانی است که در مرحله نظر آرمانگرا و جسور هستند ولی در مرحله عمل میانه رو و دوراندیش. این از مصاحبهای که به همراه کدیور با کیان داشت فهمیده می شود که کدیور در مقابل او یک سنّت گرای تمام عیار جلوه می کند. کدیور در جواب اینکه آیا فقه ما می تواند جوابگوی نیازهای ما باشد می گوید بالقّوه بله ولی باید تواناییهای آن را استخراج کرد ولی شبستری در یک کلام می گوید: نه.
با این وجود محسن کدیور به زندان رفت ولی او آزادانه به نشر عقائد خود مشغول بود و منظور من از میانه روی همین است که فرد در دینی که تقیّه و توریه دارد اگر بتواند بماند و کارش را بکند بهتر است تا صراحتی به کار برد که او را از انجام وظایفش باز دارد خصوصاً اگر اهل دانش و فرهنگ باشد.
با وجود این از بی لباس دیدنش خوشحال نشدم. او به عکس ِیوسفی اشکوری که به اجبار لباس را از تنش درآوردند با اختیار این کار را کرد، ولی چرا؟ پیشتر از خود می پرسیدم که چرا کسی با افکار او ملبّس است و جوابی در خور نمی یافتم. زیرا لباس به معنای علم نیست بلکه به معنای آمادگی برای انجام وظایف دینی اجتماعی است مثل نماز جماعت و جواب دادن به مسائل و از این قبیل کارها. او اهل این کارها نبود می گفتم شاید عادتی است از روزگار جوانی مانده ولی حالا نظرم دیگر شده است. به گمان من اصلاح این صنف جز از درون ممکن نیست و همین باعث شده که خلع لباس به عنوان یک حربه دربیاید تا نامحرمان را از جمع خود برانند. درست به همین دلیل به جوانان و باتجربگان روحانی برای تغییر فرهنگ دینی نیاز داریم چه در عرصه سیاست مانند خاتمی چه اندیشه مانند شبستری. در این باره بازهم خواهم نوشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفاً نظرتان همراه با انتخاب یک نام و رعایت اخلاق باشد.